#تولد_خان_دایی(صدام)
علیرضا رضاییمفرد از همرزمان علی درباره به عزا تبدیل کردن مراسم تولد صدام به فرماندهی چیتسازیان توضیح میدهد:
در یک سخنرانی پیش از انجام عملیاتی علی بیان کرد که
«امشب شب تولد صدام است. عدنان خیرالله گفته که به چادر زنان بغداد قسم ظرف ۴۸ ساعت آینده، فاو را از ایرانیها پس میگیریم.»😒
بسیجیا! شیرینی تولد صدام رو شما باید زودتر بهش بدید. 😂
عدنان خیرالله برای صدام میخواد خوش رقصی کنه، اما شما برای آبروی امام زمان (عج) میجنگید.♥️💪
شوق و شور، نیروهای آماده عملیات را گرفت.😍🌸
همان شب خط کارخانه نمک، کُنج جاده فاو بصره شکسته شد.
اسم اون عملیات هم شد عملیات صاحب الزمان (عج).
یاد شهدا با صلوات🌺
شهید علی چیت سازیان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ڪاش ...
خنثےڪردنِنفسراهم...
یادمـــــان مےدادیـد ...
مےگوینــــــد
آنجاڪہنفس مغلوب باشد
عاشـــــــقمـےشویم ...
عاشقکہشدیشهیـدمیشوی♥️
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#به_یادپدر🌹
جبهه بودم پدرم خواب دید صدام خانه ما رو بمباران کرده ، برای بار دوم خواستم برم جبهه، پدرم اومد جلو
گفت: پسرم نرو جبهه من نگرانم .😔
پوتینم رو بستم و آماده بودم که برم ...به دیوار تکیه زدم و همچنان اشک ریختم...
پدرم بند پوتین های من را یکی یکی باز میکرد...😔
دلم آشوب بود و شوق رفتن داشتم ولی روی حرف پدرم حرفی نزدم
فقط اشک ریختم ....
فردای آن روز، پدرمهربانم سر زمین بود که من رفتم
تا نبینمش و
#شرمنده_اش
نباشم ..💔
شهید #روح_اله_کرمی🌷🕊
🌴#بهشهر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#طݪݕڱێ👳🏻♂
تــرکگـناهان کبیره انسان را به
جایگاهی میرساند که خداوند به
او نظری ویـــژه خواهد داشت و
زندگی اش را متـحول میکند.
#استاد_انصاریان🌱
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
729.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان
سردار شهید حسن باقری :
معنویت در روضه ...
✍یه جا شنیدم که :
اشک با معرفت برا امام حسین ع
تهش آدم شدنه ...
حالا آدم شدنو ریزش کن ببین چیه !
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❇️ #کلام_شهید
ظهور رخ خواهد داد؛ امّا مهم این است
ڪه مــا ڪجـای ظهـــور ایستادہایم...!
#شهید_مصطفی_احمدیروشن ❤️
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💕خودت را
به هيچ زبانی برای كسی ترجمه نكن !
آن كس كه دوستت دارد بايد همه آنچه كه هستی
را از لا به لای حرف های نگفته ات از عمق
نگاه ساده ات از حسادت دست های مهربانت بفهمد
آدم ها را از روی عکس هایشان نشناسید ،
آدم ها از بی حوصلگی هایشان
ازخستگی هایشان ، از دلتنگی ها
از غصه هايشان ؛
عکس نمی گیرند ...!
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
•🌱•
#شهادت
لازمنیستحتمابھدنبالشهادتباشیم،
عملبھوظیفھ،
اثراتوضعےاےدارد ڪھ
ممکناستمنجربھشهادتشود...:)🕊
#حاجحسینیکتا🌿
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#تلنگر❗️
📞از شهدا
به جامانده ها؛
هنوز هم شهادت میدهند
اما به "اهل درد"
نه به بیخیال ها
فقط دم زدن ازشهدا
افتخار نیست...✋🏻♥️
باید...
✨ زندگیمان،
✨حرفمان، نگاهمان،
✨لقمه هایمان، رفاقتمان
هم شهدایی باشد...🌱
دلمان را شهدایی کنیم.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراه های هور، فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است؛ غافل از این که عراقی ها از آن سنگر، حرکات ما را تحت نظر داشتند. ناگهان از پشت سر، قایق ما را زیر آتش رگبار قرار دادند. دو نفر شهید شدند، یک نفر زخمی شد و یک نفر سالم ماند. به سمت راست سینه ام، دو گلوله اصابت کرده. ریه هایم سوراخ شد و تیر از پشت کمرم بیرون آمد. موتور قایق از کارافتاد، و قایقمان حدود 20 متر از مسیر اصلی منحرف شد و رفت داخل نیزارها. دو نفری را که زنده بودند، با اصرار، به آب انداختم تا برگردند. چفیه ام را محکم دور کمرم بستم و کنار دو شهید، دراز کشیدم. ساعت 30:11 شب بود. فرکانس بی سیم ها را کم کردم و چیزهایی را که می توانستم، داخل آب انداختم. تا صبح در آن قایق، مکالمات را با صدای کم گوش می دادم و ذکر می گفتم. هر وقت قایق تکان می خورد، قایق را زیر آتش رگبار قرار می دادند. من هم فقط به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) توسل می کردم. نفس از جای تیرها وارد ریه ام می شد و از همان جا خارج می شد. خیلی درد می کشیدم. نماز صبح را خوابیده نیت کردم و خواندم.
صبح، متوجه نزدیک شدن عراقی ها به قایق شدم. بی سیم ها را خاموش کردم و مثل آن دو شهید، کف قایق دراز کشیدم. عراقی ها وارد قایق شدند و جیره غذایی و دوربین را برداشتند و قایقمان را بردند طرف سنگر کمین و رفتند. یک ساعت بعد، چند نفر دیگر آمدند و شروع کردند به خالی کردن جیب هایمان. نوبت به من که رسید، یکی از آن ها، دستش را داخل جیب بادگیرم کرد. داخل جیب یک جانماز، تیغ موکت بری، عطر و قرآن کوچکی بود.
از ضربان قلبم و گرمی بدنم، فهمید که زنده ام. داد زد: «احیا...احیا...». همه آمدند و شروع کردند به سیلی زدن. امّا من به رویم نیاوردم. با اسلحه چندین رگبار بالای سرم زدند. اما از بس، شب گذشته این صداها را شنیده بودم، برایم معمولی بود. دیدند هیچ راهی ندارند؛ یک کلاه کاسک را پر از آب کردند و ریختند روی من. آب به شدت وارد ریه هایم شد و ناخودآگاه چشم هایم را باز کردم. دست و پایم را گرفتند و پرتابم کردند روی سنگر کمین. دست هایم را بستند و با صورت روی زمین انداختند. شکنجه های سختی دادند و اطلاعات می خواستند. اما من می گفتم که یک کارگر ساده ام و چیزی نمی دانم. (در حالی که فرمانده یکی از تیپ های عملیاتی لشکر بودم و تمام اطلاعات پیش من بود). دوبار مرا با ریه تیرخورده داخل آب انداختند. ریه ام پر از آب شد. وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، تنفس برایم مشکل بود. وقتی دست و پا می زدم، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. مرا روی زمین می انداختند و با پا به کمرم می زدند و وقتی آب و خون از ریه هایم بیرون می زد، تفریح می کردند و لذت می بردند.
ظهر، خواستم نماز بخوانم، اما نگذاشتند. خوابیده نماز خواندم. متوجه شدم که می خواهند وسایلشان را جمع کنند و بروند. زخمی هایشان را بردند و کشته هایشان را گذاشتند و مرا هم در همان حال رها کردند.
با زحمت دست هایم را بازکردم و جلیقه ای پوشیدم تا داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وارد آب که شدم، دوباره ریه هایم پر از آب شد و مجبور شدم خودم را از آب بیرون بکشم. رو به قبله دراز کشیدم و متوسل شدم به امام زمان (عج). در حال اشک ریختن و توسل بودم که ناگهان متوجه صدای قایق های خودمان شدم. نیروهای یکی از گردان های لشکر قم بودند. یکی از آن ها مرا شناخت و گفت: «عراقی... عراقی...». همه گلنگدن ها را کشیدند و آماده تیراندازی شدند. همان بنده خدا دوباره گفت: «بابا عراقی که نیست، عراقی خودمان است»!
لباس هایم را درآوردند و چفیه تمیزی به کمرم بستند. چند لحظه بعد، عراقی هایی که مرا شکنجه می کردند، دستگیر کردند و آوردند. آن ها افتادند به دست و پای من و التماس می کردند که نجاتشان دهم... .
از آن جا بیهوش شدم و بعد از انتقال به بیمارستان شهید دستغیب شیراز، به هوش آمدم. بالای تخت من کاغذی زده بودند؛ روی آن نوشته بود: عراقی.
خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، کشیده محکمی زد توی گوشم و بعد از کلی بد و بیراه، گفت: عراقی قاتل!
با بی رمقی گفتم: من عراقی نیستم. فامیلی ام عراقی است... .
راوی: سردار عبدالله عراقی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای وای از این سکانس 😔😔
شهدا زنده اند...این ماییم که جاموندیم از مسیر😭
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
3.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش بحال شهدا ...
کلیپ خاکسپاری تکاور پاسدار شهید
#محمد_سعید_نظری🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin