تنهایت گذاشتیم ...
و در هیاهوی دنیا، صدایت را گم کردیم!!
حالا که به تاوان این غفلت
از زمین و زمان بلا میبارد
به دامان خودت پناه میآوریم ...
مولای غریبم
صدای فرزندان گنهکارت به آسمان نمیرسد
پس خودت برایمان استغفار کن ...
▪️برای ظهورش دعا کنیم
#شب_بخیرمولای_غریبم
نگاہ کن
چه زیـبا از #خستگی خوابـش برده
ای شهیـــد🌷
دعایی کن🤲
که ما از خستـگیِ #گناہ
خوابمـان نبـرد
و از قافله ی #مهدی_فاطمه
جا نمانیم😔
#شبتون_شهدایی🌙
#التماس دعای شهادت🌹
🌹🍃🌹🍃
#سلام_مولای_مهربانم
یاربچهشودزانگلنرگسخبرآید
آن یار سفر کردهیما از سفر آید
شام سیه غیبت کبری به سر آید
امیـد همـه منتظـران منتظـر آید
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
السلام علیک یا حضرت علی اکبرحسین علیه السلام ❤
🌸 جوانی چه دوره ایست...
دورهی تلاش ها و سختی ها...
دورهی خواسته ها و هدف ها...
اما تو با نفس خود چه کردی که تمام اهداف، آرزوها، خواسته ها و آقازاده گی ات خلاصه شد در امام زمانت...
چه مبارک روزیست روز تولد تو، تو که با آمدنت الگو شدی برای منِ جوان که می شود در راه امام هم جوانی کرد...
ولادت سراسر خیر و برکتِ آقازادهی به تمام معنا #حضرت_علی_اکبر و روز جوان، بر اهل بیت مخصوصا امام زمان (عج) و همه بزرگواران مبارکباد
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع_مبارک
══💝══════ ✾ ✾ ✾
💔
ناز پرورده تنعم
نبـرد راه به دوسـت !
عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد
مےگفت:
اغلب ما از یک حسّ مشترکی برخورداریم وآن، حس مغمومیت است!
وقتی انسان چیزی را ازدست می دهد، یا برای چیز ارزشمندی تلاش می کند اما قدرت #وصول به آن را ندارد، احساس مغمومیت می کند.
این مغمومیت، #نشاط_آور است، پیروزی آور است، #معنویت_آور است.
به من خیلی مراجعه می کنند.
هرکسی دستش به من می رسد این را میگوید:
"دعا کن شهید بشوم..."
من به آنها می گویم دعا کنید خداوند این حال را در شما حفظ کند.✌️
وای به روزی که انسان این حالت #غم را، این حالت #باختن را،این حسّ #جاماندگی را در اثر #دنیا از دست بدهد!😔
اوخاسر است..
📚کتاب ذوالفقار ، ص۱۴۶
#سردار_دلها
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
لبخنـدِ «تــو»
چیزی شبیه عطـرِ نـان اسـت🍁
قـدری بخنـد...✨
ای خنده هایت جانِ عـاشـق😍
#شبتون_متبرک_به_لبخندشهیدان
#شهیدسپهبدحاجقاسمسلیمانی
🌹خاطره سردار سلیمانی از شهید محمدحسین یوسف الهی:
《قطعه زمین》
✍محمدحسین قطعه زمینی در کرمان داشت که پدرش به او بخشیده بود و او به دلیل حضور در جبهه ، خیلی کم به آن سرکشی میکرد. آخرین بار وقتی بعد از حدود یک سال به آن جا رفت، در کمال تعجب دید که یک نفر زمین را ساخته و در آن ساکن شده است.
بعد از پرس وجو و تحقیق، فهمید آن شخص، یک نفر جهادی است! قضیه را برای من تعریف کرد. گفتم: خب! برو شکایت کن و از طریق دادگاه پیگیر قضیه باش، بلاخره هرچه باشد، تو مدارکی داری و می توانی به حقت برسی.
گفت: نه! من نمی توانم این کار را بکنم،
او یک نفر جهادی است و حتما نیازش از من بیشتر بوده است؛ هرچند نباید چنین کاری می کرد و در زمین غصبی می نشست، اما حالا که چنین کرده، دلم نمی آید پایش را به دادگاه بکشم. عیبی ندارد! .من زمین را بخشیدم و گذشت کردم.
📚کتاب حسین پسر غلامحسین ص۷۴