eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
127.2هزار عکس
142هزار ویدیو
217 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... 🦋سلام بر شهدا ...♡🍁♡...
🔸 " در محضـر شهیــد "... ماهی یڪ بار ... بچه‌های مدرسه‌ جبل عامل رو جمع می ‌ڪرد ، می رفتند و زباله ‌هـای شهر رو جمـع آوری می‌ ڪردند ... می گفــت : با این کار هم شهر تمیز میشه و هم غـــرور بچه ها می ریزه ... 📚 یادگاران « کتاب شهید چمران »
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ‌|تولد ماه 🔻 با اجرای صابر خراسانی 🌺 حلول رمضان‌الکریم مبارک‌باد🌺
مولا جان... پشت ڪردم بہ گناهـ..پاڪ شوم در رمضان... هـمہ ترڪم بڪنند عیب ندارد... تو بمان...
●محمدرضا علاقه ی فراوانی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و در تمامی مداحی های خود در مدح ایشان می خواندند.علاقه ی تورجی زاده به حضرت فاطمه زهرا(س) به حدی بود که وصیت کرد بر روی سنگ قبرش نام مبارک حضرت زهرا را بنویسند. تورجی زاده همیشه نمازهایش را اول وقت می خواند و بسیار قرآن تلاوت می کرد. ●پیش از نماز صبح به راز و نیاز با خداوند مهربان می پرداخت و آنقدر خالصانه به نیایش می پرداخت که گاهی صدای گریه های او موجب بیدار شدن اطرافیانش می شد.او عبادت های خود را تا طلوع آفتاب ادامه می داد. تورجی زاده به طور مداوم در جبهه مجروح می شد و قبل از آنکه به طور کامل بهبود یابد مجدد به جبهه می رفت. ●محمدرضا تورجی زاده در پنجمین روز اردیبهشت سال ۱۳۶۶در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در حین فرماندهی گردان یازهرا در سنگرش از ناحیه ی پهلو،بازو جراحت و ترکش هایی دید و به مقام شهادت نائل شد. 🌷
••┈❈❀♡❀❈┈•• | اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضان | فـرا رسیـدن ماه عشــق و دوسٺـی ماه نیایـش هسٺی ماه دل انگیـز و سرمسٺـی ماه نـور و رحمــٺ مبارڪ باد🌸 🌙
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مصاحبه با مادر و مداحی شهید از پشت بیسیم براے سخنرانی و مداحی شهید در بین رزمندگان 🌹 🕊
جانباز شیمیایی! سرفه نمیکند... فقط پرپر می زند برای شهادت...🥀 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
خیلی گشته بودیم ... نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود... لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد... خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده... خاک و گل هارا پاک کردم، دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم... روی عقیق نوشته بود... 《به یاد شهدای گمنام》 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌