eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
137هزار عکس
168.6هزار ویدیو
237 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
3.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توضیحاتی درمورد قایق سراج تندرو ترین قایق نظامی‌ جهان که توسط ایران تولید شده است .
❗️گمشده بودم سرگردان و پریشان ، حیران این سرای غافلان دنیا همچو باتلاقی مرا در خود می بلعید و دستاویز من علفهای سست روزگار بود که قدرتی برای نجات من نداشتند ⏬ خانه وام ماشینهای رنگ رنگ مال جاه و مقام حرف مردم حرف مردم و باز هم حرف مردم علفهایی بودند که نمی توانستند مرا از غرق شدن در باتلاق دنیا نجات دهند 💫یادم نیست چند شنبه بود اما یادم می آید که دست کبریائیت خودت بود پروردگارا آن روز که بعد از سالها عصیان صدای قرآنت را شنیدم دست هدایتگرت را دیدم دلم گرم شد به یکباره به ریسمان محکمی چنگ زدم که نجات بخش بود چه صبورانه مرا به جاده سلامت هدایت کردی 📖چه نیرویی در این کلام ماورایی و آسمانی گذاشته ای که حیات می بخشد جانهای بیمار خسته را و هدایت می کند دلهای پریشان تنها را 📣دلم می خواهد در گوش تک تک عالمیان فریاد زنم که ای اهل عالم هدایت و ساحل امن آرامش در این کتاب است ، جای دیگر به دنبال رستگاری نگردید ⛔️ پروردگارا توفیق تلاوت کلامت را بر این بیمار روزگار روز افزون بگردان که سخت محتاج جاده سلامتش هستم 🤲 ماه مبارک رمضان ۹۹
🔻 سید جلیل میری ورَکی تولد : ۶ فروردین ۱۳۳۸ محل تولد:  روستای ویکان (شهرستان قزوین) محل شهادت: منطقه ام الرصاص (کربلا 4) مزار: امامزاده طاهر (ع) مهرشهر کرج 🔅شهید خط شکن کربلای۴، در روز بیست و ششم آذر ماه ۶۵، هشت روز قبل از شهادت مظلومانه‌اش در نامه و وصیت نامه‌ای کوتاه خطاب به خانواده‌اش می‌نویسد: راه پدر را به بچه هایم بیاموزید که همانا راه حسین (ع) است…
*مواظب حق الناس هامون باشیم*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴بوسه پیامبر بر دستان کارگر! ✍انس بن مالک گوید: موقعی که رسول‌اکرم صلی‌الله علیه و آله از جنگ تبوک برگشت سعد انصاری به استقبال آمد.  🌼حضرت با او دست داد و دست سعد را زبر و خشن دید... 🌺فرمود: چه صدمه و آسیبی به دستت رسیده است؟ ✍ سعد عرض کرد: یا رسول الله من با وسایل کشاورزی برای معاش خانواده ام کار میکنم،بهمین خاطر دستانم زبر و خشن شده اند. 🌼رسول الله صلی الله علیه و آله دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش با آن تماس ندارد.
گـم میشوم میان 💔ـهایم... و محو نـگاهتان😍 که مشتـاقانه را به انتظار نـشسته اید... 🌹🍃🌹🍃ای شهید مرا دریاب
استـ بہ کہ رسیدی آهستہ قدم بردار ! اینجا قرارگاه و ڪہ دلتنگے و عشق شان را کنار تربت مَرد خانه شان آورده اند... ،همسران،وفرزندان صبور شهدا
🔸ای کاش.. لقمه‌ای از این سفره هم نصیب ما بشود، که به برکت‌تان همچنان پهن است... ای رزمندگان می‌شود مارا هم سرسفره خودتون راه دهید بدجوری دلمان تنگ رفیقان شده
.... 🌷در عملیات «خیبر» من بی‌سیم‌چی شهید سیدابراهیم کسائیان؛ فرمانده گردان میثم از لشکر ٢٧ محمد رسول‌الله (ص) بودم، گردان ما برای شکستن خط دشمن در منطقه‌ طلائیه و دژ جمهوری وارد عمل شده بود. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم، دقایق آخر بود. همت پشت بی‌سیم مدام به فرمانده گردان ما می‌گفت: کسائیان؛ مچ دستتو ببین، هوا رو ببین، چیزی به صبح نمونده، پس چرا تمومش نمی‌کنی؟! 🌷کسائیان مانده بود که چطوری به همت بگوید که چه غول گنده‌ای جلوی ماست. پشت بی‌سیم هم نمی‌توانست به صورت فاش بگوید که از گردان میثم چیزی نمانده تا بتوانند این خط را بشکنند. عراقی‌ها هم سنگین روی بچه‌های ما آتش می‌ریختند، طوری که اصلاً نمی‌شد لحظه‌ای تمرکز کرد تا بشود تصمیم گرفت. یگان‌های توپخانه و زرهی ارتش عراق آتش می‌ریختند و نیروهای پیاده آنها هم، هلهله‌کنان جلو می‌آمدند. 🌷وقتی توی آن شرایط سخت، کسائیان از همه چیز قطع امید کرد، یک یادداشتی را نوشت و آن را به من داد و گفت: مهدی جان، جلدی برو عقب، این را بده به حاج همت. من هم با دیدن آن اوضاع، فهمیده بودم که دیگر لحظات آخر است، روی این حساب نمی‌خواستم بروم عقب. 🌷التماس کردم که همان‌جا بمانم وقتی خیلی اصرار کردم، کسائیان یک سیلی خواباند زیر گوشم و مرا به عقب هل داد، بعد هم پرتم کرد به سمت خاکریز و گفت: به تو می‌گم، برو؛ این‌جا نمون! حالا فکرش را می‌کنم، نمی‌توانم خودم را ببخشم من اگر دو تا سیلی دیگر هم می‌خوردم، نباید می‌رفتم عقب، باید همان‌جا، کنار ابراهیم می‌ماندم. روایت «مهدی شریفی» از نیروهای گردان میثم تمار لشکر ٢٧ محمد رسول‌الله (ص)