eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
127.2هزار عکس
142هزار ویدیو
217 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
17.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کلیپ زیبا به مناسبت سالگرد شهادت شهید مطهری
🌺🕊🌹🌸🌹🕊🌺 چند روز قبل از ، از سردشت مےرفتیم باختران بین حرف هایش گفت: « بچه ها! من دویست روز روزه بدهڪارم» تعجب ڪردیم گفت : « شش ساله هیچ جا ده روز نموندم کہ قصد روزه ڪنم. » وقتے خبر رسید شده، توی حسینیه انگار زلزلہ شد ڪسے نمےتوانست جلوے بچہ ها را بگیرد توے سر و سینہ شان مےزدند چند نفر بےحال شدند و روے دست بردندشان آخر مراسم عزاداری، آقای صادقے گفت « ، بہ من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه ی قضا داره ڪے حاضره براش این روزه ها رو بگیره » همہ بلند شدند نفرے یک روز هم روزه مےگرفتند، مےشد ده هزار روز 📚 یادگاران، جلد ده، صفحه ۹۴
💠 خـواستگارے خواهر فـرمانده😂🌹 اومده بود از فرمانده مرخصی بگیره فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت: میخوای بری ازدواج کنی ؟ گفت : بله میخوام برم خواستگاری فرمانده گفت: خب بیا خواهر منو بگیر‼️ گفت : جدی میگی آقا مهدی❗️ گفت: به خانوادت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو‼️ اون بنده خدا هم خوشحال😍 دویده بود مخابرات تماس گرفته بود به خانوادش گفته بود: فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️ بچه های مخابرات مرده بودن از خنده😂‼️ پرسیده بود : چرا میخندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من‼️ بچہ‌ها گفتن: بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️ ♥️🕊
4_5875433441801012794.mp3
4.25M
یوسف زهرا امروز دل به سوی تو بر باد داده‌ایم ...!
… ✏️امروز اولین جمعه رمضان است!🌄 و ما، باز هم بی تو شب زنده داری کردیم،،😔 می بــینی ؛ 📌درد یتیمی، به قلبمان هیــچ تلنگری نزده!  و دربدری های صبح و شبت،🌗 یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است! ❄️می بــینی؛  به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای! ✨ دریـــغ که اگر دستمان به تو نرسد، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است! 😔 دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد، نه نمازمان پروازمان میدهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان!😢 ❄️یوسف زهرا… قصه غصه های تو را، هــزار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم.😭 می بــینی؛ هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان،❤️ از تو محبوب ترند! ❄️سحر است… دعا میکنی..ـ می دانم! 🌌 دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد! 💔 دعا کن…دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!🤲 دعا کن … دعایمان، بوی درد بگیرد؛ 😢 درد انتظار…. 😭 درد عاشقی… ❤️ درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت!  فقط همین درد؛ درمان همه دردهای ماست!😔 👈سحر هفتم را، بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ایم !🤲 ما دعا می کنیـــم؛ 🤲آمینش با تــو….
📸شهادت یکی از فرماندهان ارتش عراق در استان صلاح الدین به نام ایسر العزوای توسط تروریستها 🔸در این حمله که با چسباندن یک بمب دست ساز به درب خودروی در حال حرکت انجام شد ، اعضای خانواده شهید العزوای نیز مجروح شدند. 🔸رسانه‌های عراق داعش را مسئول این عملیات تروریستی معرفی کرده‌اند.
ای نفسِ گر نهی آنجا قدمـ☀️ خسته دلمـ💔 را بجو در شِکنِ موی جان بِفِشانم زشوق😍 در ره باد گربرساند💞 به ما دمی بوی دوست 🌺 🌹🍃🌹🍃
مجتبی با این وجود که یک ارتشی بود و همه از نظامی یک فرد خشک را تصور می‌کنند. ولی مجتبی اینگونه نبود😊. او هر ماه برای بچه ها کادو می خرید. گاهی ماشین، هلیکوپتر، تفنگ و... هر وقت به خانه می آمد.☝️ آنقدر در شور و هیجان بازی بود که صدای او از بچه ها بالاتر می رفت. کودک درون او زنده بود و هم بازی خوبی برای بچه ها بود .😃 مجتبی دلداده اهل بیت (ع) بود . در روزهای ولادت شیرینی می گرفت و برای اهل خانه می آورد. یا در پادگان بین سربازان پخش می کرد.🌹 میلاد امام رضا (ع) بود. ما جهرم بودیم. مجتبی از پادگان تماس گرفت و گفت :" مقداری پول به حسابم واریز کن . توی مسجد پادگان جشن داریم ، می خواهم برای سربازها کیک بخرم."❤️  مجتبی عاشق شهادت بود و برای رسیدن به هدفش سختی های زیادی کشید 👌او روز های آخر در دفتر خاطراتش می نویسد: امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به دست و سوی احسن حال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و نهایت عمر من هم به شهادت در راه خدا رقم بخورد.💔 شهید مدافع حرم مجتبی ذوالفقار نسب🌹
طرح جدید به مناسبت تولد شهید جهاد مغنیه 💛💫
بسم الله القاصم الجبارین
طرح جدید به مناسبت تولد شهید جهاد مغنیه 💛💫
🍃یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت میکند .دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم .گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر برای چه بوده است !. راوی: 🌺سالروز شهید