#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا🌷
یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر در خانه نشسته بودیم که مجتبی هم از راه رسید.
رو به من کرد و گفت: « بابا، از روی سند ازدواج به من یک فرش دادهاند، برویم آن را بیاوریم.»
گفتم: «امروز که بارانی است، باشد برای فردا.»
گفت: « نه، امروز حتماً باید آن را بیاوریم.»
همه با هم رفتیم و فرش را آوردیم. وقتی فرش را در خانه پهن کردیم، گفتم مبارکت باشد.
گفت: «مبارک صاحبش باشد.»
من که سر درنیاوردم، خنده نمکینی کرد و به سراغ تلفن رفت.
بایکی از بسیجیهای گردانش تماس گرفت.
به اوگفت: « من قالیات را گرفته ام، بیا و آن را ببر.»
بسیجی گفته بود:« امروز بارانی است، باشد برای فردا.»
مجتبی گفت: « نه! همین امروز باید بیایی و آن را ببری.»
نیم ساعت بعد، آن بنده خدا آمد و فرش را برد، بی آنکه مجتبی پولی از آن بسیجی بگیرد. بعد از آن با لبخند رضایت، روی فرش کهنه اتاقش کنار همسرش نشست.
#شهید مجتبی قطبی
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
سمت: فرمانده گردان حضرت فاطمه(س)
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
برای شرکت در مراسم عروسی یکی از آشنایان به تهران دعوت شده بودیم.بعدها صاحب مجلس برای ما تعریف کرد:"مراسم بزن و بکوب و شادی در حیاط برپا بود.در حال پذیرایی بودم که متوجه شدم درب یکی از اتاق های خانه بسته است.در را که باز کردم،از چیزی که دیدم جا خوردم و انگشت حیرت به دندان گرفتم.مجتبی بالای اتاق نشسته و بچه های کوچک اقوام هم دورش حلقه زده بودند؛او با زبانی کودکانه به آنها احکام آموزش می داد."
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺠﺘﺒﻲ_ﻗﻂﺒﻲ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا👆
دقتش در حلال و حرام خیلے زیاد بود،
استفاده از بیتالمال بسیار حساس بود.👌
وقتی بچهها ڪوچڪ بودند ،گاهی با پدر به محل ڪارش میرفتند.
من میدانستم آن روزےڪه بچهها با پدر سر کار رفتند بعدازظهر گرسنه برمےگردند🌹
بچهها ما بین خود و پدر اسم رمزے داشتند به این معنے بود ڪه این چیزے که میخواهید مال شما نیست. حتی شهید بعد از مدتے ڪه در خانه سازمانے بود آنجا را تخلیه ڪردیم و خانه اجاره ڪردیم.
از ایشان پرسیدند: مگر از شما خواسته شده ڪه خانه را تحویل دهید.
گفت نه، من به اندازهاے ڪه باید از آن خانه استفاده میڪردم، استفاده ڪردم.
براے اینڪه خیالش از این جهت راحت باشد در بسیارے از مواقع از ماشین شخصی خودش برای ماموریتها استفاده میڪرد🌸
#شهید_مدافع_حرم_دادالله_شیبانی
#ﻳﺎﺩﺷﻬﻴﺪ_ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
یکی از همرزمان شهید کدخدا می گﻓﺖ: در مقر لشكر با يكي از برادران بسيجي كنار ماشين گردان ايستاده بوديم و صحبت مي كرديم.سيد محمد هم به جمع ما پيوست. ميان صحبت ها، سيد محمد بدون جلب توجه سرش را پايين آورد و بي مقدمه دست بسيجي را كه به شيشه ي ماشين تكيه داده بود،بوسيد. دوست ما خيلي ناراحت شد. با ناراحتي گفت: «سيد چرا اين كار را كردي؟»سيد خنديد و گفت: «وقتي امام مي گويد: «من دست بسيجي ها را مي بوسم، ما هم بايد اين كار را بكنيم،ما بايد پاي شما را ببوسيم.
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﺪﺧﺪا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
♻️ #ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰یادم می آید استاد اخلاق «آیت الله مشکینی» در جایی می فرمود: «احتکار هر جا عمل حرامی است مگر در عمل صالح.»
واقعاً آقای مقدسی مصداق این سخن بودند. یعنی تا می توانست عمل صالح برای خودش جمع می کرد. ایشان از کوچکترین عمل صالح هم نمی گذشت، حتی پهن کردن سفره برای زیر دستانش.
🔰در مقر لشکر هنوز سرویس های بهداشتی، آب لوله کشی نداشت. هر کس می خواست از آنجا استفاده کند باید آفتابه را از منبع آب که از سرویس ها دور بود پر می کرد. مدتی دقیق آقای مقدسی شدم. کار هر روزش بود. وقتی از آنجا می گذشت، آفتابه ها را یکی یکی از آب منبع پر می کرد و جلو دست شویی ها می گذاشت. بعد هم بی آنکه جلب توجه کند از آنجا دور می شد. واقعاً با چنین کارهای کوچکی نفس خود را می ساخت.
#ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻬﺎاﻟﺪﻳﻦ ﻣﻘﺪﺳﻲ
❇️ﻣﺴﻮﻭﻝ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻟﺸﻜﺮ 19 ﻓﺠﺮ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin