eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124.2هزار عکس
132.6هزار ویدیو
214 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
عیکنش را که برمی داشتند، می گفت: بچه ها چشمهایم کو؟ چشمهایم را پیدا کنید!! . چریک پراستعداد، سه بار مجروح شد تا اینکه از خان طومان برای همیشه چشمهایش باز شد ... . 🌷 . شادی همه شهدا،صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مداحی آنلاین - نوکری دل شکسته ام مو حالم بده - مهدی رسولی.mp3
4.22M
نوکری دلشکستم و حالم بده💔 دلمو من به تو دادم تو پس نده😔 🎤 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍بعد از مدتی پیام داد سردار فرمودند سلام من را به این برادر برسانید و یک انگشتر، تسبیح و کتاب ادعیه برایم فرستاد.اما امروز پس از سه سال، در بهت آن نیم روز رویایی، رفتنت را باور نمی کنم؛ و مگر نه اینکه شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند؟ و مگر نه تو هم همچون علمدار کربلا بال گشودی برای دیدار معبود؟ پس همیشه در قلب و یاد ما زنده ای و از این پس، برای فرزندانمان از اسطوره ای مظلوم، دوست داشتنی و شهیدی می گوییم که دنیا در از دست دادنش خون گریست و تشییع بی سابقه ی او درسهای زیادی به جهانیان داد.دوستت داریم و راهت را ادامه می دهیم تا ان شاءالله دست در دستان مهدی فاطمه(عج) ببینیمت. 📚خاطره ای از معاون روابط عمومی سپاه فجر فارس 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌼معاون روابط عمومی سپاه فجر فارس با سوز از خاطره نیم روز همراهی با حاج‌قاسم‌سلیمانی در شیراز گفت. ✍از آنجا که در فضای مجازی، عکس هایش را با "حاج قاسم" زیاد دیده بودم، با شنیدن خبر شهادت سردار دلها، برآن شدم تا با ایشان گفتگویی داشته باشم. اما گفتگو هم سخت بود. چرا که آنچه در دل می گذرد، زبان قاصر از بیانش است. اما برای تسکین دل خودم هم که بود، باید با یکی که سردار را دیده بود، صحبت می کردم؛ و سرگرد یارمحمدی، کسی بود که روی خبرنگاران را زمین نمی گذاشت. پس تماس گرفتم و از وی خواستم از آن نیم روز بگوید و من صحبتهایش را در قالب دلنوشته می آورم. یارمحمدی با ابراز تأسف و ناراحتی از شهادت سردار سپهبد، حاج قاسم سلیمانی، اشک و تأسف را برای خود می داند، چراکه "حاج قاسم" به آرزوی خود و بالاترین سعادت دنیا و آخرت نائل آمده است.وی چنین ادامه می دهد و من غبته می خورم به حال چون او که سردار را از نزدیک دیده است: این چندروز، در بهت و حیرتم. هنوز هم باور نمی کنم رفتنت را؛ باور نمی کنم که دیگر بین ما نیستی، چرا که شهید، زنده همیشه تاریخ است و تو چه زیبا در رقص خون، ردای زیبای شهادت را پوشیدی؛ و چه زیبا این جمله را که این روزها در فضای مجازی پخش می شود و اعتقاد ملت ایران، و شیعیان است، به رخ جهان کشدی: " دشمن نمی داند که شهید سلیمانی، به مراتب قوی تر از سردار سلیمانی است." سردار من! در این چند روز بارها قلم به دست گرفتم تا از کمتر از یک روزی که در حضورت بودم بنویسم. اما هر بار قلم نمی نوشت و عرق سردی بر پیشانیم می نشست. باز خواستم بنویسم، دیدم که خود حقیرم. اما می نویسم؛ اگرچه شاید با این نوشتن، عظمت خون به ناحق ریخته شده ات را بیان نمی کنم، که عظمت روح و معنویات تو را فقط شهیدان و امام شهیدان می دانند و هنوز مانده تا ما تو را بشناسیم. آن لحظاتی که 13 بهمن 96 در فرودگاه منتظرت بودم، با خودم چه فکرها می کردم. سرداری را مجسم می کردم مثل دیگر بزرگان جنگی دنیا. همیشه در عکسها، چشمان نافذت که لرزه بر دل دشمنان می انداخت را دیده، و مانده بودم چطور به چشمانت نگاه کنم؟ مانده بودم رفتار و برخوردم با سرداری چنین با ابهت چگونه باید باشد؟ در همین افکار بودم که هواپیما نشست. برخلاف برنامه ریزی ذهنی که داشتم و در اثر حضورمسئولین استانی واستقبال کنندگان، نزدیک شدن به سردار برایم غیر ممکن می نمود؛ اما چاره ای نبود ونیت کردم به نیابت از همه همکاران و آن هایی که سفارش کرده بودند هر طور شده خودم را به سردار برسانم و سلام آن ها را به او برسانم، تصمیم به حرکت گرفتم؛ اما ابهت شخصیت سردار و مقام والای اجتماعی و نظامی او کمی تردید در دلم ایجاد کرد چون نمی دانستم چه باید بگویم و اصلا نمی دانستم رفتار سردار با من چگونه خواهد بود؟ لحظه ای از تردیدم نگذشته بود که انگار مسیر حرکت سردار به من برگشت و اولین دیدار من با سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از نزدیک اتفاق افتاد. رشته کلام از زبانم پرید و تمام ابراز محبت ها و ارادت ها با یک بوسۀ من بر پیشانی سردار نمود پیدا کرد. فرمانده ای که دشمنان انقلاب اسلامی از شنیدن نامش دچار ترس می شدند مرا بعنوان یک برادر پاسدار در آغوش گرفت و مورد تفقد قرار داد. و من همچنان در بهت و حیرت. ابهت این مرد با دیگر مردان بزرگ فرق داشت. ابهت او دوست داشتنی بود.آرامش داشت نه اضطراب، و این بود که همه را مثل آهن ربا، به خود جذب می کرد. آرامش و وقار و متانتش آرامشی به اطراف می بخشید که وصف ناشدنی بود. از فرودگاه با سردار بودم و لحظات با هم بودنمان به سرعت سپری شد. سرعت سپری شدن لحظات حضور سردار سلیمانی در شیراز فراتر از تصور و مانند یک خواب شیرین چند دقیقه ای بود. از همان لحظه ورود سردار به فرودگاه، جمع زیادی از مردم اطراف او را فراگرفته بودند و او با لبخند به همه پاسخ می داد، شور و شوق جمعیت برای دیدار با او به حدی بود که همواره بین جمعیت مردم قرار داشت و جمعی از همکاران در مورد حفاظت از ایشان نگران می شدند اما او همچون  نگینی بر انگشتر در سیل جمعیت مردم حرکت می کرد. در بدو ورود، به گلزار شهدا رفتیم و بر مزار شهید سربرنیزه، سردار اسکندری که حاضر شد جمعی از دوستداران شهدا به استقبالش آمدند و همراه او با شهیدان والامقام تجدید بیعت کردند او افتاده تر از همیشه به شهیدان ادای احترام کرد و لحظاتی پای صحبت مادران و خانواده های شهدا نشست، همان جا به همراهان تاکید می کرد درخواست ها  را بنویسند تا پیگیری کند. پس از آن، همراه با سردار سلیمانی راهی حرم مطهر حضرت احمد بن موسی (ع) شدیم و سیل خروشان جمعیت در آنجا نیز منتظر سردار بودند، جمعیت با هر ظاهر و سلیقه نسبت به سردار سلیمانی ابراز محبت و ارادت قلبی داشتند و سردار نیز با محبت با ایشان برخورد می کرد؛ این همه جاذبه از سرداری نظامی تعجب برانگیزاست.
‌ 🌱•🌸-🌸•🌱 از رُم راهۍ رو رفٺ کہ خیلیا از قم نتونستن برن... (!!!) ❤️ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ... "شهيد حسين خرازى" 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨﷽✨ 🌵 حق الناس🌵 خدا ازهرچه بگذرد ، از نمی گذرد ...! حواسمان باشد ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ڪﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ڪﺮﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷڪﺴﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود جدایی انداخت ، با " زبان " میشود آشتی داد ... با " زبان " میشود آتش زد ، با " زبان " میشود آتش را خاموش ڪرد ... حواسمان به و باشد : " آلوده اش نڪنیم ..." 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠برادر شهید میگوید: ایشان اهل تجملات دنیا نبود، اما بار آخرکه میخواست به جبهه برود، به من گفت:می خواهم لباس نوبخرم وبه جبهه بروم... ●طلبه ای که با لباس نو به سوی جبهه ها قدم نهاد، عطش شهادت نیزکامش را تشنه کرده بود.چنانکه در وصیت نامه اش میگوید:اگر ان شاءالله شهید شدم که این آرزوی قلبی من است، بدانید که به کام خود رسیدم.امیدوارم که برای من گریه وزاری نکنید. ●آنگاه‌ که جنگ تحمیلی آغاز شد، این طلبه مجاهد رفتن را به ماندن ترجیح دادو تکلیف را در جنگیدن وجبهه دید، ایشان درعملیات محرم براثر اصابت ترکش به پا و قلبش، به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠عشق در خون می‌نویسد سوره‌ی اخلاص را ... از بسیجیانِ فعال مشهد بود ... مدت طولانی برای اعزام به سوریه به هر دری زد و به هر مقام نظامی که می‌ شناخت متوسل شده و حتی التماس کرد اما به جایی نرسید ... در نهایت با اصرار و پافشاری عجیب توانست خودش را از طریق فاطمیون به سوریه برساند ، نکته‌ی تکان دهنده این‌ است که محمد فقط "سه روز" در میدان نبرد سوریه بود و این بسیجیِ "از دنـیا دل کنده " روز ۲۵ آبان ۱۳۹۴ با آتش مزدوران سعودی تکفیری داعش بال در بال ملائک گشود. « روحش شاد با ذکر صلوات » 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
شعری که بر زبانش جاری بود 🍂آن ڪس ڪه را شناخت جانـ❣ را چه ڪند 🍃فــرزند و عــیال و را چه ڪند 🍂 ڪـــنی هــــر دو جهانش بخـــشے 🍃دیـــــــوانه ڪه شد هر دو جهانـ🌍 را چـــــه ڪـــــند⁉️ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔸یکروز با بچه ها👥 مشغول صحبت کردن بودیم. از هر موضوعی بحث می شد که من گفتم من برای بعد از تصمیم دارم اینکارها را انجام دهم. 🔹به یکباره گفت: ای بابا یعنی ما میخواهیم با لباس سبز این همه عمر بکنیم🥺 🔸او راهش را از قبل انتخاب کرده بود و را پیش روی خود می دیدید. هیچ چیز جز شهادت🌷 او را آرام نمیکرد. او شهادت را انتخاب کرد✅ و 👈 او را. 🔹او به دنبال مرگ در راه رضای خدا♥️ بود و چه چیزی محبوبتر و عاشقانه تر از شهادت است⁉️ شهادت گوارای وجودت، یاد ماهم باش🙏 🔺همرزم و دوست شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
امروز روزتولد‌ بود(: سهمـ‌شما✋ 📿 هدیه‌به‌شهداۍبزرگوار ابومهدۍ‌عزیزوسردارِجٰان❤️🕊 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin