سلامتی عزیز دل حضرت ایة الله امام خامنه ای حفظ الله صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
انهایی که هنوزدغدغه دارند، حتما گوش کنند
آخرین جمله شهید باکری پیش از شهادت به آنهایی که با او کار دارند
در عملیات بدر حجم آتش و فشار دشمن خیلی زیاد شده بود. از قرارگاه به آقا مهدی باکری پیام میدهند که برگرد.
گوشهای از آخرین مکالمه شهید مهدی باکری با شهید حاج احمد کاظمی
: «در عملیات بدر آقا مهدی باکری در محاصره دشمن گیر افتاد. حجم آتش و فشار دشمن خیلی زیاد شده بود. از قرارگاه به آقا مهدی پیام میدهند که برگرد.
آقا مهدی جواب میدهد آنهایی که با من کار دارند خودشان بیایند اینجا که ببینند چه غوغایی است! من اینجا میخواهم با بسیجیانم محشور باشم. احمد کاظمی میآید پشت بیسیم. احمد دوست صمیمی آقا مهدی بود. احمد دوباره اصرار میکند که برگرد. آقا مهدی پاسخ میدهد که احمد، بهخدا اگر امروز اینجا نیایی، خیلی دیر میشود! احمد، بیا ببین اینجا چه آتیشبازی قشنگی شده!
شهید احمد کاظمی هر وقت میآمد تبریز برای سخنرانی، همش با گریه از این مکالمه آخر یاد میکرد و میگفت اگر اون روز رفته بودم، الآن پیش آقا مهدی بودم.»
اری شهیدان باکری، حاج احمد، حاج قاسم و..... رفتند
ببین یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارند دور هم جمع میشوند
رفیق ببین ماکجای کار هستیم
اللهم ارزقنی....
التماس دعا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
السلام علیک یا اباعبدلله♡
اين سخنان را از خيلي ها شنيدم.
اينکه هادي ويژگي هاي خاصي داشت.
هميشه دائم الوضو بود.
مداحي ميکرد.
اکثر اوقات ذکر سينه زني هيئت را ميگفت.
اهل ذکر بود. گاهي به شوخي ميگفت:
من دو هزار تا يا حسين حفظ هستم
يا ميگفت: امروز هزار بار ذکر يا حسين گفتم،
عاشق امام حسين (ع) و گريه براي ايشان بود.
واقعاً براي ارباب با سوز اشک ميريخت.
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف ميکرد،
خيلي بدش مي آمد.
وقتي که شخصي از زحمات او تشکر ميکرد، ميگفت:
خرمشهر را خدا آزاد کرد!
برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی ڪه میخواستم رسیدم و برای امام حسین «علیه السلام» و حضرت زهرا «سلام الله علیها » مجلس بگیرید و گریه ڪنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
4_6005945424773383314_5989872162503132740.mp3
8.37M
رو کسی بجز حسین حساب نکن...!!
حاج حسین سیب سرخی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#شهید_غلامرضا_محمدی ❤️
بر سفره ی نگاه تو
اسراف جایز است ؛
صد بار دیده ایم
ولی باز دیدنی ست ...
#شبتون_شهدایی🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#خاطرات_شهید
💠 روضه بذار گوش کنیم...
●یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
●بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
●گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم»
●گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#خاطرات_شهید
💠نمازشب
●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود.
سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند.
●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
#سالروز_شهادت 🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
کربلا یعنی که یار رهبری
ازحسین عصرخود فرمانبری
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
خودرویی که مسافرانش را به بهشت برین رساند
همرزم شهید نوری:
"اونروز بابک داخل ماشین بود شهید نظری و کاید خورده کنار ماشین نشسته بودند در حال خوردن ناهار...
در ماشین نیمه باز بود پای راست بابک هم بیرون....
خمپاره افتاد بین این سه نفر و....
پی نوشت: دقیقا همین ماشین بود
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠محمدجواد تک پسر بود و اگر میخواست میتوانست نرود، اما او بیتاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمیخواست بهجز من، به کس دیگری بگوید که میخواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت.
💠وقتی میخواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمیگردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یکشب گفت «بیا بشین باهم حرف بزنیم.» دلم لرزید و گفتم «میخواهی مأموریت بروی؟ و حتماً میخواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمیتوانم و نمیخواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار میکنم.»
💠مهمترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیتالمال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یکبار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغهاش پایگاه بسیج محله بود و میگفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمعکردن بچهها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و میگفت این حضور باعث دلگرمی بچهها میشود.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_محمدجواد_قربانی🌷
#سالروز_شهادت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⁉️ سوال خبرنگار: اگر میدانستید آقاعارف یک روز شهید میشود اجازه میدادید به سوریه برود؟
☑️ پاسخ مادر شهید: اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم
🔗www.mashreghnews.ir/news/837583/
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠 شهیدی که نهضت سوادآموزی در جبهههای سوریه راه انداخته بود
⬅️شهید مهــــدی موحدنیــــا
▫️شهید موحدنیا در کنار بحث جهاد و رزم در سوریه،
پیگیر مسئله علمی و سواد تیپ فاطمیون
و مسئول سوادآموزی تیپ فاطمیون بودند.
▫️شهید موحدنیا اذعان داشتند
این عزیزان حتی برای ارتباطگیری با خانوادههایشان
امکان تایپکردن و ارسال پیام و عکس
در فضای مجازی را بلد نیستند
و برای همین درصدد بودند
و دائماً کتب و جزوات درسی را
برای آموزش سواد به نیروهای فاطمیون
به سوریه میبردند.
▫️سردار مرتضوی از مسئولین اصلی تیپ فاطمیون نقل میکنند:
" وقتی از کوچه پس کوچهها به سمت خط مقدم میرفتم،
چادری دقیقاً در نزدیکی خط نبرد
توجهم را جلب کرد؛
وقتی به آن چادر مراجعه کردم،
دیدم این چادر محل اسکان و سوادآموزی
و مقر نیرویهای فاطمیون است
و آقا مهدی پیگیر مسئله سواد و علمی نیروها
حتی در نزدیکترین قسمت به خط مقدم هستند؛
با تعجب پرسیدم:
صالح! (نام جهادی شهید موحدنیا در سوریه )
تو در این قسمت حساس و خط مقدم،
چادر سوادآموزی برپا کردهای؟
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin