#خوابهای_مشترک
یه وقتایی من خواب می بینم و بعد می فهمم همون شب عروسمم خواب پسرمو دیده و به هر دومون در مورد یک موضوع صحبت می کنه☺️. مثلا بعضی موقعها که دیر به دیر میاد به من سر میزنه شبش آقا رضا به خواب من و خانمش میاد و از خانمش می خواد که حتما جویای احوال من باشه و از منم می خواد که جویای احوال زن و بچش باشم👌. ما بغیر از مادرو فرزندی باهم مثل دوتا دوست صمیمی بودیم و زمانیکه ماموریت نبود و تهران بود هرشب میامد بهم سر میزد و خیلی روی من حساس بود و هوای من مادر و داشت بعداز شهادتشم خیلی بیشتر از قبل هوامو داره😊 که اگر خانمش یه هفته نیاد منزلمون بخوابش میره و میگه برو به مادرم سر بزن. هر لحظه هم که از سفر برمی گشت اول به من سر میزد بعد میرفت خانه ی خودشون.☺️🌹
#شهید_رضا_خرمی
راوی : #مادر_شهید🌹
او از آغاز در رکاب آقا بودست...
"سردار اسماعیل قاآنی" فرمانده در سایه ای که به میدان آمده...
ردیف اول؛از سمت راست پنجمین نفر
.
.
.
ماییم و ادواردو که نشسته بود کنار من.بین من و حامد.با همان شکل و قیافه مسیحی وارش.می گویم تا حالا کسی بهت گفته بود شکل مسیحی؟می گوید من خود مسیحم.می گویم پیامبری؟می گوید نه.بین مردم خودم تنهایم مثل مسیح.دشمنانم دشمنان مسیح اند.فقط یک فرق هست.مسیح یک روز صلیبش را به دوش کشید،من بیست سال.
ردیف اول؛از سمت راست نفر دوم
#شهید ادواردو(مهدی) آنیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا درباره شهدا و شهادت (مدافعان حرم) ؛ توصیه مهم امام خامنه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمنده تونیم خداشاهده...🙃💔
حلالمون کنید...😔💔
#سردار_دلها
#زندگینامهسردارشهیدسلیمانی🌷
#قسمتپنجم
🔸مبارزه با اشرار و قاچاقچیان
سردار حاج قاسم سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند.
او تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
⚘﷽⚘
#تلنگرانه
🌷#بـایــد_تــڪان_خــورد
اگـر بـہ سبڪ وسیـاق #شهـدا عمـل نکنیم
کمیتمـون لنگـہ💥 برنـامـہای ڪہ ریختـید بـرای #جهـاد و #خودسازیتون
چیہ❓
سبڪ و سیـره شهـدا چیـه❓
شهـدا نـون #نیتشون رو خوردن💐
شهـدا راست گفتند #امـام_زمـان
دوستـت داریم.💚 بـہ میـزانی کـه #منقطع بشی وصـل میشی🌟
چی #کوبیـدی زمیـن اومدی هیات؟
بہ خیلی ها #میخندیم صبـر کن پرده
ها بـره کنـار😒
هنوز #سنـگ_محک خـدا نخورده بمون.
یہ ڪاری کنیـد امـام زمان #چشـش
شـمـا رو بگیـره.😇
🍃#حاج_حسین_یڪتا🍃
🌸#تعجیل_در_فرج_آقا_صلوات🌸
🌼#اللــهم_عجــل_لولیک_الـفرج🌼
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
#شهید_سلیمانی: اگر بخواهم برای #شهید_کاظمی نامهای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر"
این شهید والامقام اینگونه میگوید: «من همیشه به احمد (#شهید_احمد_کاظمی) میگفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم.
من دلم میخواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی♥️ من است. از #خدا این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_احمد_کاظمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺روایتی از نحوه حضور حضرت آیتالله خامنهای در مسجد جمکران
🎙گزیدهای از گفتگو با حجتالاسلام رحیمیان، تولیت مسجد مقدس جمکران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻قسمت هشتم
▫️وقتی حاج قاسم به وسط محاصره داعش رفت!
🔹مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی هست که انشاءالله هر روز تقدیم تان میشود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم رهبری بسیار عالی
#پیشنهاد دانلود
#شهیــد_گــمنـــام 🌹
❣یعنـی شهیدے ڪه دنیا را بہ اندازه یڪ نام هم نخواستـــ ...
حال..... غــرق دنیا شده اے چون من را
شهد شیرین شهــادت می دهند ؟
#شهدا_همیشه_نگاهـی
#دلم_را_دریاب
#شعر_مهدوی
آن روز...
آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد
باید شروع فصل خوب داستان باشد
روزی که پیدا میشود خورشید پشت ابر
باید که بارانیترین روز جهان باشد
مردی که ده قرن است با عشق و عطش زندهست
باید نه خیلی پیر نه خیلی جوان باشد
با خود تصور میکنم گاهی نگاهش را
چشمی که بیاندازه باید مهربان باشد
یک روز میآید که اینها خواب و رؤیا نیست
و خوش به حال هر کسی که آن زمان باشد
بیبی که جان میداد بالا را نشان میداد
شاید خبرهای خوشی در آسمان باشد
بیبی که پای دار هی این آخری میگفت
این آخرین قالیچه نذر جمکران باشد...
♥️•﷽•♥️
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
#مدافعان_حرم
روی #بیت_المال خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید شده بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامیکرد که کمترین پول بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور #حساس_نبود.
مدافع حرم
#شهید_الیاس_چگینی🌷
یاد عزیزش با صلوات
♥️•﷽•♥️
بسم الله القاصم الجبارین
مدافع حرم شهید پویا ایزدی یاد عزیزش با صلوات خاطرات جالب همسر شهید از دیدار و شهادت حاج قاسم سلیمان
♥️•﷽•♥️
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
👈 حسرتی که بر دل دختر شهید ماند
حسرت دیدار با حاج قاسم😭
📝خاطرات همسر شهید مدافع حرم
بعد از شهادت آقا پویا هم سردار را یک بار در یک برنامه و از فاصله دور دیدم. آن روز خیلی دوست داشتم به ایشان نزدیک شوم، اما به خاطر ازدحام جمعیت خانواده شهدا نتوانستم و خیلی به خاطر این ازدحام، نگران بودم که اتفاقی برایش نیفتد. ریحانه خیلی سردار را دوست دارد، ریحانه گریه میکرد که میخواهم بروم بغلش کنم، مگر نمیگویید که فرمانده بابا پویا بود؟ من دوست دارم بروم بغلش کنم، اما هر قدر تلاش کردیم نشد. تا نیم متری سردار هم رسیدیم ولی نشد که نشد. حسرت آغوش پدرانه حاجقاسم در دل ریحانه ماند، برای همین من به دخترم قول دادم و گفتم پیگیری میکنم که حتماً سردار را ببینی. گفتم من این قول را به تو میدهم که ایشان را در آغوش بگیری. همیشه به دنیال این بودم و این قول را در ذهنم مرور میکردم که خبر شهادت سردار سلیمانی رسید.»
همسر شهید درباره نحوه شنیدن خبر شهادت میگوید: «خبر شهادت را ساعت ۵ صبح به من دادند. خواهر آقاپویا به من اطلاع داد. من خانه پدرم بودم. او به شدت گریه میکرد و میگفت سردار قاسم سلیمانی شهید شد. اصلاً باور نمیکردم. گفتم راست میگویی؟ تلویزیون را روشن کردم و وقتی این خبر را شنیدم، انگار که خبر شهادت پویا را دوباره شنیدهام. آنقدر سخت و سنگین بود که هنوز هم نمیتوانم باور کنم و خیلی برای من سخت است. پدرم که از خواب بیدار شد و حال و احوال من را دید نگران شد. پرسید چه شده؟ گفتم بابا! حاجقاسم شهید شده است. درست مانند زمانی که خبر شهادت پویا را به او داده بودیم دو دستی بر سرش زد و گریه کرد. با گریههای پدرم همه اعضای خانواده بیدار شدند. رفتم پیش ریحانه که حالا دیگر با همه سر و صداهای خانه بیدار شده بود. گفتم سردار حاجقاسم سلیمانی هم شهید شد و رفت پیش بابا پویا. ریحانه سرش را کرده بود زیر پتو. گفت مامان مگر به من قول ندادی که میرویم و میبینیمش؟ گفتم مامان دیشب دشمنان شهیدش کردند. برای ما خیلی سخت بود، گویا یک پدر را از دست دادیم و انگار بچههای شهدا دوباره یتیم شدند. باورش برایمان سخت بود. وجود حاجقاسم سلیمانی برای خانواده شهدا مرهم بود و التیام زخمهایمان. ایشان باعث دلگرمی ما بود. نبودش غیر قابل تحمل است. بعد از شهادت عزیزانمان یکی از چیزهایی که خانواده شهدا را محکم نگه میداشت و باعث صبوریشان میشد حضور حاجقاسم سلیمانی بود. اما در کنار همه اوضاع و احوال خانواده شهدا ما نگران حضرت آقا هم هستیم. امیدوارم خدا به داد دلشان برسد. حضرت آقا این روزها چه میکشند.»
🎤 راوی: خانم رجبی همسر شهید
شهید مدافع حرم پویا ایزدی در آبان ۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی در جنوب حلب به شهادت رسید.
یاد عزیزش با صلوات
#شهدا_شرمنده_ایم
خیلی گشته بودیم نه پلاکی نه کارتی!
چیزی همراهش نبود، لباس فرم سپاه به تنش بود.
چیزی شبیه دکمه پیراهن نظرم رو به خودش جلب کرد، خوب که دقت کردم دیدم یک نگین عقیق است که انگار ...
#دمی_با_شهدا
نگاهی احساسی و متفاوت
●➼┅═❧═┅┅───┄
♥️•﷽•♥️
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
یاران دفاع مقدس
حاج قاسم گفت: عملیات کربلای ۵
غرب کانال ماهی صبح زود دیدمش
دیدم چهره اش نورانی شده
گفتم چیه زکی زاده چرا این قدر
بی قراری؟؟؟ گفت چیزی نیست
حاجی دارم می رم خط
رفیقش رسید و گفت: دیشب
خواب فرمانده گردان را دیده
گفته جلو درب بهشت ایستاده
منتظرش هست
بی قرار لحظه شهادت و پرواز
هست حاجی جان🕊
اون روز تا ظهر خبر شهادتش
را به من دادند
#سردارشهیدمسعود_زکی_زاده
یاد عزیزش با صلوات
📚 یاد یاران
با حاج قاسم به شهدا وصل می شویم
♥️•﷽•♥️
#مکتب_سردار_سلیمانی
هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره خاکی می گذرد وهمه آنان تا به امروز مرده اند،وما نیز خواهیم مرد. وبر مرگ ما نیز هزاران سال خواهد گذشت.وتو ای عزیز بدان!تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند....
سید شهیدان اهل قلم
#سیدمرتضی_آوینی
یاد عزیزش با صلوات
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#شهداء_و_امام_زمان_عج
#بر_بالين_عشق
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
در شهر شيراز رسم بود علماي برجسته براي شهدا تلقين بخوانند. آن شب قبل از خواب احساس عجيبي داشتم.
روز بعد وقتي وارد قبر شدم، در چهرهي #شهيد حالت تبسمي احساس كردم.
زمانيكه نام مبارك #صاحب_الزمان_عج را آوردم، انگار جاني تازه به بدن #شهيد مراجعت كرد، چون به احترام نام #امام_زمان_عج سرش را خم كرد، به نحوي كه سر او تا روي سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
حالم منقلب شد.
اشك از چشمانم جاري گشت.
انگار #امام_زمان_عج در زمان تدفين او حضور داشت.
با مشاهدهي اين حالت مردم مرا از قبر بيرون آوردند، و علت گريهام را پرسيدند؛ فقط توانستم بگويم:
اگر صحنههايي را كه من ديدم، شما هم ميديد.
مثل من نميتوانستيد تلقين #شهيد را ادامه دهيد. كسي ديگر تلقين #شهيد را بخواند.
🥀🕊💐🕊💐🕊🥀
#شهیدانه
سلام ما بہ لبخند شهیدان
بہ ذڪر روی سربند شهیدان
سلام ما بہ گمنامانِ لشڪر
بہ تسبیحات یا زهراے معبر
همانهایے ڪہ عمرے نذر ڪردند
اگر رفتند دیگر برنگردند
#روزتون_متبرک_به_نگاه_شهدا
#خاطرات_شهید
من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
هادی مرا پیش سردار برد و بهعنوان یک مدافع حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
▫️«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
✍به روایت همرزم شهید
📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی🌷
#یاد_شهدا_صلوات
♥️•﷽•♥️
#یاران_مکتب_حاج_قاسم
#شهید_فهمیده_استان_کرمان
شب عملیات کربلای ۱ بود
کولهپشتیاش را محکم بسته بود.
کوله سنگین بود.پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند. اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد. و خرجهای آر پی چی آتش گرفتند و علی شعلهور شد.
امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود. همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع به تیراندازی کند.
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد.
چفیه ای گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد. فقط میشد نگاه کرد. شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد.
علی سوخت و به شهادت رسید
اما جان همه بچه های گردان محفوظ ماند
#نوجوان_۱۶_ساله
#شهید_فهمیده_استان_کرمان
#شهید_علی_عرب
یاد عزیزش با صلوات
با صلوات تصویر باز شود