eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124.1هزار عکس
132.4هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 افطاری مورد علاقه‌ی 💠 رهبر انقلاب نقل می‌کنند ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست می‌داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره افطار در کنار خانواده، با که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را(غذای معروف مشهدی‌ها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست می‌داشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه می‌شود و به شیوه خاصی آن را می‌پزند. من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. ، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.  📙 کتاب خون دلی که لعل شد
حاج قاسم سليماني: شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام رفتار و اخلاق او استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند...
🕊 وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا... ، دست خودمان نیست ... ولی چگونه دست خودمان است ... برای یکی و برای یکی ... می نویسند ... روزهای زندگی مان آنقدر کم هستند که به آن نبندیم ... کاش به این ، زیاد فکر می کردیم و باور داشتیم اگر بیخیال دنیا شویم ، کوچک ترین پاداش الهی ست ... سلام بر او ، روزی که زاده شد و روزی که می ميرد و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می شود... [مریم،۱۵] ... ... ... ...
﷽ اِلهى اِسْتَشْفَعْتُ بِکَ اِلَیْکَ ... خدایا ، خودت را به درگاهت شفیع آورم آدم ! بهترین اش را برای پا در میانی انتخاب می کند و انتخاب من تو هستی ... 🌷
🟢فرزند «سرتیم حفاظت حاج قاسم»۳ماه بعد از شهادت پدرش و در سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متولد شد. ▪️ از مدافعان حرم حضرت زینب(س) و سرتیم حفاظت سردار قاسم سلیمانی بود که روز ۱۳ دی ماه سال ۹۸در فرودگاه بغداد همراه حاج قاسم،ابومهدی و چند تن دیگر از همرزمانش توسط آمریکا مورد حمله تروریستی قرار گرفته و به شهادت رسیدند. از این شهید عزیز دو دختر به یادگار ماند و پسری به نام علیرضا که امروز پس از ۳ماه و ۱۸ روز که از شهادت پدرش می گذرد قدم به دنیا گذاشت. ▪️شهید مظفری نیا دوست داشت اگر فرزند جدیدش دختر بود نامش را «فاطمه» بگذارد و اگر پسر «علیرضا» زیرا او را هدیه ای از جانب امام رضا(ع) می دانست. ▪️شهروز درحالی هم اکنون در رواقی از حرم حضرت فاطمه معصومه(س) آرمیده است که امروز علیرضا به دنیا آمد، بدون اینکه لحظه ای حضور فیزیکی پدرش را در این دنیا درک کرده باشد. ▪️شهروز به یکی از دوستانش گفته بود دوست ندارم بعد از حاج قاسم زنده باشم وچقدر هم به حرفش وفادار ماند...
تاقدس راهی نمانده ♥️✌️
💦دلتنگ که میشوی،شال و کلاه می کنی تادر زیر باران هم که شده به دیدار یار بروی،و می روی... با سردار درددل می کنی. و شاکر خدا می شوی که که زیارت او و یارانش را روزی ات کرد... باران را شاهد می گیری که، حضورت را ثبت کند...
" شهادت " ، نوعی ‌" مدیریت " است آدمهای معمولی خیلی هم که موفق باشند ، زندگی خود را مدیریت می کنند ! اما " شهدا " ، مرگ خود را نیز ، مدیریت میکنند ... " شهادت " ، یعنی: زندگی مان را کجا ، خرج کنیم که زندگی دیگران معنی پیدا کند نشر حداکثری با شما 📜  
آه از لحظہ ے افطار و عطش هاے دلم مےرود سوے گرفتارے او پاے دلم لب عطشـان… پسر فاطمہ… غوغاے عطش… این شده ذڪر لب و درس الفباے دلم ♥️✨ ♥️
🍃بسم‌رب الشهدا والصدیقین🍃 افطاری بی کینه شب اول ماه رمضان بود دبیرستان‌مان برنامه افطاری داشت. به بچه‌های هم دوره ای زنگ زدم. فقط او آمد،آن شب کسانی حضور داشتند که او زیاد دل خوشی از آنها نداشت. او با همه اوصاف کسی نبود که کینه‌ای باشد و هیچ چیز در دلش نبود، با روی گشاده و دلی صاف با آن ها برخورد کرد. نقل از :(دوست شهید)