عادت داشتم سرهنگ صداش کنم،یه بار بهم گفت اتیکتمو بخون چی نوشته⁉️
گفتم: سید جلال.
گفت از این به بعد سید صدا کن منو تا یادم بیفته پسر حضرت زهرا(س)هستم...❤️
سردار #جاويدالاثر💔
سيد جلال حبيب الله پور
شادی روح مطهرشون صلوات🌹
بسم الله القاصم الجبارین
🔻شاطری که اولین شهید مدافع حرم مشهد شد
🌷حسن سال 91 دانشگاه قبول شد.
همان سال مغازه ی نانوایی ساخته و افتتاح شد
در نهایت احترام و ادب، به حرف دل پدرش گوش کرد،
دانشگاه نرفت و درنانوایی مشغول شد...
🌷اون سال ماه مبارک تو مرداد ماه و اوج گرما بود.
اکثرا میگفتن نانوایی چون هوا گرم هست نمیشه روزه گرفت.
🌷اما ماه رمضان که شروع شد همه ی کارگرهای نانوایی حسن #روزه بودن و حسن که #پای_تنور خودش شاطری میکرد هم روزه هاش رو کامل گرفت👌
میگفت: اینجوری خدا داره مارو امتحان میکنه و اجرش بیشتره.
🌷هر روز هر چه بیشتر به زمان اذان مغرب نزدیک میشد دهانش از خشکی زیاد، باز نمیشد
حسن آقا برای رفع این عطش از فرمول مخصوص خودش استفاده می کرد
و اون هم این بود که همراه برادر هاشون هر روز ظهر طالبی و بستنی میگرفتن و میدادن به مادرشون که ظهر درست کنه و بزاره تو یخچال تا واسه افطار طالبی بستنی خنک آماده بشه😋
🌷هر شب لحظه افطار از شدت عطش، خوراک حسن فقط یه کاسه طالبی بستنی سرد بود
این کار ادامه داشت تا شب های آخر ماه مبارک که حسن آقا دید یه لکه هایی روی پوستش نمایان شد.😢
🌷بعد از دوا و درمان کاشف به عمل اومد که دلیلش همون طالبی بستنی های هرشب بوده
بهش گفتیم خب این چه کاریه که هر شب میکنی، معلومه ضرر داره!
با خنده می گفت اشکال نداره برکت ماه مبارکه😊
اینم خوراک خاص منه که پای تنورم...
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
🌸شهید مدافع حرم #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی 🌸
هنگام #جزء_خوانی قرآن کریم
در مسجد حضرت زینب(س)
📆ماه مبارک رمضان سال 1394
شادی روح شهدا #صلوات🌷
🌹🍃🌹🍃
#وصیتنانه_آغشته_به_خون📜
🕊اے مولاےمن، من بهشت، میوه ها و جاودانگی اش را نمیخواهــم ⛔️
🕊من به چیز #بزرگتری طمع دارم بهشت🌸 من بودن درکنار شما #اباعبدالله حسین است😭😭
#شهید_علی_مصطفی_حیدر
🌹🍃🌹🍃
داستان زیبای ... دو رفیق .. دو شهید👥
🔸همہ جا معروف شده بودن بہ #باهم بودن؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جداشونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم💞
🔹خبر #شهادت_علی رو ڪه آوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم...😔 اول همه فڪر میڪردن #علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میکنہ
🔸بهش گفتن: مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محڪمہ، تو باید #ننہ_علی رو دلداری بدی همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت😭گفت: زانوهای محڪمم ڪجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم #محمد منم شهید شده🌷 اونا محالہ از هم جدا بشن؛ عهد بستن آخہ مادر #عهد_بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن🚷
🔹مأمور #سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود نوشتہ بود:
#شهید_سیدمحمد_رجبی🌷
🌹🍃🌹🍃