شهید چمران
سال ها در سنگر جهاد فی سبیل اللّه دل دشمنان خدا را لرزانیده بود، او با دل خداشناس و اراده خلل ناپذیرش، همیشه مشت آهنین خود را بر چهره دشمن نواخته بود و با این حال، او با روح لطیف و خلق ملکوتی و چشم خدابین، به ماورای محدوده ها و تنگناهای مادی نظر دوخته بود
*مقام معظم رهبرى*
🌷🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
میگویند تقوا از تخصص لازم تر است،
آن را میپذیرم، اما میگویم: آن کس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بیتقواست.
#شهید_مصطفی_چمران
🌷🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
«من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب كنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شهید شد، اینطور بود .
همسر ، عاشق ، مسلمان ، رزمنده ، چریک ، عارف تراز
#شهید_مصطفی_چمران
🌷🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
خدایا
برای مردمی که جز سوز دعا چیزی ندارند مدیران جهادگری چون #شهید_چمران عطا کن که با دیدن فقر مردم خواب به چشمشان نیاید و دغدغه شان فقط رنج مردم باشد
🙏🙏🙏
@Beyzai_ChanneL
🔸شهادت ۲ مرزبان در شمال سیستان و بلوچستان
🔹شب گذشته مرزبانان هنگ مرزی زابل، واقع در شمال سیستان و بلوچستان، گروهان «تاسوکی»، پاسگاه «تپه طالب خان» همزمان با بازی ایران و اسپانیا با افراد و اشرار مسلح درگیر شدند و مانع از ورود آنها به خاک کشور شدند.
🔹در این درگیری دو نفر از مرزبانان استوار دوم «محسن شهرکی» و سرباز «جلال بهبودی» به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همچنین سه نفر دیگر از مرزبانان نیز مجروح شدند.
@Beyzai_ChanneL
❤️دفتر مقام معظم رهبری در تماس با اردوی تیم ملی در روسیه و مدیر کاروان اعزامی، پیام ایشان را به کاروان و بازیکنان تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران به شرح ذیل اعلام کرد:
"بازی دیشب شما #عالی بود. خدا قوت"
@Beyzai_ChanneL
دیشب دو نفر از نیروهای مرزبانی در شمال سیستان و بلوچستان در درگیری با اشرار به شهادت رسیدند. برای امنیت ما. که در کنار خانوادههامون به راحتی فوتبال ببینیم. لابلای این خبرها اسمشون رو لااقل بدونیم. شهید محسن شهرکی و شهید جلال بهبودی.
@Beyzai_ChanneL
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️👆کلیپ، تصاویری که
🔴در این سالها، بسیاری از رسانه ها آن را سانسور کردند!
❤️خوشحالی لبنانی ها،
❤️پس از پیروزی ایران برابر آمریکا
@Beyzai_ChanneL
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_بیست_و_دوم
❤️ #هوالعشـق
همانطور که پله ها را دو تا یڪے بالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسے پشت سرم می آید.سرمیگردانم ...تویی!
زهراخانوم جلوی در اتاق تو ایستاده ما را که میبیند لبخند میزند...
_ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که!جا انداختم تو اتاق برید راحت بخوابید.
این را میگوید و بدون اینڪه منتظر جواب بماند از کنارمان رد میشود و ازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای...
حتی خود من توقع این یڪے را نداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے:
_ بخواب!
_ مگه شما نمیخوابی؟
_ من!...تو بخواب!
سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو را تا زیر چانه ام بالا میکشم. چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب بہ راحتی غالب میشود...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
چشمهایم را باز میکنم، چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارها را رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی..
خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!!
آرام از جایم بلند میشوم، بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور را دارم که اگر اینکار را کنم سروصدا نمیشود!با پنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت را بسته ای.آنقدر آرامے ڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم و پتویت را از روی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم. تکانی میخوری و دوباره آرام نفس میڪشـے.وسمت صورتت خم میشوم.درودلم اضطراب می افتد و دستهایم شروع میکند به لرزیدن.نفسم به موهایت میخورد و چندتار را بہ وضوح تکان میدهد. ڪمـے نزدیڪ تر میشوم و آب دهانم را بزور قورت میدهم. فقط چند سانت مانده...فکر بوسیدن ته ریشت قلبــم را به جنون میکشد...
نگاهم خیره به چشمهایت میماند از ترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی!صدایی در دلم نهیب میزند!
" ازچے میترسی!!بزار بیدار شه! تو زنشـــی.."
.
تو مـــاه بودی و بوسیدنت...
نمیدانی چہ ساده داشت مراهم بلند قد میکرد.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
@Beyzai_ChanneL
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷