💠 چهل و یک:
🔷 با شیعیان کشورهای لبنان، عراق، بحرین، سوریه و… آشنایی داشت و گاهی در موردشان چیزهایی میگفت.
یکبار پرسیدم: شیعیان لبنان بهترند یا شیعیان عراق؟
گفت: شیعههای لبنان مطیعترند ولی شیعههای عراق دچار دستهبندی و تشتت هستند اما در جنگیدن و شجاعت بینظیرند؛ دلشان هم خیلی با اهلبیت (ع) است طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و… را میبری طاقتشان را از دست میدهند.
گفتم شیعههای ایران کجای کارند؟ با لحن خاصی گفت:
《شیعههای ایران هیچ جای دنیا پیدا نمیشوند! 》
خیلی عشق خدمت داشت به بچه شیعهها. این را از فیلمی که یکبار نشانم داد، فهمیدم.
موقع دفن پیکرش، داخل قبر بودم که کسی آمد بالای سرم و گفت: محمودرضا یک دوست عراقی به اسم … دارد که پیغام داده به برادرش بگویید صورت محمودرضا را داخل قبر از طرف من ببوسد !
#برای_محمودرضا
☝️🏻☝️🏻 تعقیب سلسله ی خاطرات
کپی مطلب با ذکر صلوات برای شادی روح شهید بیضائی عزیز، بلامانع است.
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان❤️ چهار ماه قبل از شهادتش ، در کنار مزار #شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی❤️
🍃🌹بسمــــ ربـــ شهــدا✨ والصدیقین 🌹🍃
#شهیدانه ❤️
🌼هروقت که باهم صحبت می کردیم ، سعی داشت منو با یه شهید آشنا کنه...😊
زندگی نامه شهید ، نحوه شهادت ، رفتار و اخلاق و منش شهید و...
چون علاقه زیادی به #شهید_بیضائی داشت ، اول درباره شهید بیضائی گفتیم.
ازم پرسید: درباره ش چی میدونی؟ برام تعریف کن!❗️
منم یکم اطلاعاتی که درباره شهید داشتم رو به محمدرضا گفتم.
جاهایی که اشتباه بود رو اصلاح میکرد.اطلاعاتش واقعا کامل بود. انگار سیره و منشش ، خودِ خودِ سیره و منش شهید بود...✨
بعد درباره #شهید_حامد_جوانی ، #شهید_رسول_خلیلی ، #شهید_مهدی_عزیزی و #شهید_عقیل_بختیاری گفتیم.
این ها رو می شناختم...
تا این که اسم شهدایی رو گفت که تاحالا به گوشم هم نخورده بود!
#شهید_امیر_کاظم_زاده ، #شهید_حسن_شاطری ، #شهید_مهدی_نوروزی...
وقتی به شهید نوروزی رسیدیم ، دل❤️ نداشت نحوه شهادتش رو بهم بگه...
قرار شد گلزار شهدا سر مزار هرکدومشون بریم و برام تعریف کنه...
اما...😔
راه شهدا رو پیش گرفت و به دیدارشون💫 شتافت...
#شهیدان_را_شهیدان_میشناسند🌹
🔸#نقل_از_دوست_شهید 🌹
🌼
#خاطره
#رفیق
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#ابـــووصــال ✨
@Beyzai_ChanneL
🌷سردار شهید علی اصغر وصالی
تولد : ۱۳۲۹ تهران
شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۵۹ گیلانغرب، تنگه حاجیان
🌷 به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی اصغر گذاشتند.
در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع نمود اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
در دادگاه به دوازده سال زندان محکوم شد و در اواخر سال ۵۶ پس از طی پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال ۵۹ وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید
مدتی فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را نیز بر عهده گرفت.
روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رویارو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد.
او و گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشیدند و جمع قابل توجهی از آنان به شهادت رسیدند. نیروهای تحت امر «علی اصغر وصالی» به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند .
《وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می گردد.او به هنگام شهادت ، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به عنوان یادبود وی ، تکه هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش ، آن را از خود جدا نکنند.》
🌷روز تاسوعای سال ۱۳۵۹ تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.
۲۸ آبان حوالی ظهر عاشورا، علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسيد.
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
🌷سردار شهید علی اصغر وصالی تولد : ۱۳۲۹ تهران شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۵۹ گیلانغرب، تنگه حاجیان 🌷 به دلی
💠بعد از شهادت اصغر ابراهيم(شهید ابراهیم هادی) را ديدم كه با صدای بلند گريه ميكرد و ميگفت:
هيچكس نميدونه چه فرماندهای رو از دست داديم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلی احتياج داشت.
اصغر چند شب قبل از شهادت برادرش رو در خواب ديده بود. برادرش هم گفته بود؛
اصغر، تو روز عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهی شد.
@Beyzai_ChanneL
༻﷽༺🍃💔❤️
■آسمان آمد زمين تا خون اصغر را بَرَد
قطرههاےسرخ اين ياقوٺ احمر را بَرَد
■تیر را بيرون مڪش،اشڪ خدا هم مےچڪد
فطرس آمد تاهمين سوز مڪرر را بَرَد
#باب_الحوائـج
💔🍃💔🍃💔🍃
@Beyzai_ChanneL
بعد از شهادتش🕊 یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول #محرم شروع شده بود.روز دوم ظاهرا نزدیک مصطفی #خمپاره میزنن💥 و خاک شدیدی بلند میشه؛ راوی در اون حالت گفت: سید ابراهیم #شهید شد.
مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: الان وقتم نیس، #تاسوعا وقتمه.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_تاسوعا
🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
بعد از شهادتش🕊 یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول #محرم شروع شده بود.روز
🌸﷽🌸
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#شهید_مدافع_حرم
راوی_مادر_شهید
👈 خانه مان روضه امام حسین بود
مصطفی آن زمان 4 سال داشت.
آواخر روضه نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد.
بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد!
🌷 از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم
به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم
درست روبه روی کتیبه یا اباالفضل العباس بودم
همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر نذر شما ، سرباز و فدایی شما...
👈 بعد هم به آقا متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد.
و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت.
از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم
🌷 فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم.
این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود.
#نذر_آقا
🍃🌷
@Beyzai_ChanneL
مادرانه های #مادرشهید:
هر سال که نزدیک ماه #محرم می شدیم.
مصطفی حسابی سرش شلوغ بود.باید تدارک #هیئتش را می دید.
هر وقت خونمون می آمد.آروم و قرار نداشت. از بس که فکرش #درگیر کارهایش بود.دوست داشت به #بهترین شکل ممکن، برنامه هایش انجام شود و برای اربابش چیزی کم نگذارد🚫
دورت بگردم دیدی اون همه #خلوص و صداقت در کارها و رفتارت چه #پاداشی داشت؟
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
این ها، #عتیقه_های زیر خاکی" #ملت_عشق" هستند ! متعلق به همه ی دلهای عاشق .
. این" #غسیل_الملائکه " ها ی زیر خاک ، چه نیازی
دارند به #قبر ؟! به #غسل ؟! به #کفن ؟
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 #قسمت_هشتم 🔷...این حس گمگشتگی را سالها بعد که حسابی بااو رفیق شدم بیشتر در درو
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
#قسمت_نهم
🌀همیشه روی لبش لبخند بودنه از این بابت که مشکلی ندارد.من خبردارم که اوبا کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم میکرد.
✳رفاقت بااو هیچکس را خسته نمیکرد.اما مواظب بود در شوخی هایش گناه نباشد.
💟بار اولی که هادی را دیدم قبل از حرکتش به اردوی جهادی بود.وارد مسجدشدم و دیدم جوانی سرش روی پای دیگری گذاشته و خوابیده...
⚡رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجداست بلند شو.دیدم بلند شد وشروع کرد به صحبت کردن بامن.خیلی حالم گرفته شد چون بنده خدالال بود و با اَده اَده بامن صحبت میکرد.دلم برایش سوخت معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر شهدا. بچهای دیگر هم خندیدند.
🚌ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و اماده ی حرکت. یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت:نابودی همه ی علمای اس....
بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد:نابودی همه ی علمای اسرائیل صلوات.
✳همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم با تعجب دیدم ❗که این همان جوان لال در مسجد بود.
❓به دوستم گفتم مگه این جوان لال نبود؟دوستم گفت فکر میکردی برای چه توی مسجد میخندیدیم.این هادی ذوالفقاری از بچهای جدیدمسجدماست که خیلی پسرخوبیه،خیلی فعال و دلسوز و درعین حال وشوخ طبع و دوست داشتنی،شما رو سرکار گذاشته بود.....
🗣راوی:جمعی از دوستان شهید
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
️❣❤️❣❤️❣❤️
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
@Beyzai_ChanneL
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بیچاره جوانان بنی هاشم
میخواهند علی اکبر را بلند کنند
کربلا بلند می شود ...
#علی_اکبر
#شب_هشتم
@Beyzai_ChanneL