eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
277 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
و می گوید: در طی این دو سال مأموریت های پی در پی برای به وجود می آید و نمی‌توانست به سوریه برود. یک دفعه گفت که «حتماً مشکلی در کار هست که نمی توانم بروم» به من گفت «شما راضی باش» من گفتم راضی هستم اما باید مادرت را راضی کنی. او به دست و پای مادرش افتاد و دست‌ها و پای او را بوسید تا بالاخره از مادرش رضایت گرفت.🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @Beyzai_ChanneL
به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @Beyzai_ChanneL
هر بار تماس می‌گرفت، من می‌گفتم چند هفته است که رفته ای، برگرد! اما می‌گفت «قرار نیست من برگردم. اگر نذرت قبول شود من بر نمیگردم» و همانطور شد و به آرزویش رسید. @Beyzai_ChanneL
زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی‌گرفتیم. یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می‌دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. شاید 3 روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرمانده تیپ صابرین رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج آقا هر طور شده است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرمانده تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد می‌کنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم. مهدی هم زمانی که داشت می رفت بسیار خوشحال بود، بچه ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی گردد و همینطور هم شد. @Beyzai_ChanneL
آخرین بار شنبه هفته گذشته بود که تماس گرفت و گفت «من برای کاری به عقب برگشته ام و هر طور شده تلفنی پیدا کردم که با تو تماس بگیرم چون شنیدن صدایت به من انرژی می‌دهد. شما بچه ها را آماده کن که من طوری برمی‌گردم که شب یلدا خانه باشم. چون پارسال نتوانستم کاری کنم که یلدا به بچه ها خوش بگذره امسال کاری می کنم که خوش بگذره!»🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @Beyzai_ChanneL
مهدی سفارش کرد که پیراهن عزایش را همراهش دفن کنند🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @Beyzai_ChanneL
مهدی سفارش کرده بود که پیراهن عزاداری اش را که 10 سال بود هر محرم می‌پوشید را همراهش دفن کنند و خیلی من را به مقاومت سفارش کرد. شب آخری که می‌خواست به سوریه برود به مقبره شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) رفتیم و من خیلی بی قرار بودم و به شهید کریمی که هویتش به تازگی مشخص شده و در مزار شهدای گمنام دانشگاه مدفون است،توسل کردم و خواستم که به من کمک کند و بعد از 10 دقیقه کاملا سبک و راحت شدم و با خیال آسوده او را بدرقه کردم. من مهدی را با رضایت قلبی فرستادم و از او خواستم که مرا تنها نگذارد که در این چند روز نیز حضورش را کاملاً احساس می‌کنم. امیدوارم که حضرت زینب(س) این نذر را از من قبول کند و تا آخر این راه دوام بیاورم و بتوانم بچه ها را به خوبی تربیت کنم. @Beyzai_ChanneL
از صبح آن روز دوستان به منزل ما می‌آمدند و متوجه شدم که خبری هست ولی نمی‌توانستم باور کنم تا اینکه پدر مهدی تماس گرفت و این موضوع را به من گفت و خدا را شکر کردم که شوهرم به آرزویش رسید ولی ادامه راه سخت است که امیدوارم او کمکم کند. @Beyzai_ChanneL