eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
278 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
آن لحظه‌ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می‌نشینم موسیقی نگاهِ تو را گوش می‌کنم... ❤️ @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نخستین تصاویر از موشک های حاج قاسم و ابومهدی که امروز در مراسم بهره برداری از چند طرح بزرگ دفاعی ایران از آن‌ها رونمایی شد @Beyzai_ChanneL
میدونستید موشک بالستیک شهید حاج قاسم سلیمانی که امروز رونمایی شد بُردش ۱۴۰۰ کیلومتره، دقیقا فاصله‌ی مورد نیاز تا تلاویو و حیفا 😏 @Beyzai_ChanneL
‏یک کاربر عراقی: ایران یک موشک کروز دریایی به نام شهید ابومهدی ساخت، اما استاندار کربلا برای نامگذاری خیابانی در این استان به نام شهید ابومهدی در تردید است! ‎ @Beyzai_ChanneL
3.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خصوصیات موشک‌های حاج قاسم و ابومهدی 🔻جانشنین وزیر دفاع: موشک حاج قاسم دارای برد ۱۴۰۰ کیلومتر و مایل پرتاب و کاملا تاکتیکی است. 🔻موشک‌ شهید حاج قاسم قابل رهگیری توسط سامانه‌های پدافندی نیست. 🔻موشک کروز دریایی برد بلند شهید ابومهدی در ارتفاع چند متری پرواز می‌کند و از موتور هوا تنفسی بهره می‌برد. @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_دوم 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنها
✍️ 💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد :«یا اینجا همه‌مون رو سر می‌برن یا می‌کنن! یه کاری کنید!» دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را به‌هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد :«نمی‌بینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تن‌شون رو می‌لرزونی؟» 💠 ابوالفضل تلاش می‌کرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید :«فکر می‌کنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!» ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بی‌توجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند :«بچه‌ها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمی‌تونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.» 💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت :«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.» و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد :«اگه یه آرپی‌جی باشه، خودم می‌زنم!» 💠 انگار مچ دستان در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت :«من میرم آرپی‌جی رو ازشون بگیرم.» روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد :«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز می‌زنه!» 💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد :«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!» تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجره‌ها و دیوار ساختمان می‌خورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر می‌شد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد. 💠 مصطفی با گام‌های بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را می‌شنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از ستاره باران شده بود و با همان ستاره‌ها به رویم چشمک می‌زد. تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد. یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بی‌آنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد. 💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال می‌زدم که او هم از دست چشمانم رفت. پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمی‌خواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشک‌هایم همه می‌شد و در گلو می‌ریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدن‌مان نگذشته و دامادم به رفته بود. 💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی می‌کرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند. ندیده تصور می‌کردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمی‌دانستم چند نفر او را هدف گرفته‌اند که کاسه شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد. 💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلوله‌ها از دستم رفته بود که میان گریه به (علیهاالسلام) التماس می‌کردم برادر و همسرم را به من برگرداند. صدای بعضی گلوله‌ها تک تک شنیده می‌شد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!» 💠 با گریه نگاهش می‌کردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که به‌سرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!» خط گلوله‌ها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس می‌کردم کار مصطفی را ساخته‌اند که باز به جان دفتر افتاده‌اند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد. 💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانی‌اش عرق می‌رفت، گوشه‌ای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفس‌نفس می‌زد. یک دستش آرپی‌جی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمی‌شد دوباره قامت بلندش را می‌بینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بی‌توجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد. 💠 آرپی‌جی روی شانه‌اش بود، با دقت هدف‌گیری می‌کرد و فعلاً نمی‌خواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»... ✍️نویسنده: @Beyzai_ChanneL
⚫️محرم امسال و امتحان های ریز و درشت الهی از مومنین آخرالزمانی! ☑️یه روز بیشتر به شروع ماه محرم نمونده..این محرم اما با همه محرم های سالهای مختلف زندگیمون فرق داره. 🔷خیلی آزمون داره و خیلی ها ممکنه غربال بشن و ریزش کنن... ✅اولین امتحان امتحان ولایت پذیریه... یعنی ولی فقیه شما داره میگه من هم تابع نظر ستاد بحران کرونا هستم یعنی شما از ولی فقیهت جلو نزنی! 🚫نگی من نمیتونم هیئت نرم ماسکم بزنم حالت خفگی دارم نمیزنم، اما نمیتونم توی دسته های عزاداری نرم! من کارم دست امام حسینه من هیچیم نمیشه...!! ❌این حرفا درست نیست اون عزاداری هم قبول نیست! ✅طبق روایتی از بزرگان مقام معظم رهبری و آیت الله جوادی آملی از دوستان و رفیقان خوب هم بودن. 🔆زمانی که آیت الله خامنه ای به و منسوب شد آیت الله جوادی علی رغم سن بالاترشون قبل از مقام معظم رهبری از اتاق خارج نمیشدن. 💠هرچی رهبر میگفتن آقای جوادی شما بزرگترید ایشون بدون تعارف میگفتن: ما تا قبل از این با هم رفیق بودیم، اما امروز شما ولی من هستید،من جلوتر از ولیم حرکت نمیکنم... ♨️دومین گناه هم اون عزاداریه که رعایت پروتکل بهداشتی نشه ،ناقل باشید و باعث گسترش بیماری بشید.. 💥طبق گفته خیلی از علما: 🔥 هرکی از اون بیماری به خاطر رعایت نکردن شما خدای نکرده بمیره،قتل عمد حساب میشه و خونش گردنتونه! 🔥 یعنی تمام گناهای اونو میذارن توی پرونده اعمال شما و خودش پاک میشه... ⛔️این عزاداری برای شما ثواب که نداره هیچ، گناه و خسران محضه! ♻️امسال اولین سالیه که هرکس میتونه خودش یه هیئت کوچیک خانوادگی داشته باشه با کمترین هزینه. ✨مثلا شما چند تا پرچم بزنید به در و دیوار خونه،هم باعث جلب رحمت الهی و نظر ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها میشید ✨هم میتونید یه نذری مختصر به دو تا همسایه بدید. مداحی و روضه توی خونتون سر مثلا ساعت خاصی پخش کنید و حال و هوا رو کاملا محرمی کنید. 💥اونهایی هم که میخوان و میتونن برن هیئت که کاملا باید منطبق باشه بر پروتکل های بهداشتی تا حق الناس نشه.. ❄️اما ما.. 🍀 اگر توفیق الهی شامل حالمون بشه و عمری باقی باشه ان شاءالله طبق روال چند سال گذشته، کانال رو اختصاص ویژه میدیم از اول محرم تا اربعین به نوشتن و ذکر ریزجزئیات حادثه عاشورا و اتفاقات بعد در مجلس یزید لعنت الله و بلاهایی که سر آل الله میاد... ♨️و افشای خرافات هایی که طی سالهای سال در مورد حادثه عاشورا برای ما گفتن و اصلا وجود نداشته... و مداحی ها و روضه هایی که حال و هواتونو عوض کنه... ✍ان شاءالله اگر عمری باشه از پنج شنبه شب که آغاز ماه محرم هست کانال رو سیاه پوش میکنیم طبق هرسال به عشق اباعبدالله و مطالب مرتبط با محرم رو آغاز میکنیم ان شاءالله.. @Beyzai_ChanneL
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محرم ماه مَحرم شدن است! صحبت‌های شنیدنی"حجت الاسلام مومنی" @Beyzai_ChanneL
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محرم و عطر بوی شهدا... شهیدی که با پیرهن مشکی روز اول محرم تفحص شد😔 @Beyzai_ChanneL
1_431802982.mp3
زمان: حجم: 2.93M
▪️حمید علیمی : محرم سلام قدم رنجه کردی به روی چشام محرم سلام ، نزار ایندفعه کم بشه گریه هام بزار مثل زینب بگیره صِدام .... داره میرسه حسین کاروانش به کربُبلا تو عالم میپیچه سوز و نوا حسین جونِ زینب به کوفه نیا .. @Beyzai_ChanneL