eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
285 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از اینکه نوع میکروفون و تعداد باند و جنس صدا مهم باشه، سوز دل و اخلاصت مهمه، وقتی از سر اخلاص بدون همه امکانات یاحسین بگی، آقا خودش با همه زیبایی خریدارت میشه، مثل حاج قاسم + ببینید خودتون @Beyzai_ChanneL
4_5893399135381358520.mp3
2.01M
🎼|• ما‌ملت‌ِشهادتیم... ما‌ملت‌ِامام‌حسینیم... با‌صدای‌‌آسمانےسردار‌دلھـــا @Beyzai_ChanneL
670.3K
کجایی مسلم... شب اول حسینیه ریحانه الحسین (ع) 🎙سید مجید بنی فاطمه @Beyzai_ChanneL
بسم الله الرحمن الرحیم رفقا اومد فصل عاشقی، روزها و شب هایی که منتظرش بودید رسید خیلی ها پارسال بودن یا الان رو تخت بیمارستانند،پدر و مادراتون رو دعا کنید هرکی ما رو با امام حسین علیه السلام آشنا کرده خدا به حق امام حسین بهش خیر بده یابن الحسن !آقا جان!سرت سلامت آقا شب اول محرم است. نظری به ماکن.😭 با اجازه مدیر بزرگوار گروه اگه ممکنه برای پدر منم ی فاتحه بخونید شب جمعه و شب اول محرم ان شالله ک خدا پدر مادراتون براتون حفظ کنه و پدر مادر عزیزانیم ک ب رحمت خدا رفتن ببخشه و بیامرزه ممنونم از همه شما بزرگواران❤️
باسلام، الان حرم امام رضا علیه السلام، ان شاالله دعاگوی همه عالمیان و خصوصا شیعیان مظلوم عالم ارسالی یکی از همسنگران
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 🌺 همزمان با شروع محرم الحرام 🚫 این تبلیغ نیست ✅ است. @Beyzai_ChanneL
🌸 شما هم با نشر این ها در این یاری کننده ما باشید. 🚫 این تبلیغ نیست ✅ است. @Beyzai_ChanneL
🌸 شما هم با نشر این ها در این یاری کننده ما باشید. 🚫 این تبلیغ نیست ✅ است. @Beyzai_ChanneL
🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند @Beyzai_ChanneL
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @Beyzai_ChanneL
اول محرم در کنار دوست شهیدم آقامحمودرضا بیضائی دعا گوی شما عزیزان هستیم🌷 ارسالی یکی از همسنگران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌤 اللهم اَنتَ السلام السلام علیک یا اباعبدالله(علیه السلام)🍃 السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)🍃 السلام علیکم ایهاالشهدا🍃 @Beyzai_ChanneL
هر کوچه یک حسینیه 🔹برگزاری عزاداری در کوچه و معابر توسط حاج مهدی رسولی 🏴🏴🏴 @Beyzai_ChanneL
۱۲۵ هزار نفر لایو مراسم هیئت ریحانه الحسین در روبیکا رو تماشا کردند 👌 در کنار ارائه‌ی شیوه‌های جدید عزاداری باید بگیم بله مردم از پیام رسان ایرانی هم استفاده می‌کنند اگه مسئولین بزارن @Beyzai_ChanneL
1_416209788.mp3
4.62M
•|🥀🖤 مداحی ثابت هرشبمونه:) چشمات و ببند میبرتت حوالی حسین..🕯 @Beyzai_ChanneL
ما گـمشدگانیم که انـدر خـمِ دنیا تنـها هنرِ ماسـت که مجـنون حسیـنیم 💔 ❤️ 🇮🇶 @Beyzai_ChanneL
به کجا روم که یادت سرِ راه من نباشد ❤️ (ابومهدی المهندس) @Beyzai_ChanneL
چون اشک من گاهی قدم بر دیده‌ام نه .... دل برده‌ای باری بیا دلداریم ده... 💔 😔 @Beyzai_ChanneL
از خانه، فقط یک پنجره مانده برای انتظار کشیدنم و یک در برای آمدنت ❤️ 🇮🇷 اولین تصویر از شهید مدافع وطن حامد_ضابط منتشر شدوی شب گذشته همزمان با شب اول محرم در تهران در درگیری با اشرار و قاچاقچیان به درجه رفیع شهادت نائل گردید. 💔 @Beyzai_ChanneL
خالق عینک دودی چه خبر دارد؟ من غم خوش رنگترین چشم جهان را دارم! ❤️ 🇮🇷 @Beyzai_ChanneL
هفتم محرم سال ۱۳۹۷ مرتضی به مرخصی آمد. پسرم از اعضای فعال هیئت علی‌اصغر (ع) بود که چهار سال پیش خودش دایر کرده بود. بعد از اتمام مراسم دهه محرم و عزاداری به مشهد رفت و بعد از زیارت امام رضا (ع) به سیستان و بلوچستان بازگشت. گویا ۱۶ مهر ۹۷ حدود ساعت ۱۰ به مرتضی اطلاع می‌دهند که محموله قاچاقی وارد شده و مرتضی و همکارانش وارد عمل می‌شوند. در درگیری که بین نیرو‌های قاچاقچی و بچه‌های ناجا اتفاق می‌افتد دو تن از قاچاقچیان کشته می‌شوند و نفر سوم هم فرار می‌کند. مرتضی که قهرمان دو و میدانی بود به دنبال مجرم می‌دود که یکی از قاچاقچی‌ها به او شلیک می‌کند و مرتضی به زمین می‌افتد. دوستش می‌گفت تا به زمین افتاد گفت: «یا امام حسین (ع) چقدر گلویم می‌سوزد». بالای سرش که رسیدم دیدم کار از کار گذشته و تیری که به گلوی مرتضی خورده باعث شدت خونریزی و شهادتش شد. پسرم عاشق امام حسین (ع) بود و در ماه محرم سال ۹۷ با گلوی زخمی شهید شد. ❤️ @Beyzai_ChanneL
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزاداری شیعیان مظلوم هند چه همتی دارند ای حسین چه کردی تو با این دلها که بعد از حدود ۱۴۰۰ سال این جور برایت آتش میگیرد😭😭😭 @Beyzai_ChanneL
4_6005964876680273042.mp3
8.55M
🚩 ورود کاروان به کربلا 😭 میثم مطیعی @Beyzai_ChanneL
بعد تو ضرب المثل شد : دختران بابایی اند... @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_سوم 💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد ک
✍️ 💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!» دلم نمی‌آمد در هدف تیر تنهایش بگذارم و باید می‌رفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم. 💠 در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راه‌پله بلند شد :«سریعتر بیاید!» شیب پله‌ها به پایم می‌پچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین می‌رفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم. 💠 ظاهراً هدف‌گیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت می‌چرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین از در خارج شدیم. چند نفر از رزمندگان مردمی طول خیابان را پوشش می‌دادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. 💠 یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه می‌کردم و مادرش با آیه‌آیه دلداری‌ام می‌داد که هر دو با هم از در وارد شدند. مثل بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند و همان رفتن‌شان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب‌هایم نمی‌آمد و اشک چشمم تمام نمی‌شد. 💠 ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که می‌لنگید و همان‌جا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشک‌هایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بی‌هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. برای اولین بار هر دو دستم را گرفت و انگار عطش فروکش نمی‌کرد که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش می‌کرد و باز حریف ترس ریخته در جانم نمی‌شد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید :«چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟» 💠 به چشمانش نگاه می‌کردم و می‌ترسیدم این چشم‌ها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر می‌چکید و او درد‌های مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که غمزده خندید و نازم را کشید :«هر کاری بگی می‌کنم، فقط یه بار بخند!» لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لب‌هایم بی‌اختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، به‌جای اشک از روی گونه تا زیر چانه‌ام دست کشید و دلبرانه پرسید :«ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟» 💠 اینهمه زخمی که روی دلم مانده بود مرهمی جز نداشت که در آغوش چشمانش حرف دلم را زدم :«میشه منو ببری حرم؟» و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به رویش نمی‌آوردم که آینه نگاهش شکست، دستش از روی صورتم پایین آمد و چشمانش به زیر افتاد. هنوز خاک درگیری روی موهایش مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم :«مصطفی! گردنت چی شده؟» 💠 بی‌توجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه که در گلویش مانده بود، صدایش به خس‌خس افتاد :«هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگ‌شون دراوردم! الان که نمی‌دونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟» می‌دانستم نمی‌شود و دلم بی‌اختیار بهانه‌گیر شده بود که با همه احساسم پرسیدم :«میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟» 💠 از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید :«چرا نمیشه عزیزدلم؟» در سکوتی ساده محو چشمانم شده و حرفی پشت لب‌هایش بی‌قراری می‌کرد که کسی به در اتاق زد. هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همز‌مان پاسخ داد :«دارم میام!» باورم نمی‌شد دوباره می‌خواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. 💠 چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد :« گُر گرفته، باید بریم!» هنوز پیراهن به تنش بود، دلم راضی نمی‌شد راهی‌اش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی (علیهاالسلام) کردم و بی‌صدا پرسیدم :«قول دادی به نیتم کنی، یادت نمیره؟» 💠 دستش به سمت دستگیره رفت و عهد بست :«به چشمای قشنگت قسم می‌خورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!» و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت و پشت سرش همه وجودم در هم شکست... ✍️نویسنده: @Beyzai_ChanneL