eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
287 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمودرضا بیضائی
💠همسر شهید مدافع حرم مهدی بیدی: 🌷در آخرین روزی که قرار بود برای اولین بار به منطقه اعزام شود.نیمه شب سراسیمه از خواب برخاست و از خوابش برایم تعریف کرد که حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که فرمودند در شهادت باز شده،سریع خودت را برسان که در شهادت بسته نشود. خواب بی بی زینب اورا در تصمیمی که گرفته بود راسخ تر کرد و آن زمان بود که از ته قلب راضی به رفتتش شدم و مجدد از او پرسیدم:بچه هایت چه می شود؟که پاسخ داد:خودم و فرزندانم به قربان بی بی رقیه (س). یاد شهید با صلوات❤️ @Beyzai_ChanneL
✨امام خامنه ای✨ ✅جوانی که به سرنوشت کشور نیندیشد و نسبت به خصومتهایی که نسبت به کشورش سازماندهی می‌شود، نخروشد، لایق این نیست که نام جوان شهروند یک ملت انقلابی را روی خود بگذارد. #رهبرانه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @Beyzai_ChanneL
❤️ چشمهایم را میبندم و در را باز میکنم...آهسته وذره ذره...میترسم با همان حال آشفته ببینمش...در را کامل باز میکنم و مات میمانم. در سیاهی شب و سوسوزدن تیر چراغ برق کوچه که چند مترآن طرف تر است...لبخند پر دردت را میبینم...چند بار پلک میزنم!حتمن اشتباه شده!! یک دستت دور گردن سجاد است...انگار به او تکیه کرده ای!نور ماه نیمی از چهره ات را روشن کرده...مبهوت و با دهانی باز یک قدم جلو می آیم و چشمهایم را تنگ میکنم. یک پایت را بالا گرفته ای...!!"حتمن آسیب دیده!" پوتین های خاکی که قطرات باران میخواهند گل اش کنند...لباس رزم و...نگاه خسته ات که برق میزند.اشک و لبخندم قاطی میشود...از خانه بیرون می آیم و در کوچه مقابلت می ایستم _علی؟؟!... لبهایت بهم میخورد _جون علی... موهایت بلند شده وتا پشت گردنت آمده و همینطور ریشت که صورتت را پخته ترکرده. چشمهای خمار و مژه های بلندت دلم رادوباره به بند میکشد.دوس دارم به آغوشت بیایم و گله کنم از روزهایی که نبودی...بگویم چند روزی که گذشت از قرنها هم طولانی تر بود...دوس دارم از سر تا پایت را ببوسم.دست در موهای پرپشت و مشکی ات کنم و گردو خاک سفر را بتکانم...اما سجاد مزاحم است!!ازاین فکر لبخند میزنم.نگاهت در نگاهم قفل و کل وجودمان در هم غرق شده.دست راستم را روی یقه و سینه ات میکشم...آخ!!!خودتی...خود خودت!!علی من برگشته!!!نزدیکتر که می آیم با چشم اشاره میکنی به برادرت و لبت را گاز میگیری...ریز میخندم و فاصله میگیرم.پر از بغضی! پر از معصومیت درلبخندی که قطرات باران و اشک خیسش کرده... سجادبا حالتی پر از شکایت و البته شوخی میگوید _ای باباااااا...بسه دیگه مردم از بس وایسادم...بریم تو بشینید رو تخت هی بهم نگاه کنید!!...هردو میخندیم...خنده ای که میتوان هق هق را در صدای بلندش شنید!!... ادامه میدهد _راس میگم دیگه!!!...حداقل حرف بزنید دلم نسوزه... در ضمن بارون داره شدید میشه ها... تو دست مشت شده ات را آرام به شکمش میزنی _چه غرغرو شدی سجاد!!...محکم باش...باید یسرببرمت جنگ آدم شی.. 💞 سجاد مردمک چشمش را در کاسه میچرخاند و هوفی کشیده و بلند میگوید...چادرم را روی صورتم میکشم.میدانم اینکاررا دوس داری! _آقا سجاد...اجازه بدید من کمک کنم! میخندد _نه زن داداش...علی ما یکم سنگینه!کار خودمه... نگاه بی تاب و تب دارت همان را طلب میکند که من میخواهم.به برادرت تنه میزنی _خسته شدی داداش برو...خودم یک پا دارم هنوز...ریحانه هم یکم زیر دستمو میگیره. سجاد از نگاهت میخواند که کمک بهانه است...دلمان برای همسرانه هایمان تنگ شده...لبخند شیرینی میزند و تا دم در همراهیت میکند... لی لی کنان کنار در می آیی و کف دستت را روی دیوارمیگذاری... سجاد از زیر دستت شانه خالی میکندو با تبسم معنا داری یک شب بخیر میگویدو میرود...حالا مانده ایم تنها...زیر بارانی که هم میبارد هم گاهی شرم میکنداز خلوت ما و رو میگیرد از لطافتش... ✍ ادامه دارد ... @Beyzai_ChanneL 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤️ تاریکی فرصت خوبی است تا بتوانم در شیرینی نگاهت حل شوم...نزدیکت می آیم...آنقدر نزدیکت که نفسهای گرمت پوست یخ کرده صورتم رامیسوزاند. با دست آزادت چانه ام را میگیری و زل میزنی به چشمهایم...دلم میلرزد! _دلم برات تنگ شده بود ریحان... دستت را با دو دستم محکم فشار میدهم و چشمهایم را میبندم.انگار میخواهم بهتر لمس پر مهرت را احساس کنم.پیشانیم را میبوسی عمیق و گرم!وسط کوچه زیر باران...از تو بعید است!ببین چقدر بیتابی که تحمل نداری تا به حیاط برویم و بعد مشغول دلتنگیمان شویم!ریز میخندم _جونم؟دلم برای خنده های قشنگت تنگ شده بود دستت را سریع میبوسم!! ت _ا؟؟چرا اینجوری کردی!!؟؟ کنارت می ایستم و در حالی که تو دستت راروی شانه ام میگذاری، جواب میدهم: _چون منم دلم برای دستات تنگ شده بود... لی لی کنان باهم داخل میرویم و من پشت سرمان دررا میبندم.کمک میکنم روی تخت بشینی... چهره ات لحظه ی نشستن جمع میشودو لبت را روی هم فشار میدهی کنارت میشینم و مچ دستت را میگیرم _درد داری؟؟ _اوهوم...پام!! نگران به پایت نگاه میکنم.تاریکی اجازه نمیدهد تاخوب ببینم!! _چی شده؟... _چیزی نیست...از خودت بگو!! 💞 _نه!بگو چی شده؟... پوزخندی میزنی _همه شهید شدن!!...من... دستت را روی زانوی همان پای آسیب دیده میگذاری _فکر کنم دیگه این پا،برام پا نشه! چشمهایم گرد میشود _یعنی چی؟... _هیچی!!!....برای همین میگم نپرس! نزدیک تر می آیم... _یعنی ممکنه...؟ _آره...ممکنه قطعش کنن!...هرچی خیره حالا! مبهوت خونسردی ات،لجم میگیردو اخم میکنم _یعنی چی هر چی خیره!!!مونیس کوتاه کنی درادا...پاعه! لپم را میکشی _قربون خانوم برم!شما حالا حرص نخور... وقت قهر کردن نیس بایدهر لحظه رو با جون بخرم!! سرم را کج میکنم _برای همین دیر امدید؟آقاسجاد پرسید همه خوابن...بعد گفت بیام درو باز کنم! _آره!نمیخواست خیلی هول کنن با دیدن من!...منتظریم آفتاب بزنه بریم بیمارستان! _خب بیمارستان شبانه روزیه که! _آره!!ولی سجاد جدن خسته است! خودمم حالشو نداره... اینا بهونس...چون اصلش اینکه دیگه پامو نمیخوام!!خشک شده... 💞 تصورش برایم سخت است!تو با عصاراه بروی؟؟...با حالی گرفته به پایت خیره میشوم...که ضربه ای آرام به دستم میزنی _اووو حالا نرو تو فکر!!... تلخ لبخند میزنم _باورم نمیشه که برگشتی... _آره!!... چشمهایت پر از بغض میشود _خودمم باورم نمیشه!فکر میکردم دیگه بر نمیگردم...اما انتخاب شده نبودم!! دستت را محکم میگیرم _انتخاب شدی که تکیه گاه من باشی... نزدیکم می آیی و سرم راروی شانه ات میگذاری _تکیه گاه تو بودن که خودش عالمیه!! مخندی... سرم را از روی شانه ات بر میداری و خیره میشوم به لبهایت... لبهای ترک خورده میان ریش خسته ات که در هر حالی بوی عطرمیدهد!! انگشتم را روی لبت میکشم _بخند!! میخندی... _بیشتربخند! نزدیکم می آیی و صدایت را بم و آرام میکنی _دوسم داشته باش! _دارم! _بیشتر داشته باش!! _بیشتر دارم! بیشتر میخندی!!!! _مریضتم علی!!! تبسمت به شیرینی شکلات عقدمان میشود! ✍ ادامه دارد ... @Beyzai_ChanneL 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @Beyzai_ChanneL
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @Beyzai_ChanneL
بسم الله الرحمن الرحیم..🍃
🍃زنـده تر از تو نمے بینم به دنیا اے #شهید!🕊 🍃در ڪلاس #عشق♥️ تو، استادها بنشسته اند.... @Beyzai_ChanneL
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ارباب سلام ارباب من هستید😍 و دلخوش به این نوکری ام😇 هر صبح سلامتان ندهم..🙁 قطعا می میرم...😞 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @Beyzai_ChanneL
🌴🌹🌴🌹🌴🌹 آقا سلام آقا زِ ما بپذیرید این سلام ها..😊 وَر نه،تمام دلخوشیم از بین می رود😢 @Beyzai_ChanneL
امتداد راهمان به امتداد نگاهِ شهدا باشد... ببینیم آنها هدفشان چه بود... آنگاه راهشان را در پی گیریم... @Beyzai_ChanneL
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 خاطره ای از شهید همدانی... پسر شهید همدانی در مشهد گفت:پدرم در وصیت نامه خود یک پیشنهاد خوب دارند😊 و آن این است که اگر امکان داشت هر شخصی که وصیت نامه من را می خواند،برای من یک روز نماز و روزه به جای آورد🙏 که اگر در آن عالم در کنار هم بودیم جبران کنم.😊 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @Beyzai_ChanneL
💠دانشمند شهید داریوش رضایی نژاد دانشجوی دکترای مهندسی برق دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی تولد : ۱۳۵۵ آبدانان"استان ایلام" شهادت : یکم مرداد ۱۳۹۰ هفتمین سالگرد شهادتت مبارک شیرمرد🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐 @Beyzai_ChanneL
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @Beyzai_ChanneL
بسم الله الرحمن الرحیم..🍃
شیـــرین بود برایشان ؛ تحمل ِ درد ِ   و  ! وقتــــی که آرام زمزمه میکردنــــــــــد : ذِکـــــــــر ِ  (س) را @Beyzai_ChanneL
عالم بہ عشق روےتو بیدار مےشود هر روز عا‌شقان تو بسیار مےشود وقتے سلام مےدهمٺ درنگاه من تصویر ڪربلاےتو تڪرار مےشود @Beyzai_ChanneL
سہ‌شنبہ اسٺ دلم بےقرار مانده هنوز فقط ڪمے بہ هواے بهار مانده هنوز دوباره بوے قدمهـاے عیـد مےآید بگوچقدر از این انتظار مانده هنوز @Beyzai_ChanneL
ديگر نمی روم سراغ طبيب ها؛ درمان حال و روز پريشانم "مشهد" است...!😔 😭 😭💔 @Beyzai_ChanneL
🌼✨ السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا خورشید درخشان دیار مایی یا امام رضا سلطان و امیر و مولایی یا امام رضا حج و امال و آرزوهای فقرایی یا امام رضا دستگیر و فریادرس ضعفایی یا امام رضا خریدار دلهای شکسته ی ما با بالاترین بهایی یا امام رضا میزبان و میهماندار همه ی عاشقان دنیایی یا امام رضا اشکهای چکیده ی بر دامان دلدادگانت را پذیرایی یا امام رضا چشمان گنه کار ما دخیل بارگه مقدس شماست می بینی و می بخشی و میزدایی گنه دیدگانمان اخر تو امام رضایی یا امام رضا یهود و نصارا, زرتشتی و گبر همه دلبسته ی شمایند ای آیت خدا بر تمام ما یا امام رضا حاجتروا می سازی زایران عاشق خویش را قبله حاجات مایی یا امام رضا شما رضایی به رضای خدا ومن رضا به رضای شما می دانم رضای شما رضای خداست یا امام رضا دل من چو کبوتر حرمت پر می کشد, برای هوای حرمت یا امام رضا مفتخرم که یک شیعه ی ایرانیم و دیارم سرای شماست دیار ما چه قابل,چشم و دل ما سرای شماست یا امام رضا می بالم به اجدادم که یار وهمراه شما بودند ما گر قابل باشیم ,جانمان فدای شما یا امام رضا دوست دارم,من باشم و حرم خالی و ضریح مطهرتان تا غرق بوسه سازم ضریح منورتان یا امام رضا سر بسایم بر آن ضریح نورانی دست کشم وچنگ زنم بر دامانتان یا امام رضا اشک ریزم دامن دامن و بوسه زنم بر زمین حرم بغض بشکسته در گلویم را بگشایم و فریاد زنم یا رضا رضا عاشقانه دوست دارم شما واهل بیت شما را, که مقدس ساختند با قدوم مبارکشان, خاک سرزمین ما را یا امام رضا یا امام رضا پناهمان باش و دلمان دخیل ضریح شماست دلمان را پاک چو ضریح مطهرتان ساز یا امام رضا میلاد شما روز شکفتن گلهای محمدی است بر نجمه خاتون و باب الحوایج مبارک باد یا امام رضا 🌸میلاد خجسته هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت بر سرور و مولای عالمین اقا امام زمان عج الله تعالی فرج الشریف و عاشقان حضرتش مبارک باد یا علی ابن موسی ایها الرضا یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله @Beyzai_ChanneL
1_19080095.mp3
8.12M
🎙 ( ) این دل و بستم به پنجره فولاد ( ) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی (ع) @Beyzai_ChanneL
سخن‌نگاشت| اشاره رهبرانقلاب به ايجاد انگيزه در جوانان به فعاليت در رشته‌های مرتبط با علوم هسته‌ای، پس از شهادت شهدای هسته‌ای 🌹سالگردشهادت دانشمندهسته‌ای،شهيد داريوش رضایی نژاد🕊 @Beyzai_ChanneL
#یادمان_شهدای_خمسه_سادات جاده اهـواز - خرمشهر سه راهی ڪوشڪ @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
#یادمان_شهدای_خمسه_سادات جاده اهـواز - خرمشهر سه راهی ڪوشڪ @Beyzai_ChanneL
🔸به مناسبت سالروز شهادت در اول مـرداد مـاه 1367 دقیـقا زمـانی ڪہ ایـران قطعنـامه 598 را پذیرفـته بـود. خبـر می‌رسـد نیروهـای عراقـی به سمـت اهـواز درحـال پیشـروی هستنـد. 28نـفر از رزمنده های تیپ حضرت زهـرا(س)، از لشڪر۱۰سیـدالشهـدا (ع) جهـت مقـابلہ با ورود ‌دشمن سوار بارِ کامیـونـی می شـوند. ابلیس های زمان اسماعیـل‌ها را به مسلخ نبرد می‌ڪشند و عبارت تـن برابـر تـانڪ در اینـجا مصداق علنی پیدا می‌کند آنهم روز عـید قربـان کامیـون حامل رزمنـده ها مورد اصابـت تیـر مستقیـم تـانڪ بعثی هـا قـرار می‌گیرد خیلی از بچه هـا زخمی می شـوند ولـی فقـط از میـان آنها پر می ڪشند ... هشت سال بعـد یادمـانی در همـان محـل (سه راهی کـوشک) سـاخته می شـود ڪہ امروزه زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است. @Beyzai_ChanneL