شهید محمودرضا بیضائی
شال عزا ( از خاطرات شهید حسن قاسمی دانا )
این شالشو فقط محرم دور گردنش می انداخت.تا آخر بعد به من می گفت بشورم و میذاشت . کنار تا محرم سال بعد.
محرم ۹۲ می خواست جمع کنه،گفتم: هنوز نَشُستَم. گفت: می خوام همینطورى نگه دارم،منم قسم داد که یه وقت نشورم.
و همونطور گذاشتم کنار.تا روز رفتنش شالشو از من خواست و با خودش برد.
نمی دونم چى تو دلش می گذشت ،فقط اینو میدونم که شالشو برد تا روز وفات حضرت زینب تو سوریه استفاده کند.
ولى دقیقا روز وفات حضرت تو مشهد پیکر قشنگش هم بستر خاک شد.
راوی:مادر شهید
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
"گمشده ام،راه کجاست"
«شهید یعنی:
به خیرگذشت.....نزدیک بود بمیرد!»
"تو"
چه میکنی،این میانه ی خون برادرم...؟!برای بیداری ما...؟!
آخ ...
یادم رفته بود ...
شهید بیدارمیکند ...
شهید دستت را میگیرد ...
شهید بلندت میکند ...
شهید ، "شهیدت" میکند ... فکه و اروند یا دمشق وحلب... یا صعده و صنعا...!
فرقی نمیکند...
شهید ، شهیدت میکند ؛ باورنمیکنی....؟؟؟؟
بیدار که بشوی ،
جاده خاکی انحرافی رفته را برمیگردی به صراط مستقیم...
شهادت میوه ی درختان جاده ی صراط مستقیم است ..!
یادت باشد :
«شهید ، شهیدت میکند»
#بیدار_شو_رفیق
#قربون_دستای_بریدت_عباس_جان
@Beyzai_ChanneL
🌷 #شهید_محمدحسین_فهمیده
🍃تولد : ۱۳۴۴/۲/۱۶ - قم
🍂شهادت : ۱۳۵۹/۸/۸ - خرمشهر
🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
🌸در محاصره تانکها همسنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و مشقت بسیار او را به پشت خط می رساند . وی به جایگاه قبلی خود برگشته و می بیند تانک های عراقی به طرف رزمندگان در حال حرکت اند .
🌺حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته بود به سمت تانک ها حرکت می کند . تیری به پای او می خورد ولی با این حال خود را به تانک می رساند و با استفاده از نارنجک ، تانک را منفجر کند . با این انفجار سایر تانک ها دست به عقب نشینی می زنند .
🌼حضرت امام خمینی (ره) در پیامی فرمودند :
💠"رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شربت شهادت نوشید .
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 #قسمت_پنجاهم 🌟....براي همين رويش را ازمابرگرداند و بيرون جاده را نگاه مي كرد.
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
#قسمت_پنجاه_و_یکم
✳.....به من گفت: مي خوام لوله كشي ياد بگيرم ‼
🔳خيلي از اين مردم نجف به آب لوله كشي احتياج دارند و پول ندارند.
🔆رفت پيش يكي از دوستان و كارلوله كشي هاي جديد با دستگاه حرارتي را ياد گرفت.
💟آنچه را كه براي لوله كشي احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه ي لوله كش‼
✴يادم هست ديگر شهريه ي طلبگي نمي گرفت. او زندگي زاهدانه اي را آغاز كرده بود.
🔗يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نمي گيري، پس براي غذا چه ميكني؟
♦گفت: بيشتر روزهاي خودم را با چاي و بيسكويت مي گذرانم‼
🌟با اين حال، روزبه روز حالت معنوي او بهتر مي شد.
🔶از آن طلبه هايي بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند.
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
️❣❤️❣❤️❣❤️
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
@Beyzai_ChanneL
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷