سلام بزرگواران😊
ان شاالله معرفی شهید عزیز
#عارف_کایدخورده را داریم
انشاالله شرمنده شهید نشیم به برکت صلوات🌺
🌷اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
@Beyzai_ChanneL
ایشون متولد۲۴مردادماه ۱۳۷۱ هستن
ودر ۲۷ابان ۹۶ در عملیات ازادسازی بوکمال سوریه به شهادت رسیدند
@Beyzai_ChanneL
امشب میهمان شهید عزیزمدافع حرم شهیدعارف کایدخورده هستیم
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#شما_غیر_از_آقاعارف_چند_فرزند_دارید؟
آقاعارف یک خواهر دارد که دو سال از خودش کوچکتر است. خیلی به هم وابسته بودند و رفاقت زیادی با هم داشتند.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#دوران_کودکی_شهید_چگونه_رقم_خورد، #چطور_بچه_ای_بودوشماوپدرشان_برای #تربیت_شان_چه_کارهایی_انجام_دادید؟
آقاعارف از کودکی شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه مؤدب بود. او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و بزرگ شد ولی هیچگونه فشاری برای تحمیل عقیده در خانواده نبود. هر خصلتی که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود. هیچگونه فشار و تحمیل نظری نبود. خانواده متوسطی هستیم و آقاعارف بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد. البته ناگفته نماند که از همان زمان کودکی ما برای عارف کتاب داستانهایی با محتوای مذهبی برایش میخریدیم یا داستانهای مذهبی برایش تعریف میکردیم. خودم کتاب مذهبی میخواندم و خلاصهاش را برای آقاعارف تعریف میکردم. شور و شوق زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و شهدا داشت. کمی که بزرگتر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا پذیرفتن دین اسلام برای ما اجبار است؟ یا میگفت شیعه بودن اجباری است؟ میگفتم نه اجبار نیست و خودمان دینمان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین کاملتری است خودمان اسلام را انتخاب کردیم و مذهب هم همینطور است. بعد از این صحبتها کتاب انجیل و تورات را گرفت و مطالعه کرد. کتابها را با دقت کامل میخواند. بسیار اهل هدیه گرفتن و هدیه دادن بود. اگر میخواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات میگفت هدیهام کتاب باشد. کتابهای قطور را با لذت فراوانی میخواند. از زمانی که پسرم به دنیا آمد و تا روزی که شهید شد هیچوقت یادم نمیرود حرف بدی زده باشد. از همان کودکی بسیار مهربان و خوشزبان بود. خیلی سر و زبان داشت.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#دورانی_که_آقاعارف_به_دنیا_آمدوکوچکتر #بود_جنگ_تمام_شده_بود_فکر_می_کردید #پسر_دهه_هفتادی_تان_یک_روز_شهید_شود؟
من میدانستم آقاعارف آدم بزرگی میشود. چون خیلی اهل تحقیق و مطالعه بود. بهترینها را انتخاب میکرد و میپسندید. همیشه در هر موقعیتی بهترین بود. خیلی فعال بود. خیلی جاها فعالیت داشت ولی جایی را قبول میکرد که میدانست به بهترین شکل میتواند کارش را انجام دهد. من یادم نیست آقاعارف زمان مدرسه در بسیج بوده باشد. فکر میکنم بعد از سربازی و برای مدافع حرم شدن به بسیج رفت. همیشه میخواست بهترین تیپ و پوشش را داشته باشد. به شهادتش فکر نمیکردم ولی قطعاً میدانستم انسان بزرگی میشود.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#خودشان_درباره_شهادت_با_شما_صحبت #میکردند؟
آقاعارف عموی شهیدش را خیلی دوست داشت. کتابهای زیادی از دفاع مقدس و تاریخ ایران و جهان را مطالعه کرده بود. چند سال پیش وقتی از سربازی برگشت فهمیده بود شهادت بهترین سرنوشت برای آدمهاست. فهمیده بود عاقبت بهخیری آدمها در این راه است اما میگفت هر کسی که شهید نمیشود و همین جوری انتخاب نمیشود و «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی». در حقیقت باید چیزی که خدا میخواهد، باشی و مردمی و اهل بیت باشی تا پذیرفته بشوی. اواخر عمرش شوق زیادی برای شهادت داشت. خیلی جالب است که بدانید بهترین برنامهریزیها را برای زندگی از آقاعارف میدیدم و با وجود این شوق شهادت طوری زندگی میکرد که انگار 150 سال عمر خواهد کرد.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#پس_قطعاً_شهادت_شان_برایتان_ناگهانی_بود؟
من فکر نمیکردم پسرم یک روز شهید شود. زمانی که به سوریه میرفت نگران و دلتنگ میشدم ولی اصلاً به شهادتش فکر نمیکردم.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
1⃣
#آقاعارف_چندباربه_عنوان_رزمنده_مدافع_حرم #به_سوریه_اعزام_شدند؟
آقاعارف سه بار اعزام شد. دو بار در سال 94 و بار سوم هم همین چند ماه پیش بود. اوایل من مخالفت میکردم و آگاهی زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح میداد که باید برای امنیت کشور باید برویم. من مخالفت میکردم و میگفت کسی که مسلمان و محب اهل بیت باشد اینطور مخالفت نمیکند. برایم توضیح میداد اگر اعتقاد و عشق نباشد هیچ کس وارد این راه نمیشود. میگفتم آنجا چه کاری میخواهی انجام دهی؟ میگفت بروم ببینم چه کاری میتوانم بکنم. بدنش آماده بود و دورههای لازم را دیده بود و من اطلاع نداشتم.
گفت میروم کفش رزمندگان را واکس بزنم. من میگفتم اگر میروی کفشهای رزمندگان حرم بیبیزینب(س) را واکس بزنی پس برو عزیزم. مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم که برود. بار اول که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دویمان عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی اذیت شدم. هنگام رفتن، قرآن، آب، آیینه و اسفند را آماده کردم و گفتم دلم میخواهد باز هم ببینمت. از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر نگهدار من آن است که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد». این جملهاش هر روز در ذهنم میپیچید. هر روز برایش صلوات میفرستادم و آیتالکرسی میخواندم. با اینکه همیشه بانشاط و روحیه بود ولی وقتی برگشت آنقدر نشاط روحی پیدا کرده بود که تا بهحال او را اینگونه ندیده بودم.
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
2⃣
#آقاعارف_چندباربه_عنوان_رزمندا_مدافع_حرم#به_سوریه_اعزام_شدند؟
دست و پاهایش تاول و پینه بسته بود ولی روحیه عجیبی پیدا کرده بود. شوق زیادی برای دوباره رفتن داشت. میگفتم تو که یک بار رفتهای و دیگر نیاز به رفتن نیست، در جوابم میگفت اگر خانم زینب(س) دوباره مرا قبول کند باید کلاهم را هوا بندازم. من هم میخواستم ببینم چقدر پای کار است و میدیدم خیلی شور و شوق دارد. دوباره راهی شد و باز آن شعر را خواند. من هم گفتم دلم تنگ میشود و دوست دارم دوباره ببینمت. دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا چهار سال در محاصره بود و یکی از آرزوهای آقاعارف و دوستانش آزادسازی این دو شهر بود. آزادی این دو شهر خیلی برایش مهم بود. داعشیها و تکفیریها عمداً روی شهرهای شیعهنشین دست میگذاشتند.
برایم تعریف میکرد این دو شهر چهار سال در محاصره است و آب و غذا و دارو به اینها نمیرسد ولی اجازه ندادهاند دشمن خط مرزیشان را بشکند. گاهی با هلیکوپتر برایشان محموله غذایی میریختند که خیلی ناچیز بود. تعریف میکرد مردم این دو شهر با سختی زیادی زندگی میکنند و به خاطر اعتقاداتشان اجازه ورود دشمن به شهرشان را ندادهاند. عکسی از یک دختر بچه نشانم داد که بعد از چهار سال شبیه پیرزن شده بود. میگفت مامان دلت میآید به اینها کمک نکنم؟!
@Beyzai_ChanneL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃