🔴 چرا ۹ دی یک روز ملی؟
🔻 ۹ دی یک روز حزبی نیست، یک یوم الله ملی است. مردم با ذائقه متفاوت فکری سیاسی به خیابان آمدند.
🔸دی ۹ دی مردم دیدند که فتنهگران پای خود را از حریم یک نامزد انتخاباتی فراتر گذاشتند. در ۹ دی مردم چنگ و دندان و نیشخند دشمنان ایران اسلامی را از فتنه ۸۸ می دیدند. در ۹ دی مردم از ذائقه سیاسی خود گذشتند.
🔹مردم حول محور منافع ملی و قانون اسلامی و بیرق امام حسین (علیهالسلام) جمع شدند. حماسه ۹ دی نه تنها برای فتنه گران بلکه هشداری هم برای کسانی بود که بخواهند در برابر رای مردم بایستند.
🔸امروز ۱۰ سال از فتنه ۸۸ میگذرد. اما ۹ دی نمادی برای همه مردم در حمایت از قانون اساسی و منافع ملی و مقدسات و امنیت ملی است.
🔺اگر ۹ دی بزرگداشت نشود چه بسا برای زحمت هایی که برای انقلاب کشیده شده به راحتی فراموش شوند.
#بصیرت
#یومالله_نهم_دیماه
#ثامن
@Bidarb_a_s_h
1_677757034.mp3
4.57M
🎙#اسلام_و_یهود
☢️ چرا بعد از پیامبر اکرم(ص) ، امیرالمومنین علی علیه السلام به قدرت نرسید؟
🎙#حجت_الاسلام_طائب
💥مهم ترین سخنرانی که در #ایام_فاطمیه باید شنید
#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥️🍃
#رهایی_از_شب
#قسمت_چهاردهم
او را در آغوش کشیدم و گفتم:
-اتفاقا من عاشق اخلاق خوبت شدم...
خودش رو عقب کشید و با تعجب پرسید:
-واقعا؟!!
با تایید سر گفتم: بله.
او دستش را بسمتم دراز کرد و گفت:
-پس ردش کن.
با ابهام پرسیدم چی رو؟!
زد به شونم و گفت: شمارتو دیگه!!
من هرکی که بگه ازم خوشش میاد و روهوا میزنم. از حالا به بعد باید منو تحمل کنی.
گوشیمو در آوردم و با استقبال گفتم: چی بهتر از این!! برای من افتخاره!
واینچنین بود که دوستی ناگسستنی منو فاطمه آغاز شد.
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم...
لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد. گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم. گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم.
وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم!
چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟!
اصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟!
اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟
از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد. سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم.
نزدیکای ظهر باصدای زنگ موبایلم به سختی بیدارشدم. گوشیم رو برداشتم تا ببینم کیه که یک هو مثل باروت از جا پریدم.
کامران بود!!!
من امروز برای ناهار با او قرار داشتم!!!!گوشی رو با اکراه برداشتم و درحالیکه از شدت ناراحتی گوشه ی چشمامو فشار میدادم سلام واحوالپرسی کردم.
او با دلخوری وتعجب پرسید:
-هنوز خوابی؟!!! ساعت یک ربع به دوازدست!!!
نمیدانستم باید چی بگم !!؟
آیا باید میگفتم که دختری که باهات قرار گذاشته تاصبح داشته با یاد یک طلبه ی جوون دست وپنجه نرم میکرده و تو اینقدر برام بی اهمیت بودی که حتی قرارمو فراموش کردم؟!
مجبورشدم صدامو شبیه ناله کنم و بهونه بیاورم مریض شدم. این بهتر از بدقووولی بود. اوهم نشان داد که خیلی نگرانم شده و اصرار داشت بیاد تا منو به یک مرکز پزشکی برسونه!!!
اما این چیزی نبود که من میخواستم. من فقط دلم میخواست بخوابم. بدون یک مزاحم!
در مقابل اصرارهای او امتناع کردم و ازش خواستم اجازه بده استراحت کنم تا حالم بهبود پیدا کنه. او با نارضایتی گوشی رو قطع کرد.
چندساعت بعد مسعود باهام تماس گرفت و درباره ی جزییات قرار دیروز پرس وجو کرد. اوگفت که کامران حسابی شیفته ی من شده و ظاهرا اینبار هم نون مون توروغنه. و گله کرد که چرا من دست دست میکنم و قرار امروز با کامران رابه هم زدم. خوب هرچه باشد او هم دنبال پورسانت خودش از این قرار و مدارها بود.
من و نسیم وسحر و مسعود باهم یک باند بودیم که کارمون تور کردن پسرهای پولدار بود و خالی کردن جیبشون بخاطر عشق پوشالی قربانیان به منی که حالا دوراز دسترس بودم برای تک تکشون واونها برای اینکه اثبات کنند من هم مثل سایر دخترها قیمتی دارم و بالاخره تن به خواستهای شهواتی آنها میدم حاضر بودند هرکاری کنند.
اما من ماههابود که از این کار احساس بدی داشتم. میخواستم یک جوری فرار کنم ولی واقعا خیلی سخت بود. در این باتلاق گناه آلود هیچ دستی برای کمک بسمتم دراز نبود ومن بی جهت دست وپا میزدم.
القصه برای نرفتن به قرارم مریضی رو بهونه کردم و به مسعود گفتم برای جلسه اول همه چیز خوب بود. اگرچه همش در درونم احساس عذاب وجدان داشتم.
کاش هیچ وقت آلوده به اینکار نمیشدم.
اصلا کاش هیچ وقت با سحر و نسیم دوست نمیشدم.
کاش هیچ وقت در اون خانه ی دانشجویی با اونها نمیرفتم.
اونها با گرایشهای غیر مذهبی و مدگراییشون منو به بد ورطه ای انداختند.
البته نمیشه گفت که اونها مقصر بودند. من خودم هم سست بودم و در طول سالها نادیده گرفته شدن و احساس تنهایی کردن احتیاج داشتم که با جلب توجه و ظاهرسازی تعریف و تمجید دیگرون ، مخصوصا جنس مخالف رو به خودم جلب کنم وحالا هم که واقعا خسته شدم از این رفتار ، دیگه دیر شده. چون هم عادت کردم به این شکل زندگی و هم وجهه ی خوبی در اطرافم ندارم. خیلی نا امید بودم. خیلی.!!!
درست در زمانی که حسرت روزهای از دست رفته ام رو میخوردم فاطمه بهم زنگ زد.
با شورو هیجان گوشی رو جواب دادم.
او به گرمی سلام کرد و باز با لحن شوخش گفت: گفته بودم از دست من خلاص نمیشی. کی ببینمت؟!
با خوشحالی گفتم امشب میام مسجد!
ادامه دارد ...
✍#ف_مقیمی
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
1_677418153.mp3
4.21M
🎙#اسلام_و_یهود۲
🏵 تلاش های پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از #انحراف اسلام
اهمیت #قدس و تسلط بر دنیا ...
🎙#حجت_الاسلام_طائب
💥 مهم ترین سخنرانی که در ایام فاطمیه باید شنید
#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
#حکایت_پلوخالی_و_مرغ
💭 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!
ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ...
💭 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ
ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ..
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ #ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ.
💭 ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ؛ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ #ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ... !!!
✍#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
💠#امام_خامنهای (مدظله العالی): مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. ۱۳۸۹/۱۰/۰۸
🔸⚫️🔹
💢#سخننگاشت
♻️موضوع: بیانات مقام معظم رهبری درباره حضور مردم در حماسه 9 دی
🌀حضور بی نظیر مردم خستگی را از تن همه خارج کرد .
🔸🌺🔹
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن۶
#روشنگری
#فتنه
#حماسه_حضور
✍#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
💠 #امام_خامنهای (مدظله العالی): دنیاطلبان برای اینکه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میکنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاستبازیهای ناجوانمردانه؛ اینها ناشی از همین دنیاطلبیهاست. ۱۳۸۷/۰۶/۲۹
🔸⚫️🔹
💢#عکس_نوشت
🌀«مدیون لطف مادر این خانواده ایم»
🔸🌺🔹
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن۶
#روشنگری
#فتنه
✍#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
1_727190682.pdf
194.5K
💠#امام_خامنهای (مدظله العالی):در مسئلهی انتخابات و غیر انتخابات، همه باید تسلیم رأی قانون باشند؛ در مقابل قانون تمکین کنند. ۱۳۹۲/۰۱/۰۱
🔸⚫️🔹
🌀#سخنواره
🌐نسخه pdf
✅موضوع: بصیرت فاطمی، مقاومت علوی
💠«#بسیج، دهه بصیرت و #مکتب_شهید_سلیمانی»
📛 ویژه سرشبکه ها و ادمین کانال ها
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن۶
#روشنگری
✍#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
#مرد_میدان #سردار_دلها
به مناسبت سالگرد«سردارسلیمانی»
«آن رادمرد»
یاد باد آن نازنین سردار عشق
یار مظلومان عالم یار عشق
یاد بادا کهنه سرباز «ولی»
مالک اشتر یَلِ «سیدعلی»
یاد باد آن آسمانی مرد را
بـا یتیم و بیـنوا همدرد را
«حاج قاسم»تکسوار بی بَدیل
خصم بدکینه شدازدستش عَلیل
حرمله ها تکسوارم را زدند
آن قرار بی قرارم را زدند
رفت اما غافل از او دل نشد
لحظه ای از یاد او غافل نشد
«حضرت سیدعلی» تا رهبراست
کشور ما«حاج قاسم»پرور است
ازدل وجان با«ولایت»خو گرفت
از خدا اینگونه آبرو گرفت
از میِ جام «ولایت» بوده مست
بال در بال شهادت رفته است
«حاج قاسم»مکتب ویک راه شد
هرکه همراهش نشد گمراه شد
تا ابد یادش به دلها ماندنی است
درسهای مکتب اوخواندنی است
آیه های عشق جاری از لبش
شد جهانی ایده ها و مکتبش
عشق دارد ریشه در اندیشه اش
عشق بازی بود کار و پیشه اش
هرکجا میرفت چون گل می شکفت
جز رضای حق کلامی را نگفت
راه مـا راه«سلیـمانی» بُـوَد
درسر ما محو«سفـیانی» بُـوَد
مابر این اندیشه براین باوریم
آل«صهیون» را ز پا در آوریم
این رژیم جعلیِ خود ساخته
دست سـردار مـرا انـداخته
هرکسی که نقشۀ قتلش کشید
دست وپا وچشم او باید بُرید
عـاشق از بین بـلا می گذرد
راه قدس از کربلا می گذرد
«حاج قاسم»رفت وایران گریه کرد
سرزمین پاک شیران گریه کرد
«حاج قاسم»رفت وداغش مانده است
راه و رسم وعطرباغش مانده است
آنکه دلتنگ شهیدان بود رفت
آنکه همرنگ شهیدان بود رفت
در دلِ هرعاشق حاجت می نوشت
تا که باشدبا شهیدان در بهشت
بسکه دنبال شهادت می دوید
عاقبت به آرزوی خود رسید
دستش افتاده چو«شاه علقمه»
فاطمیه رفت پیش «فاطمه»
باخبر بود ارباً اربا می شود
فاطمیه پیش«زهرا» می رود
آه ای«سـردار»دلها آه آه
شاهد پرپر شدن های تو ماه
شک ندارم تا که افتادی زمین
در بغل بگرفت «امیرالمومنین»
ای که داری پیش«حیدر» آبرو
ازگل یاس «علی» «زهرا» بگو
باز گو از«فاطمه»از حال او
رنگ زرد و ازشکسته بال او
صورتش آیا هنوزم نیلی است؟
جای پنج انگشت وضرب سیلی است؟
«فاطمه»آیا خمیده می رود؟
برزمین خود راکشیده می رود؟
باتو گفت آیا زسیلی خوردنش؟
یا زطفل بی گـناه و مُـردنش؟
باز گو آیا تو را داده خبر؟
از زمانی که فتاده پشت در؟
باتواز ضرب لگد چیزی نگفت؟
از نود روزی که ازدردش نخفت
دیدن زهرا گوارای تو باد
حیف خالی پیش ماجای توباد
ای عزیزِ«خامنه ای» و«امام»
برتو و روحت صلوات وسلام
قلب«مداح» شد ازاین غم ریزریز
کن ز ما فردا شفاعت ای عزیز
✍#شاعر؛ علی اکبراسفندیار«مداح»
#بیدارباش
@Bidarb_a_s_h