🌹چهل و دومین فجر پیروزی انقلاب اسلامی🌺
جای شهدا خالی
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب مهریه اش، زمین قُرُقش
پرده دارش سماء، ملک بندهاش
دامنش، پرورش دهنده حُسن
اِی به قربان پنج فرزندش!
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#روز_مادر
#ميلاد_حضرت_فاطمه_زهرا
روز زن و روز مادر بر همه مبارک باد🌹🌹🌹🌸
بوسه بر دستان مادر
دعای استجاب است
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
1_804948614.pdf
448.5K
🏡 نقش خانهداری و مادری زنان و اهمیت و ابعاد آن در بیانات رهبر انقلاب اسلامی
🌸 رهبر انقلاب: مادر از هر سازندهای، سازندهتر و باارزشتر است. بزرگترین دانشمندان، ممکن است مثلاً یک ابزار بسیار پیچیده الکترونیکی را به وجود آورند، موشکهای قارّهپیما بسازند، وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسی یک انسان والا بهوجود آورد. و او، مادر است. ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
📕 یکی از کتابهایی که با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد، کتابچه مربوط به مادری و خانهداری است.
📥 نسخه PDF این کتابچه را دریافت کنید
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
°•|🌿^^🍇
به ابیاتم نمی گنجید وصفِ تو فقط گفتم ...
"فداۍ یڪ نخ چادر نمازت ﴿حضࢪت مادࢪ﴾"
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#روز_مادر
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
💠 یاری جستن از دشمن یعنی خواری و ذلت‼️
✍️علی اکبر صیدی
🔹🌺🔸
❇️ حضرت علی(ع):
🔻منِ انْتَصَرَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ اسْتَحَقَّ الْخِذْلَان، هر کس از #دشمن یاری جوید؛ خوار و ذلیل می شود ( غررالحکم ص624).
🔷در عوض، در احادیث و آیات #قرآن، تاکید شده که از #خدا یاری بجویید و بر توانمندیهای داخلی تکیه کنید.
🔺امروزه، مجددا پاره ای از #مسولین_دولتی، دستِ نیاز و #مذاکره بسوی آمریکا و اروپا دراز کرده و جواب_حقارت بار شنیدند‼️
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#ثامن
#ایران_مقتدر
#دهه_فجر
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
☫ #تلنگر
🔆 خواب شیطانی اجانب برای #زنان _چادری_ایرانی
✡️مارتین ایندیک
🌀مارتین ایندیک، از عناصر اصلی محقق آمریکایی درباره اسلام و خاورمیانه در اظهاراتی آورده: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم؛ بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد.
✡️میشل هوئلیک
🌀میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن ها میتوان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن ها ی کوتاه فرو بریزیم.
✡️جیمز لادن
🌀خبرنگار رادیو ملی آمریکایی طی گزارشی با خوشحالی اعلام کرد: مردم ایران برای آزادی بیشتر فشار آورده اند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید رو به رو بود؛ عمومیت یافته؛ و زن ها حجاب را تعدیل می کنند و کت های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود.
✡️دیوید کیو
🌀دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.
✡️کنت دمارانش
🌀کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است.
✡️بنیامین نتانیاهو
🌀به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال هایی که افراد زیبارویِ جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق راخواهند خواست.
✡️مستر همفر
🌀جاسوس معروف انگلیسی: زنان مسلمان دارای حجاب محکم هستند و نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست. به هر وسیله ای شده باید آن ها را از حجاب اسلام خارج کرد. آنگاه مردان و جوانان فریفته می شوند و فساد در کانون خانواده ها رخنه می کند.
✡️مقامات آمریکا
🌀یکی از جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود آورده است: ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گل دار تبدیل کنیم چادر را هم به مانتو و مانتوهای بلند را به مانتوهای رنگین تنگ و خیلی کوتاه. اکنون از حجاب برخی زنان مسلمان فقط یک روسری مانده است.
🌀یکی از مقامات بلند پایه آمریکا در ارتباط با پوشش در ایران گفت: هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید حجاب را سست نماییم.
🌸#حجاب_پرچم_مبارزه با تهاجم فرهنگی است
🌸 #چادر_جلوه گر شکوه زن مسلمان!
⚠️در کل جهان تنها 300 ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد ، رقم بالا و تعجب برانگیز 116 ماهواره ، فضای ایران را پوشش می دهند.
◀️شگفت آور اینکه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان که فقط برای ایرانی ها برنامه پخش می کنند به رقم حیرت آور 260 کانال می رسد و عجیب تر اینکه تماما توسط دولت های آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آلمان و جدیدا سعودی و ترکیه با هزینه های گزاف تولید و سپس بطور رایگان برای ملت ایران پخش می شود!
◀️نکته جالب توجه اینکه این دولت های یاد شده برای تماشای تلویزیون و فیلم های خود ، از هموطنان خودشان پول می گیرند و در صورت عدم پرداخت ، حق اشتراک آنان را باطل می کنند ولی با سخاوتمندی تمام، تولیدات خود را مجانی در اختیار ما می گذارند!!!
⚠️ یادمان نرود که :
*پنیر مفت فقط در تله موش پیدا می شود*
#روشنگری
#حجاب
#چادر_حجاب_برتر
#دهه_فجر
✍#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃 #رهایی_از_شب #قسمت_شانزدهم احساسی که با وجود کامران داشتم خلا
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥️🍃
#رهایی_از_شب
#قسمت_هفدهم
کامران با یک نفس عمیق کنارم نشست و تا ته آبمیوه اش رو سرکشید .
-بفرما!! اینهمه اصرار کردم اما راضی نشد. تو واقعا فکر کردی امثال این ملاها میان سوار ماشین ما بشن؟! هه!
باور کن بدبخت ترسید بریم یه گوشه خفتشو بچسبیم سرشو زیرآب کنیم سوار نشد... مخصوصا با اینهمه اصرار من حتما فک کرده یک کاسهای زیر نیم کاسه ست... هههههههه
دندان هامو با خشم به هم میسابیدم.
- صدای نفس هام از صدای خودم بلندتر بود!
-چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟
اوفهمیده بود عصبانیم.
سعی میکرد با خنده های متعجبانه اش بهم بفهماند که احساسم بی معنیست.
-خب توقع داشتی بگم خواهرمی؟! معلومه دیگه.
تو دوست دخترمی
صدامو بالاتر بردم...
با نفرت به صورتش زل زدم:
- پرسیدم چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟!
حسابی شوکه شده بود. به من من افتاده بود
-من من نمیدونستم ناراحت میشی!
-بهت گفته بودم که حق نداری به کسی بگی من دوست دخترتم.
-خب اره ولی قرار بود این تا زمانی باشه که بهم اعتماد نداری!
ابروی سمت راستم بالا رفت و با خشم گفتم:
-و چی شد که فکر کردی بهت اعتماد دارم؟
حالا آثار خشم وبهت زدگی در صورت او هم نمایان ترشد:
-ما مدتهاست باهمیم!! اگر به من اعتماد نداری چطور اینهمه مدت...
نگذاشتم حرفش رو تمام کند و درحالیکه کیفم رو از صندلی عقب برمیداشتم گفتم:
-همه چیز بین ما تموم شد!
وبدون اینکه صدای کامران رو بشنوم پیاده شدم و به همون مسیری که آن طلبه روان شده بود، رهسپارشدم!
کامران خیلی صدایم کرد... اما من چیزی نمیشنیدم. اصلا نمیخواستم بشنوم.
من فقط رد عطرو دنبال میکردم!
آه چقدر دلم مسجد میخواهد!!
ساعتی بعد مقابل در مسجد بودم.
اما درهای مسجد به رویم بسته بود.
صدای غضب آلود مسجد را میشنیدم:
-ای زن بوالهوس بی حیا! بخاطر هوست از درم بیرون رفتی و حالا بخاطر همان هوس برگشتی !!؟ برگرد از راهی که آمده ای .! برگرد !!!
وقتی دید منصرف نمیشم وخیره به در بسته ماندم از خدا خواست باران بفرستد. باران بدون مقدمه چون سیلی به سرو صورتم میکوبید و من با نا امیدی از خدا خواستم زودتر اذان بگوید ودر برویم باز شود. ساعتم را زیر ذرات درشت باران نگاه کردم.
ساعت سه بود و تا اذان دوسه ساعتی باقی مانده بود.!
زنگ زدم به فاطمه! شاید او تنها پناه من زیر باران باشد.
چندبوق که خورد صدای زنانه ی مسنی پاسخ داد:
-بله
با تردید بعد ازسلام سراغ فاطمه را گرفتم. نکند فاطمه تمایل نداشته با من صحبت کند؟! اما آن زن که خودش را مادر فاطمه معرفی کرد گفت:
-فاطمه تازه مسکن خورده، خوابیده.
با تعجب پرسیدم؟ مسکن !!؟ مگر مریضه خدای نکرده؟
-مگه شما نمیدونید؟! فاطمه تصادف کرده! پا وسرش از چند ناحیه شکسته. بخاطرش چندروز بستری شد...
دیگر چیزی نمیشنیدم. زبانم بند آمده بود.
آدرس را گرفتم و بدون فوت وقت رفتم دم در خانه شان.
قبل ار فشار زنگ روسریم را جلو کشیدم. آینه ی کیفی خودم رو درآوردم. رژم را با دستمال پاک کردم ودستمال رو مانند سمباده به روی صورتم کشیدم. زنگ را زدم.
لحظه ای بعد مادرش در را باز کرد. با دیدن من حسابی جاخورد.
انگار انتظار یک دختر با وقار چادری را میکشید!
با خجالت سلام کردم و او با همان حالت تعحب وسوال منو به داخل خانه هدایتم کرد.
خانه ی ساده ومرتب اونها منو یاد گذشته هایم انداخت. دورتا دور پذیرایی با پشتی های قرمز رنگ که روی هرکدام پارچه ی توری زیبا وسفیدی بصورت مثلثی کشیده شده بود مزین شده بود.
مادرش مرا به داخل یک اتاق که در سمت راست پذیرایی قرار داشت مشایعت کرد . فاطمه به روی تختی از جنس فرفوژه با پایی که تا انتهای ران درگچ بود، تکیه داده بود و با لبخند سلام صمیمانه ای کرد. زیر چشمانش گود رفته بود و لبانش خشک بنظر میرسید.
دیدن او در این وضعیت واقعا برایم غیر قابل هضم بود. بازهم بخاطر شوکه شدنم نفسم بالا نمی آمد وبه هن هن افتادم.
بی اختیار کنار تختش نشستم و بدون حرفی دستهای سردش رو گرفتم و فشار دادم. هرچقدر قشار دستانم بیشتر میشد کنترل بغضم سخت تر میشد.
مادرش از اتاق بیرون رفت و فاطمه مثل همیشه با خوشرویی و لحن طنزآلود گفت:
-بی ادب سلامت کو؟! قصد داری دستم رو هم تو بشکنی ؟!
چرا اینقدر فشارش میدهی؟!
فکر میکردم دیگه نمیبینمت.
گفتم عجب بی معرفتی بود این دختره!!رفت و دیگه سراغی از ما نگرفت!
چشمم به دستانش بود.
صدام در نمی آمد:
-خبر نداشتم! من اصلاً فکرش هم نمیکردم تو چنین بلایی سرت اومده باشه.
خنده ای کرد و گفت:
-عجب! یعنی مسجدی ها هم در این مدت بهت نگفتند من بستری بودم؟!
سرم را با تأسف تکان دادم!
چه فکرها که درباره ی او نکردم!
چه قدر بیخود وبی جهت او را کنار گذاشتم درباره اش قضاوت کردم سرم را بالا گرفتم و آب دهانم را قورت دادم:
من از آخرین شبی که باهم بودیم مسجد نرفتم...
ادامه دارد ...
✍#ف_مقیمی
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h