♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش خون لخته های رو لبت بیشتر شده💔
یک چشم خواهرت به تو یک چشم به تشت
تشت مقابلت پر خون جگر شده😭💔
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
یک چشم خواهرت به تو یک چشم به تشت تشت مقابلت پر خون جگر شده😭💔
از ناله هات زینب تو هُل کرده است
گویا ک باز واقعه ی پشت دَر شده💔
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
از ناله هات زینب تو هُل کرده است گویا ک باز واقعه ی پشت دَر شده💔
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم ترشده💔
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو وای از هجوم تیر و تن و چشم ترشده💔
می گفت با حسین اباالفضل به وقت دفن
این تیرها برای تنش دردسر شده💔😭
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
می گفت با حسین اباالفضل به وقت دفن این تیرها برای تنش دردسر شده💔😭
یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود ک اورا شهید کرد💔
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد یک اتفاق بود ک اورا شهید کرد💔
این که از زهر جفا جای ب بستر دارد
طشتس ازخون دل خویش برابر دارد💔😭
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
این که از زهر جفا جای ب بستر دارد طشتس ازخون دل خویش برابر دارد💔😭
چشم هایش به دَر و منتظر آمدنی ست
زیر لب زمزمه ی مادر مادر دارد💔
گفت با گریه حسین جان..تودگر گریه مکن
که حسن می رود و سایه ی خواهر دارد💔💔