دل برآمده ای از اخبار این روزها📝:
مادرانه ای برای تو، نبیله جان❤️
هفت روز از ورودت به این دنیا میگذشت، از همان ابتدا جانت عجین شد با صدای تیر و بمب و مرگ...
فرصت نشد زیبایی های دنیا را ببینی، شاید هم خوب شد که بیشتر نماندی...
خواستم برایت بنویسم همه ی آدم های دنیا بی رحم نیستند، نشد سلیمانی را ببینی، مرد بود نبیله جان، مرد بود...
این شب ها دم گوش دخترم قبل از اینکه در آغوش رویا غرق شود برای تو و همه ی کودکان سلام میرسانم...
ایمان دارم که حالا در آغوشِ رباب آرام گرفته ای...
رباب مادرِ خوبی برایت میشود، مادری را بلد است هرچند شش ماه مادری کرد.
نبیله جان، مانند معنای اسمت پاکدامن و نجیبی
این را از جز جز صورت پف کرده ات میتوان فهمید.
این شب ها آتشی عجیب در دلم زبانه میکشد، دست های نوزادم را به یادت میبوسم و از خدا میخواهم که در آن دنیا تو را برای ثانیه ای در آغوش بکشم و بگویم:
شرمنده ام که نتوانستم برای تو و هم وطن هایت کاری کنم.
ف. ب
#از_دل_برآمده
#فرشتههای_فلسطین
#روایت_من
@Bkh_Qom
روایتی از جاده عاشقی📝:
به وقت ساعت پنج و سی و پنج دقیقه بعد از ظهر حرکت کردیم.
با جمعی از عاشقانت آقا جان
آمده بودیم برای عرض ادب...
به عمود ۵۰ بلوار پیامبر اعظم که رسیدیم پیاده شدیم.
پس از اقامه نماز و صرف چای، پیاده روی را آغاز کردیم.
پیاده روی به سمت جمکران، مرا عجیب یاد حال و هوای شیرین اربعین می انداخت...
به امید ظهورش قدم از قدم بر می داشتیم و با خود می گفتیم: کاش همانند این پیاده روی بتوانیم همیشه به دنبالت بیاییم آقا جان!
به داخل حیاط مسجد که رسیدیم، گنبد فیروزه ای مسجد آقا را نظاره کردیم.
پس از مناجات و نیایشی کوتاه، از درب ۳ به سمت دانشگاه روانه شدیم.
این باشد عهد ما با سه شنبه های تو!
ز. م
#روایت_من
#خانه_فرمانده
#سهشنبه_مهدوی
#معاونت_فرهنگسازی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_قم
🌐 @Bkh_Qom
از شب قبل قلبم میتپید برای دیدن مادر شهید ؛ صبح پر از استرس راهی شدم برای هماهنگی وسیلهنقلیه اما گفتند نمیشود، پاسخگو نیستند، نذر صلوات کردیم و در نهایت ناامیدی رشتههای نورِ صلوات گرهگشا شدند !
حاجخانم را قبلاً دیده بودم و ایشان همانند یک مادر مهربان که سالیانی است مرا میشناسند دعای خیر میکردند برایم، اصلاً به همین خاطر بود که دوست داشتم بچهها هم محبتشان را لمس کنند ..
بر مزار شهید مکیان رفتیم، از جوانی خودشان و همسرشان گفتیم؛
حاجخانم را دیدم که بر مزار آقامهدی نشسته بودند، رفتیم خدمتشان و دوستان یک به یک از آغوش پر مِهر ایشان بهرهمند شدند .
همین که سلام دادم گفتند میدانستی فردا سالگرد شهادت همین آقامصطفاینبیلو است که بر مزارشان رفتید؟
و من پر از لبخند شدم از این رزقِ عجیب :)
نشستیم، از خودشان گفتند، از روزهای آغازینِ مهاجرت به ایران، از اینکه دلشان گره خورده بود به دل امامرئوف′علیهالسلام′، از ازدواجشان، از پیش از تولد آقامهدی و مراقبتهای مادرانهشان، از کمکهای آقامهدی در کارهای خانه، از مراقبتِ چشمشان در برابر گناه، از جوانی همسرهای شهدا و دیدارهایشان با خانواده شهید صدرزاده، از سخنان حاجحسینبادپا در منزلشان و لطفهای جمهوریاسلامی؛
همهی سخنانشان و گرمیِ کلامشان درست بر قلبمان نشست.
برای نماز به حسینیه شهدا رفتیم، حسینیهای که همسرانشهدا برای وداع با پیکرها به آنجا میآمدند !
از همان ابتدا عطر گلابِ حسینیه روحمان را نوازش کرد، نماز که تمام شد بچهها نمیتوانستند از خودمانی صحبتکردنهای حاجخانم دل را رها کنند اما بالاخره برگشتیم.
و آرام شدم با آرامشی که در چشمهایشان جاری شده بود :)🌱
#روایت_من
#حلقهتربیتیشهیدصدرزاده
#معاونت_رشدوکادرسازی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_قم
🌍 @Bkh_Qom
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌹
🌹
#از_دل_برآمده
روایت_ دعوت
۲۰ روزه عادت کردم ب این دعوت شدنا
هرروز صبح ک بیدارمیشم منتظرم ببینم امروز کجا دعوت میشم☺️
یه روز دعوت مادر به روضه اش،یه روز دعوت همسر شهید و امروز.......
امروز شهید خوشنامی دعوتم کرده که بهم ثابت کنه که گمنام منم که باید خودم رو پیدا کنم که باید.....
#روایت_من
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_قم
#شهید_گمنام
💠@Bkh_Qom
🌹
🌹
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب النور ✨
روایتی از روایت مادر شهید🌱...
مادر شهید یکه زارع گفتن که شهید ستار ۲سالشون که بوده شدیدا چشم درد میگیرن، میگفت چشمای بچم خیلی درد میکرد...اوردیمش قم...بردمش حرم...به حضرت معصومه سلام الله علیها گفتم توکه اومده بودی برادرت روببینی...این بچم برادر خودت...فقط یه کاری کن چشمای بچم خوب شه...خیلی درد داره...این پسرم اصلا برادر خودتون...
شبش هم رفتیم جمکران خوابیدیم...اون موقع دوتا اتاق کوچیک بود جمکران ومسجد...
وقتی بچم تفحص شد...شناسایی شدکه کجا دفن شده
بهم گفتن توی قمه بچت...
یادم افتادکه گفته بودم اگر بچم خوب شه مثل برادرته...ولی بیبی بچم رو مهمون کرده بود پیش خودش...
یه خانمی اومد کنار مادر شهید یکه زارع و بهشون گفت که شما خانوادهی شهیدی؟...
مامانشون اشاره کرد به دانشجوهایی که دورمزارن و گفتن اینا همه خواهرای شهیدن...
چقدر عزت داشتن...
اشاره میکردن به شهیدو میگفتن نشناختیم بچم رو...
وچقدر توی رزق با اینکه عکس شهید کوچیک بود با ذوق نگاهش میکردن...توی عکسشون هم معلومه:)
#روایت_من
#شهید_ستار_یکهزارع
#بسیجدانشجوییدانشگاهقم
💠@Bkh_Qom
بسم رب النور ✨
چیزی انتظار ما را میکشد...
لرزش قلب ها نوید میدهد،
#خبریدرراهاست ... 🌱🛤
دل برآمده ای از ماجرایی که ادامه دارد...
من یکی از افرادی بودم که راهیان نور ۱۴۰۰ با کاروان دانشگاه اومدم.
یه روز توی اتوبوس چند تا صلوات شمار رو گذاشتن به مزایده. رقم مزایده هم تعداد صلوات بود. هر کس یه پیشنهادی میداد و من حواسم نبود یهو گفتم ۱۲۴هزار تا صلوات. دیدم همه ساکت شدن و صلوات شمار رسید به من.
بعدش که دقت کردم متوجه شدم چه رقم زیادی رو گفتم😁👌
دیروز سه شنبه به تاریخ ۵ دی ماه ۱۴۰۲ من همه ۱۲۴ هزار تا صلوات رو فرستادم و تموم شد. انشالله خدا راضی باشه و مورد قبول شهدا هم واقع شده باشه.
ممنونم بابت خاطرات خوبی که توی سفر برامون خلق کردید.
حالا یه یادگاری دارم به قیمت ۱۲۴۰۰۰ صلوات که بیشتر از یک سال (و البته نزدیک به ۲ سال 😉) طول کشید تا هزینه ش رو پرداخت کنم، قطعا بیشتر از هر صلوات شمار معمولی برام ارزشمنده.
التماس دعا
سمیرا
☺️🌻
#از_دل_برآمده
#روایت_من
و بالاخره...
#راهیان_نور :)
#بسیجدانشجوییدانشگاهقم
💠 @Bkh_Qom
بسم رب النور ✨
📝دل برآمده ای از حادثه امروز:
سلام بر خون پاک شهیدان. سلام بر جوشش اشک های عزاداران. سلام بر مشت های گره کرده.
آری، اینگونه مارا نشانه رفته اند. از این به بعد کسی پرسید اسرائیل با ما چکار دارد، بگویید به خون عزیزان ما تشنه است و ابائی از پر پر کردن ما در شهر ها و وطن خودمان ندارد! آری اگر دستشان برسد، ایران را فلسطین دیگر میکنند و حتی بیشتر، تمام جهان را وحشیانه تصاحب میکنند!
دل های کور را بیدار کنید! بیاورید و خون عزیزانمان را نشانشان دهید! بگویید اگر خانواده خودت بود چه میکردی؟ اگر مادر و پدر خودت جزو این ١٠٧ نفر بود چه میکردی؟ اگر بچه خودت اینچنین به خون میغلطید چه میکردی؟ آیا هنوز میگویید که این کشته ها به ما چه ربطی دارند؟ آیا هنوز میگویید چرا یکباره اسرائیل همه آنها را نابود نمیکند که دیگر تمام شود؟ چرا همه شان را مهاجرت نمیدهند؟ حاضری خانه خودت را تحویل دهی و آواره دیگر کشور ها شوی؟ حاضری کشته شدن عزیزانت را ببینی و دم نزنی و وجدان به خواب رفته دنیا را صدا نزنی؟ در خانه امن خودت میترسی زندگی کنی؟ ترس آن کودک فلسطینی را احساس کردی؟ میفهمید که اسرائیل یک خطر جهانی است و اگر نابود نشود، کل دنیا را نابود میکند؟ میفهمید جز نژاد خودشان همه چیز و همه کس را برده خود میدانند و هر کس که سر تعظیم جلویشان فرود نیاورد، به راحتی از بین میبرند؟
لابد از قدرت پوشالی شان میترسید! این عنکبوت های ترسو و بزدل حتی جرئت شروع یک جنگ رسمی با ما را نداشتند و حقیرانه با چند بمب خواستند نشان دهند که ما هم هستیم! جوری از کرده شان پشیمان شوند که مادرشان و شیاطین تحت فرمانشان به عزایشان بنشینند! خون مظلوم،کاخ ظالمان را چونان ویران کند که گویی از ابتدا وجود نداشته است! به زودی میرسد آن روزی که از اسرائیل فقط صفحات سیاهی از تاریخ باقی بماند! این دست و پا زدن ها به نابودی سریع ترشان می انجامد! به زودی انتقام سخت را خواهید دید!
و سیعلم الذین ظلموا ایَّ منقلب ینقلبون... 🏴
#روایت_من
#کرمان_تسلیت
#حاجقاسم
#انتقام_سخت
#بسیجدانشجوییدانشگاهقم
💠@Bkh_Qom