eitaa logo
بُکٰاء |🇵🇸Bokaa
1.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
72 فایل
البکاء علی الحسین علیه السلام هر نالیدن و گریه ای مکروه است مگر ناله و گریه بر حسین علیه السلام...🥀 _کپی؟راحت‌باشید.
مشاهده در ایتا
دانلود
.‌• بهش‌گفتم: .‌• چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم .• مسخرم‌مےڪنن... .• بهم‌گفت: .• براےاونایـےڪہ‌ .• اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، .• دعاڪنین‌خدابہ‌عشق .• حسین‌دچارشون‌ڪنہ ❤️
‹🔗📖› هربار مادرش تماس می‌گرفت کاملا مودبانھ رفتار می‌کرد ؛ اگر درازکش بود می‌نشست ، اگر نشستھ بود می‌ایستاد . می‌گفت : درستھ کھ مادرم نیست و نمیبینھ ، ولی خدا کھ هست✨ +شهیدحمیدسیاهکالی‌مرادی 📖🔗¦⇢ 📖🔗¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
‹👑🍁› ‌ •° هر ڪس ڪہ دوستم داشت عاشقم مےشود ... هر ڪس ڪہ عاشقم شود عاشقش مےشوم ... و هر ڪس ڪہ عاشقش شوم ... او را مےکشم ... و هر ڪس ڪہ او را بڪشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهاے او هستم ... •° 👑🍁¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
🌿 💠رفیقش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش..🌙✨ بهم گفت به بچه ها بگو حتی سمت گناه هم نرن،❌ اینجا خیلی گیر میدن..‼️
🦋🍃 ♥️ 『جلوی‌مادر‌شهید‌نشست،گفت:↓ تو‌مادر‌شهید‌هستی‌و‌حق‌شفاعت‌داری‌.🦋 مادر‌من‌که‌مادر‌شهید‌نبود.🥀 حالا‌که‌مادر‌من‌فوت‌کرده،‌تو‌قول‌بده👌🏻 مادرم‌رو‌شفاعت‌کنی.🌿✨』 •◍♥⃟•❥‌•°•࿐
شهید ابراهیم همت: هر وقت‌ می خواست‌ برای بچہ‌ها یادگاری بنویسہ مینوشت : "من کان لله،کان الله له" هرکی با خدا باشہ ؛ خدا با اوست...♥️📿 🖇
"♥️.🔐" هیچ‌گاه‌مستقیم‌به‌نامحرم‌نگاه‌نمےکرد👀 وبه‌شدت‌مقید‌وچشم‌پاک‌بود!🙈✨ اوقاتے‌که‌در‌مهمانے‌هاۍ‌خانوادگے‌بود؛🌿 اگر‌بانوان‌حضور‌داشتند،🧕 حریم‌شرعے‌رارعایت‌مےکرد.🌸 اگرجمع‌بابت‌موضوعے‌مےخندیدند سرش‌راپایین‌..🍂 مےانداخت‌ومیخندید😄❤️'
می‌گفت.... برای‌حل‌مشڪلات‌✔ اول‌⇦نمازاول‌وقت☝️🏻 دوم‌⇦صبروتحمل🙂 سوم‌⇦یادامام‌زمان..!💙🖇' 🌱𖧷 🕊𖧷
‹🍂🧡› یڪۍ‌نوشتہ‌بود↯: سہمِ‌من‌از‌جنگ پدرۍ‌بود❝ ڪہ‌هیچ‌وقت در‌جلسہ‌ۍاولیا‌ومربیان‌ شرڪت‌نڪرد💔🥀 +وهمینقدر‌غریب(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍂🧡¦⇢
حآج‌قـٰاسـِم‌یـه‌جـٰا‌تو وَصیّـت‌نامَشـوُن‌میـگَن‌ڪه: خُدایـٰاوحشَـت‌هَمـه‌ۍ وُجـودَم‌رـآفَـرـآگِرفتـه‌اَست . . مَن‌قـٰادر‌بـه‌مھـٰارِ نفـسِ‌خُـودنیسـتَم . . رُسـوـآیم‌نڪُن ! - حَقیقـتا‌ًحآجـۍڪِه‌ اینـجُـورۍمیگَـن آدم‌خِیلـۍزیـٰاد‌ شَـرمَندھ‌میشِـه( :💔!
🌿' وقتی ضارب علی را با چاقو زد... ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم پیرمردی آمد وگفت: خوب شد؟همین و می خواستی؟ به توچه ربطی داشت؟چرا دخالت کردی؟ علی باصدای ضعیفی گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست،من از ناموس شما دفاع کردم...💔'!
[🌈📿] محكم‌بغلش‌کردم‌و‌گفتم: اگرمارونديدى،حلال‌كن..👋🏼 دارم‌میرم‌مكه..✈️ خنديدو‌گفت: توهم‌حلال‌كن‌..💚 توميرى‌مكه،منم‌ميرم‌فكه..✌️🏼 ببينيم‌كدوممون‌زودتر‌به‌خـدا‌ميرسه...😉 آب‌زمزم‌و‌تسبيح‌آورده‌بودم‌براش..📿 باكلـى‌خاطره‌واسه‌تعريف‌كردن..💁🏻‍♂ پيچيدم‌توكوچشون..🚶🏻‍♂ ‌پارچه‌سر‌درخونشون‌ميخكوبم‌کرد‌!😨 پاهام‌شل‌شدوتكيه‌دادم‌به‌ديوار...💔 . ،باشه؟(: