12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ از شــہــدا بیامــوزیــمــ ...
📹پیشنهاد دانلود
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
🚨 سرزنش ممنوع!
‼️ بپرهيز از اين كه پى در پى، سرزنش كنى، كه اين كار به گناه دامن مىزند و سرزنش را كمتأثير و بیارزش مىسازد.
📚 غرر الحکم ح ۳۷۴۸
🚀 #نوجوانانه
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
🔴 بهترین سنتها در کلام امام عصر (عج)
🔺 قال مولانا صاحب الزمان صلوات الله علیه:
سَجدةُ الشّكرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وَأوجَبِها.
🔵 سجدۀ شکر از واجبترین و ضروریترین سنّتهاست.
📚بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۶۱
🌕 بعد از نمازهایمان چند ثانیه ای سر به سجده بگذاریم و برای تمامی نعمت های الهی به ویژه نعمت محبت اهل بیت و امام زمان علیهم السلام از خداوند تشکر کنیم.
@Boshra_pb
کتابی که تاکنون #نظیر آن را نخوانده اید💡
📗
🇻🇦🇨🇭کتاب علوم نوین در اسلام🇻🇦🇨🇭
📗
موضوع: بررسی احکام را از دید علوم
🔬پزشکی
🌡بیولوژی
🕎و روانشناسی
🌍این کتاب برای اولین بار در #جهان:
☄به #عوارض علمی گناهان پرداخته و #تاثیرات_مثبت اجرای احکام را نیز آشکار کرده است.🌕
🎫🎖قابل فهم براي عموم
📬جهت سفارش ادرس دقیق، شماره و نام را به @BOOKISLSC پیام دهید
❄️ واریز پس از دریافت کتاب 💡
🌺🌺🌺
بستن زانوی شتر
قافله چندين ساعت راه رفته بود. آثار خستگي در سواران و در مركبها پديد گشته بود. همين كه به منزلي رسيدند كه آنجا آبي بود، قافله فرود آمد. رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود، شتر خويش را خوابانيد و پياده شد. قبل از همه چيز، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند.
رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد، به آن سو كه آب بود روان شد، ولي بعد از آنكه مقداري رفت، بدون آنكه با احدي سخني بگويد، به طرف مركب خويش بازگشت. اصحاب و ياران با تعجب با خود مي گفتند آيا اينجا را براي فرود آمدن نپسنديده است و مي خواهد فرمان حركت بدهد؟! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود. تعجب جمعيت هنگامي زياد شد كه ديدند همين كه به شتر خويش رسيد، زانوبند را برداشت و زانوهاي شتر را بست و دو مرتبه به سوي مقصد اولي خويش روان شد.
فريادها از اطراف بلند شد: (اي رسول خدا! چرا ما را فرمان ندادي كه اين كار را برايت بكنيم و به خودت زحمت دادي و برگشتي؟ ما كه با كمال افتخار براي انجام اين خدمت آماده بوديم).
در جواب آنها فرمود: (هرگز از ديگران در كارهاي خود كمك نخواهيد و به ديگران اتكا نكنيد ولو براي يك قطعه چوب مسواك باشد)
منبع 📚: احسن_القصص(منتخبی از کتاب داستان راستان اثر استاد شهید مرتضی مطهری)
همرزمانش می گفتند: حلب جای خنکی است. ولی روز تاسوعاهوا به حدی گرم شده بود گویی وسط تابستان است.⚘
🍃مصطفی ایستاده بود و باصدای بلند رجز خوانی می کرد، اماپس از شنیدن توهین آن ها ازهدایتشان ناامید شد و باصدای بلند پاسخ توهین آن ها راداد.⚘
🥀تک تیراندازی که او رانشانه رفته بود به گمان اینکه جلیقه ضدگلوله دارد از پهلوبه سمت قلبش شلیک کردو قامت سروگونه سیدابراهیم نقش برزمین شد.🥀
لب های خشکش مارا به یادتشنه لبان کربلا می انداخت.🥀
🥀او لب به آب نزده بود تابعد شهادت ازجام ساقی کربلاآب بنوشد.🥀
🍃وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم،گفتند:او ده دقیقه الی یک ربع قبل ازاذان ظهر روزتاسوعا،یعنی دقیقاهمان روز وهمان لحظه ای که ۲۴ سال پیش او را نذرعمویم عباس(علیه السلام)کرده بودم!⚘
🍃مصطفی یکبار به من گفت:«مادر! دعا کن که من زودتر از ارباب ازمیدان بیرون نیاورند.دوست دارم جنازه ام تا سه روز همان جا بماند!»
🍃و به این آرزویش هم رسید.⚘
🍃یکبارمرتضی به شوخی گفت: مصطفی حالاکه ازسمت مشهد میری سوریه،اگه شهید شدی آنجاخاکت نکنند؟!⚘
《جدی و صریح گفت نه من شهریارمیخوابم!زیر قبر شهید اسماعیل شقاقی》درست همانجایی که الان دفنه.