#استوری
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین 🔹
#کاظمین
#امام_موسی_کاظم_ع
@boshra_pb
🐔مرغ دو منی!!
شغالی مرغی از خانه پیر زنی دزدید. پیر زن در عقب او نفرین کنان فریاد می کرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد.
شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیر زن دشنام داد.
در آن میان روباهی به شغال رسید و گفت : چرا این قدر بر افروخته ای؟ گفت: ببین این پیرزن چه قدر چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که یک چارک هم نمی شود دو من می خواند!
روباه گفت: بده ببینم چه قدر سنگین است!
وقتی مرغ را گرفت روی به گریز نهاد و گفت: به پیر زن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @boshra_pb
#ضرب_المثل
#کشک_ساب_برو_کشکت_بساب
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید:
«تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟
برو همون کشکت را بساب.
👳♂️ @boshra_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این مسأله خطرناک است برای انسان...
#ماه_رجب
─═༅🍃🌸🍃༅═─@boshra_pb
#آقاےڪاظمین
اي هزاران موسي ات از طور آورده سلام
وي مسيحا برده بر حبل المتينت اعتصام
🖤🌿@boshra_pb