💡 الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
▪️ معنا و مفهوم تقصیر
در لغتنامهها «قصر» اغلب به معنای کوتاهی و نرسیدن چیزی به پایان خود آمده و در نرسیدن تیر به هدف قَصُرَ السَّهْمُ عن الهَدَفِ به کاربرد آن اشاره شده است. نیز وقتی أَقْصَرَتِ المَرْأَةُ گفته شود، به معنای زادن بچههای ناقص است. اگر واژه «قصر» به باب تفعیل برود، اقدام قصدی متوجه فاعل آن میشود. دو مفهوم اصطلاحی برای واژه «تقصیر» شهرت یافته است که اولی به اموری اطلاق میشود که روا نیست از معرفت آنها کوتاهی کرد؛ مانند گواهی به یکتایی خدا، حق بودن رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله، ولایتی که خدا امر فرموده و... مفهوم دوم تقصیر نیز به معنای کوتاه کردن موی سر آمده است.
گاهی با واژه «قصر» همپوشانی معنایی دارد. ابن منظور در چند مورد از واژه «بتر» به معنای قصر بهره برده و در بیان اصطلاح الأَبْتَرُ من الحَيَّات مینویسد: الذي يُقال له الشَّيْطَانُ، قَصِيرُ الذَّنَبِ لا يَراه أَحَدٌ إِلّا فَرَّ منه، و لا تُبْصِرُه حامِلٌ إِلَّا أَسقطَتْ؛ و إِنّمَا سُمِّيَ بذلك لِقِصَرِ ذَنَبِه، كأَنّه بُتِرَ منه. بنابراین، هر دو اصطلاح در معنای یکدیگر به کار رفته و همواره در رسیدن به نهایت خویش عقیم میمانند و منقطع از خیر و ثوابند. با توجه به حدیث امام سجاد علیه السلام در بیان معنای مقصره و تبیین حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله از «مبتوره» معلوم میگردد که این دو تلقی واحدی از اهل بیت علیهم السلام داشته و بنابر خیر امت بودن اهل بیت علیهم السلام اعتقاد ناتمامی در معرفت وجودی به ایشان پیدا کردهاند
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۶۲. ۱۴۵، ۱۴۶
📚ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمه و تحقیق: محمدرضا تجدد، ص٣٢٨.
📚 مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، ص٧٩، ٨٠، ١٠٢.
📚 ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۵، ص٩۵.
📚 فراهیدی، خلیل بن احمد بصری، العین، ج۵، ص۵٨.
📚 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص١٩.
📚 راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، ج١، ص۶٣٧.
📚 ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص٣٨.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٩٧، ص٢٣۵.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡 الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
به نظر میرسد اوائل بتریه از نخستین گروههایی است که حق اهل بیت علیهم السلام را کاهش دادند. اشعری مینویسد:
گروهی که امیرالمومنین علیه السلام را فاضلترین،عادلترین، زاهدترین و
شجاع ترین مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دانسته و میگفتند
امیرالمومنین علیه السلام به رضایت خود امور خلافت را به ابوبکر واگذار کرده است، عنوان «اوائل البتریه» داشتهاند. به طور مشخص رشد و بالندگی «اوائل البتریه» در شهر کوفه بوده است. شهر کوفه با داشتن جریان های متعدد تشیع اعتقادی اهمیت ویژهای دارد و محور اختلاف این جریان های شیعی نیز به رویکرد هر دسته در باب علم امام و مسائل مربوط به آن باز میگشت. شیعیان امامیه، امام را وارث علم نبی میدانستند و قائل بودند امامت در اهل بیت علیهم السلام باقی خواهد ماند.
از سویی دستیابی به معارف ناب همواره از دغدغههای اصلی این اصحاب بوده است و شفافسازی احادیث منسوب به اهل بیت علیهم السلام از سوی آنان، برای این اصحاب نقش حیاتی داشت. نقطه قوت روش اندیشه ورزی شیعیان امامیه، متن نگاره هایی با رنگ و بوی وحی از لسان مبارک اهل بیت علیهم السلام بود و فاصله جغرافیایی کوفه و مدینه اهمیت استماع حدیث و طرح مسائل جدید، درک محضر امام را ضروری میساخت. عظمت این بهرهگیری را میتوان از سخن ابان بن تغلب دریافت که میگفت:
الشيعة الذين اختلف الناس عن رسول الله أخذوا بقول علي، و إذا اختلف الناس عن علي أخذوا بقول جعفر بن محمد
شیعه کسانی هستند که وقتی مردم درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله اختلاف میکنند، سخن امیرالمومنین علیه السلام را بپذیرند و زمانی که مردم درباره امیرالمومنین علیه السلام اختلاف میکنند، قول امام صادق علیه السلام را بپذیرند.
📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.
📚 اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨
📚جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج١، ص٢٣، ٩٠
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.
📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص١٢
▪️شیعیان امامیه یعنی کسانی که معتقد بر خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام و اولاد معصومین حضرت هستند و از ابابکر و عمر بیزاری می جستند.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
از منظر تعریف أبان، استمرار سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام و رسیدن به مقام اصحاب خاص، به رجوع اصحاب به امام بستگی داشت. اهل بیت علیهم السلام می کوشیدند شیعیان را از مشی های عقیدتی معتزلی، مرجئی و... حفظ کنند، ولی همه اینها نمیتوانست تنها به خواست امام محقق شود، بلکه لازم بود شیعیان شخص امام را به عنوان جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله، با اوصاف ویژه بشناسند و به چگونگی زمان و مکان دریافت حدیث توجه کنند. تعریف أبان بن تغلب مباحث جدیدی را در حوزۀ افراط و تفریط سامان میداد و به ارزشیابی قابل توجهی در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام منجر میشد، ولی بر خلاف رویه أخذ به قول معصوم، فضای کوفه تعامل نامتوازنی در حلقۀ درسی برخی اصحاب امامیه همچون اوائل البتریه رقم زد؛ با این همه نباید جریان متأثر اوائل البتریه را لزوماً مقهور اندیشههای عقیدتی جاری در کوفه دانست، بلکه در پی گرفتاری های جامعه شیعی در عهد امویان و شرایط دشوار زندگی، این گروه ازشیعیان در منازعههای اعتقادی با جریان های غیر شیعی با تنزل دادن مقام امام به ظاهر از ویژگی هایی مانند عصمت و علم خاص امام چشم پوشیده بودند تا به اختلاف ها دامن نزده باشند. اما اشخاصی از میان این گروه تمایل به امامی نشان میدادند که در برابر ظلم بنی امیه قیام کند و شاید از همین رو به صلح امام حسن علیه السلام در قبال معاویه اعتراض کردند و امام نیز حفظ جان شیعیان را علتاین صلح بر شمرد و از مفترض الطاعة بودن خود به نص رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن گفت. این سخن امام این احتمال را تقویت میکند که راهبرد فکری اشخاص یادشده با تدبیر سیاسی امام بنابر آگاه بودن امام بر امور مسلمانان بیگانه بوده است. بسیاری از اوائل البتریه بر چنین باوری تا قیام زید بن علی استوار بودند. آنچه در اینجا قابل توجه است عقبنشینی این گروهها در قیام امام حسین علیه السلام و زید بن علی بود، زیرا آنان قیام را تنها در مسیر برپایی حکومت شیعی می پذیرفتند و با علم به شکست قیام از آن روی گردان می شد ند. از سوی دیگر، وجوب اطاعت از امام هرچند نزد آنان جاری بود،این وجوب اطاعت به معنای مفترض الطاعة بودن به نص پیامبر نبود.
📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص١٢.
📚 صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرایع، ج١، ص٣١۶
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡 الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
با قیام زید بن علی شخصیتهایی از اوائل البتریه همچون سلمة بن کهیل و کثیر النوا با وی بیعت کردند، ولی پس از مدتی از زید خواستند تا بیعت از آنان بر دارد. با نگاهی به گزارش طبری میتوان گفت عدهای از اصحاب سلمة بن کهیل در مجلس زید حضور داشتهاند. علت این بیعت شاید همان روحیه برچیده شدن ظلم امویان بود. از سویی برائت نجستن زید از شیخین انگیزه آنان را دو چندان کرد. با شهادت زید بن علی و در آغاز سده دوم هجری عناصر مهم بتریه با پیوستن به ائتلاف زیدیه با چهرۀ بتریه رخ گشودند و به پیروان کثیر النوا و حسن بن صالح مشهور شدند. کشی علت نامگذاری این گروه به بتریه را از مجلس امام باقر علیه السلام گزارش کرده و از قول سدیر می نویسد: «با سلمة بن کهیل و أبومقدام ثابت بن حداد و سالم بن أبی حفصه،کثیر النوا و جمعی دیگر نزد امام باقر علیه السلام رفتیم و برادر آن حضرت زید بن علی هم نزد او بود. این اشخاص به حضرت باقر علیه السلام گفتند: «ما علی، حسن و حسین علیهم السلام را دوست داریم و از دشمنانشان بیزاری میجوییم. حضرت فرمود: خوب است. بعد گفتند: ابوبکر و عمر را نیز دوست میداریم و از دشمنانشان بیزاری میجوییم» زید بن علی رو به ایشان کرد و گفت: آیا از فاطمه بیزاری می جویید؟ شما کار ما را بریدید، ریشه شما بریده باد.»
علامه مجلسی «أبتر الید بودن»، یعنی عیب جسمانی کثیر النوا را که از پیشوایان بتریه بود، سبب این نام گذاری دانسته است. ناشئ اکبر قائل است چون این افراد به طعن عثمان در شش سال آخر خلافتش پرداختهاند و از عثمان تبری جستند، به بتریه معروف گشتند. حمیری آورده است: «این لقب را مغیرة بن سعید به کثیر النوا داده است».
فان. اس برداشت متفاوتی دارد و مینویسد:
« مغیره با این نامگذاری خواسته است ادعا کند که بتریه حق امیرالمومنین علیه السلاپ را أبتر گذاردهاند، زیرا آنها منکر نص رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیرالمومنین علیه السلام شدند» شهرستانی هم مینویسد:«بتریه پیروان کثیر النوا و حسن بن صالح بودند و تقدم مفضول بر أفضل را جایز و خلافت ابوبکر و عمر را صحیح میشمردند و در امر عثمان توقف کرده میگفتند: امیرالمومنین علیه السلام أفضل مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولی به امامت بود، ولی خلافت را با رضایت واگذارکرد». به هر حال با بررسی بیشتر مشخص میشود این نامگذاری را دیگران به جریان بتریه دادهاند.
📚طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ص١٢٧.
📚طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨.
📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص٣۴۶
📚ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠١.
📚زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه
📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٢.
📚شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٧۴.
📚 کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۰
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
در برخی کتابهای نحل، بتریه به عنوان شاخهای از شاخههای زیدیه ثبت شده است، ولی این پرسش مطرح است که آیا اوائل البتریه با پیوستن به زیدیه هویت تازهای یافتند و از جامعه شیعی متمایز شدند؟ از گزارش کشی برمیآید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی اعتقاد داشتند که زید بن علی، به سبب چنان اعتقادی، آنان را مورد عتاب قرار داده و نفرین کرده بود. حال آنکه اگر نفرین زید این نامگذاری را برای بتریه به همراه داشت، چگونه میتوان بتریه را به زیدیه منسوب کرد؟ حتی گزارش ابن اثیر درباره گفتوگوی میان زید و سلمة بن کهیل و برداشتن بیعت از سلمة بن کهیل نیز نمیتواند مانع از تردید این انتساب شود. وی از سویی در منابع اهل سنت، به داشتن گرایشهای شیعی متهم شده و از سوی دیگر در منابع شیعی، زیدی بتری خوانده شده است. همچنین شیخ طوسی حکم بن عتیبه یکی از شخصیتهای مهم بتریه- را در شمار اصحاب امام سجاد علیه السلام ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و امام باقر علیه السلام به شمار آورده است و سال وفات وی نیز پیش از قیام زید بوده است. همچنین ثابت بن حداد از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهما السلام ضبط شده است.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
📚ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.
📚ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.
📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.
خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶.
#مقصره #تقصیر
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
اشعری میگوید دو فرقه - بتریه و جارودیه امر زید بن علی بن حسین بن علی را بر خود بستهاند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است. همین مطلب در فرق الشیعه نوبختی نیز آمده است. شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو فرقه زیدیه مینویسد: «جارودیه فرقهای از زیدیهاند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیهاند، ولی در حقیقت زیدیه اهل سنتاند». بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن میشود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به زیدیه باشند؛ ثانیاً، علت صف آرایی دو جریان بتریه و جارودیه در اعتقاد شیعی بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه گرایش داشتهاند و بنا بر شواهد تاریخی و مطلب شیخ،جارودیه از اهل سنت وارد زیدیه شده است. نوبختی هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام میبرد که به نظر میرسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمیکند و می نویسد: بتریه در آغاز مردم را به ولایت امیرالمومنین علیه السلام دعوت می کردند. سپس آن را با ولایت ابوبکر و عمر درآمیخته و به اثبات امامت ایشان میپردازند. آنان بر عثمان، طلحه و زبیر خرده میگیرند و بر قیام با فرزندان علی بن ابی طالب علیهما السلام معتقدند. با مقایسه گزارش کشی و قول سعد بن عبدالله اشعری دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و شیخ صدوق بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که بتریه پیش از قیام زید و پیدایش زیدیه، حیاتی درمیان شیعیان داشتهاند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه میخواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، خلافت ابوبکر و عمر را با وجود افضلیت امیرالمومنین علیه السلام پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این پرسش که آیا اوائل البتریه حق امامت را در قیامکنندهای از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام منحصر می دانستهاند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه نفس زکیه ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا معتزله را نیز به دلیل آنکه امیرالمومنین علیه السلام را بر ابوبکر و عمر برتری میدادند، بتریه نام نهادهاند و حتی به برخی از پیشوایان بتریه لقب مرجئی هم داده بودند تا مشخص گردد نامگذاریهای یادشده، تمام هویت یک جریان نمی توانست باشد. پیشتر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام بتریه را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزهای نداشتند تا خود را جدا از گروه شیعه بدانند و از دیدگاه سلیمان بن جریر به عنوان یک زیدی مذهب، بتریه جزئی از امامیه بودند.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
📚 ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.
📚ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.
📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.
📚خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱ و ۵۷
📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.
📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣. ۲۳۵
📚حانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.
📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۱.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
✖️بی اعتنایی مقصره به شان و منزلت امام
گفتنی است اعتقاد و جدیت بتریه به محدود بودن علم امام، انگیزۀ تمایل به زیدیه را در ایشان زنده نگه داشت و آموزههایی مانند علم غیب امام، عمل تقیه و رجعت را دستخوش تغییر و تحول کرد. به طور مشخص پذیرش ادبیات سیاسی زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر اهل بیت علیهم السلام تقویت میکرد و این گروه به این باور رسیدندکه امام مرجع واحدی به شمار نمیآید.
نوبختی دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام مینویسد: اما دیگر فرقهها امر راتوسعه بخشیده و گفتند علم مشترک در همه اینها اهل بیت علیهم السلام وعموم مردم است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر علمی که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان (اهل بیت علیهم السلام) و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به عقل خود عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است.البته افزون بر شرایط سیاسی پیش گفته، اعتقادنداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردودشمردن عصمت امام نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه تساهل و تسامح نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی شیعیان امامیه علم ویژه سهم عظیمی در عصمت امام داشت اشعری از قول سلیمان بن جریر با اشاره به دو دید گاه شیعه در افضلیت امیرالمومنین علیه السلام مینویسد: به زعم فرقهای از امامیه امور مسلمانان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست امیرالمومنین علیه السلام بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهدهدار کارها کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر عادل باشد.گروه دیگر امامیه گفتهاند تمام دین نزد امیرالمومنین علیه السلام است و امامت پس از ایشان در جماعت اهل بیت علیهم السلام خواهد ماند.
سپس سلیمان در قول خود میافزاید فرقه دوم با گروه اول در دو چیز مخالفت کرده است: اول آنکه معتقدند امیرالمومنین علیه السلام ابوبکر و عمر را به درستی ولایت داده و بیعت امیرالمومنین علیه السلام با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، عصمت را برای اهل بیت علیهم السلام ثابت نمیدانند. شیخ مفید هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به تقابل اکثریت شیعه با اقلیت آن مینویسد: «در عقیده قاطبه شیعه، اهل بیت علیهم السلام در اجرای احکام و... جایگاه انبیا را داشته و مانند آنها معصوماند و سهو در اموری از دین نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهباند،جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند».
از سویی امام سجاد علیه السلام در روایتی تصریح میفرماید که عصمت، خاصِ اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله است و جز با نص رسول الله صلی الله علیه و آله بر امام عطا نمیشود.
بنابر این روایت بتریه با اعتقاد به نصبی نبودن امام توانایی درک عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق شناسی به بیراهه نرفته بودند و حتی در حلقه درسی اصحاب امامیه حضور می یافتند. شاهد این ادعا روایتهای فراوانی است که بزرگان بتریه از اهل بیت علیهم السلام نقل کردهاند.امام باقر علیه السلام نیز از شیعیانی ابرازشگفتی کرده که با قبول وجوب اطاعت اهل بیت علیهم السلام به مانند اطاعت رسول صلی الله علیه و آله،حق ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده میگیرند. حضرت خطاب به اصحاب میافزاید: شما میپذیرید خدای متعال اطاعت اولیائش را بر بندگان واجب کند و سپس اخبار آسمانها و زمین را از ایشان پوشیده دارد؟ اشعری از دو گروه قائل به علم امام در میان شیعیان خبر داده و گفته است گروه دوم امام را تنها دانای به احکام وشریعت میدانند و می گویند علم امام شامل هر چیزی نمی شود. گروه دوم افزون بر چنین عقیده ای، جهت اثبات جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را جعل کردهاند.
امام رضا علیه السلام به ابراهیم ابی محمود فرمود:
سه گروه دربارۀ فضائل ما اخبار جعل میکنند. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق اهل بیت علیهم السلام کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار دادهاند. ایشان میافزاید وقتی مردم روایتهای تقصیر را میشنوند، آنها را پذیرفته و بدان معتقد میشوند.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.
📚مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵.
📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ص١٣٢.
📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.
📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج١، ص٣٠۴.
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۳
▪️ نکته: یکی از شاخصه های اهل تقصیر، عدم اعتقاد بر عصمت و علم امام است.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
البته با توجه به اختلاف رویکرد اعتقادی درمیان ائتلاف زیدیه، بتریه به سلیمانیه تمایل داشتهاند. آنان با پذیرش امامت مفضول که گفته میشود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند، در یک موضع سیاسی سر سختانه، به نقادی امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن امام صادق علیه السلام را رد کردند و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند. شهرستانی هم مینویسد: سلیمانیه امامت مفضول با وجود أفضل را به طریقاجتهاد(مقابل نص) اثبات میکنند و میگویند بیعت امت با شیخین (ابابکر و عمر) با وجود امیرالمومنین علیه السلام خطا بود، ولی خطای امت به درجه فسق نمیرسید، چون خطای اجتهادی بوده است. وی بتریه را در قول به امامت موافق سلیمانیه دانسته است، جز آنکه نه به ایمان عثمان تصریح کرده و نه به کفر عثمان تصدیق کردهاند و در شأن او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته اند. به گفته وی، ایشان امامت مفضول را اگر به رضایت فاضل باشد با وجود أفضل جایز میشمارند، اما بر پایۀ نقلی از ناشئ اکبر، پیروان واصل بن عطا طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند. به هر حال، کتاب الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول اثر مؤمن طاق فرضیه وجود تفکر امامت مفضول در میان معتزله را تقویت میکند. ملطی در این زمینه آورده است: به زعم فرقه چهارم از زیدیه که معتزله بغداد بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری جنگ ذات السلاسل به عمرو عاص از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجود فضلا، مهاجران و انصار بود. اگرچه ادعای ملطی به سالها پس از عصر امام صادق علیه السلام مربوط است، گروهی از معتزله با پیوستن به زیدیه در قیام آنان شرکت کردند. در بررسی انگیزه پیوستن معتزله به زیدیه میتوان به سخن اشعری استناد کرد که گفته است: اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت امکان و با شمشیر به وقت قدرت داشتن، در میان معتزله جاری بود. بر پایه گزارشهای موجود در اواخر عهد اموی، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله بصره میداند. مسعودی از اینان به عنوان جماعتی از اهل بصره که به قول معتزله بغداد قائل بودند یاد میکند. بنابراین، میان زیدیه پدیدۀ چند فرقهای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک فرقه در نیمه اول سدۀ دوم هجری وجود خارجی نداشته است و اندیشه هایی در این جریان حاکم بود که متأثر از فضای فکری کوفه در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی ابوحنیفه که یکی از بزرگترین نظریه پردازان ارجاء بود، میکوشید نظریه رأی و اجتهاد را میان زیدیه گسترش بخشد و فضائل امیرالمومنین علیه السلام را میان امامیه کم رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش میخواهد تا حدیثی را در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام انکار کند. در روایتی عمرو بن قیس ماصر که بتری مذهب به شمار میآمد، همراه ابوحنیفه خدمت امام باقر علیه السلام رسیده و از حضرت پرسشی با رنگ و بوی تفکر ارجاء کردند و گفتند ما هم کیشان و اهل ملت خویش را با ارتکاب گناهان از ایمان خارج نمیدانیم. این روایت افزون بر نشان دادن تأثیر اندیشه ارجاء بر بتریه، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت های بتریه را نمایان میکند. پذیرش رویکرد سیاسی ارجاء از سوی برخی بتریه و شیعیان به دلیل چنین عملکرد هایی سبب شد تا امام صادق علیه السلام این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه ابو حنیفه از ارائه ارجاء سیاسی وحدت بخشی میان مسلمانان بود و در مسیر حل مسئله امامت جامعه به زعم او مؤثر واقعمیشد و نزاعهای پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان میبخشید، زیرا هیچ مسلمانی - حتی خلیفه - با ارتکاب گناه کبیرهای غیر مؤمن به شمار نمیآمد.
📚بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣.
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠،۳۰،۷۹،۸
📚 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢ و جلد ۲ ص ۲۸۵
📚شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶.
📚ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.
📚ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.
📚ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.
📚مسعودی، ابیالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.
📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.
📚 نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۵.
#مقصره #تقصیر
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
▪️ رویکرد اهل بیت علیهم السلام با مقصره
در مقابل نگرش اصحاب بتریه که در آن برهه به اندیشههای غیر شیعی معطوف گردیده بود، امام باقر علیه السلام شخصی را نزد زراره فرستاد تا به حکم بن عتیبه بگوید: «أوصیای محمد صلی الله علیه و آله محدثاند». آن حضرت خطاب به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به مشرق یا به مغرب روید، علم درستی جز آنچه نزد ماست، پیدانخواهید کرد».
بر اساس روایت امام باقر علیه السلام علوم غیبی، خاص أوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و لازمۀ تحصیل علم صحیح رجوع به ائمه علیهم السلام است. روایتهایی از این دست کم و بیش وجود دارد و گاهی در شأن شخصیت های تأثیرگذار بتریه و آموزه های آنان وارد شده است و در مواردی نیز امام خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، امام صادق علیه السلام میفرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، خداوند در دنیا به ایشان عزت نخواهد بخشید».
اما پرسش قابل تأمل این است که چگونه با وجود برائتی که امامان علیهم السلام از بتریه داشتند، میتوان جریان بتریه را از گروههای مقصره برشمرد؟
فان. اس. درباره بزرگان بتریه مینویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، سخن گفتن از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمیتوان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر زید بن علی دانست و نزد مورخان نمیتوان اثبات کرد ارتباط حوادث زیدیه
آن ایام - ایام قیام زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد».
به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر میرسد، چون بتریه جریانی است که با گرایشها سمتوسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شدهاند.
📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٧٠.
📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩.
📚خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩.
📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.
📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
به یقین مسلّم حلقۀ مفقوده مقصره در منابع رجالی، برداشتهای متفاوت از شیعه به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به احادیث و روایتهای اهل بیت علیهم السلام دو گروه بتریه را میتوان از یکدیگر باز شناخت:
جریان نخست به موازات زیدیه صورت تازهای یافت و با تأکیدهای بدیع، کثیر النوا، حسن بن صالح بن حی، ابومقدام ثابت بن حداد، سالم بن ابی حفصه، حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل بر لزوم به کار گیری اجتهاد در مقابل نص و نظریه برتری مفضول بر فاضل استحکام یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. امام صادق علیه السلام برخی از اینها را نفرین کرد و کثیرالنوا را دروغ گو خوانده، لعنش فرمود. گویا او با امام باقر علیه السلام مخالفتهایی داشته و در انکار امامت آن حضرت میکوشیده است. شیخ طوسی او را بتری نامیده است. وی احادیث زیادی را تکذیب میکرده و به واسطه او شیعیان گمراه میشدند. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش گفته به افضل بودن امیرالمومنین علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان امت اعتقاد داشتند و در حالی مردم را به ولایت او فرا می خواند که آن را با ولایت ابی بکر و عمر خلط میکرد اما نقش تکمیلکننده جریان بتریه را باید در شخصیت حسن بن صالح کوفی (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از پیشوایان بتریه بود که بنا به نوشته ابن ندیم فقیه، متکلم و مؤلف چندین کتاب بود. آرای بتریه با دیدگاههای وی صورت مستحکم تری یافت. ذهبی وی را دارای بدعت تشیع میداند. حسن بن صالح افزون بر قبول نظریه امامت مفضول قائل بود که امیرالمومنین علیه السلام خودخواسته تا خلافت را واگذار کند. از میان اینان، سالم ابن ابی حفصه (وفات: ١٣٧ق) امام صادق علیه السلام را متهم کرد به اینکه امام بر هفتاد وجه سخن میگوید. امام هم در شأن سالم فرمود: او قادر به درک عظمت نیست، سپس حضرت در چرایی توجیهپذیر بودن سخنانش با اشاره به قول حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: همانا ابراهیم نیز وقتی بتپرستان از او خواستند تا همراه آنها برای برگزاری عید به صحرا رود فرمود: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾. در صورتی که بیمار نبود و دروغ هم نگفت. حضرت در ادامه حدیث به مواردی دیگر درباره درستی سخنش، مانند قولحضرت یوسف در اتهام دزدی به برادرانش اشاره فرمود، پیش از این سالم بن ابی حفصه و سلمه بن کهیل مورد لعن امام باقر علیه السلام قرار گرفته بودند. کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است. هرچند نظریه شاخص بتریه - مقصره در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، حکم بن عتیبه، سلمه بن کهیل و ابی مقدام ثابت حداد رخ میکند، یکی از تفاوتهای بنیادین این گروه تحریف در ناحیه احکام فقهی شیعه است. به دیگر سخن، عنوان مقصره با توجه به کلام معصوم همچون عبارت ألمقصرة شيعتنا مقصره شیعه ما هستند و قبول مقصره به شرط رجوع به عناصر یادشده تعلق نمیگیرد.
📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴.
📚 طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵،۲۳۰،۲۳۴،۲۳۶،۱۴۴،۴۰،۴۱
📚اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.
📚اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.
📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ ۱۳۰؛۲۰
📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
📚 زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.
📚ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.
📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨، ص١٠٠؛ ج ۱، ص ۴۰۰
📚 طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.
📚 صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
#مقصره #تقصیر
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
جریان دوم با تکیه بر مذهب شیعه و در جوار آن، وابستگی وجودی خود را حفظ کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکایانحصاری بر امامت نبود و با آگاهی از امر امامت، عقیدهای سست نسبت به امام داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و پیروان گروه نخست بودند.
موضع اهل بیت علیهم السلام در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای عقیده شیعی آنان بود. امام صادق علیه السلام در علت پذیرفتن مقصره میفرماید: برای اینکه غالی بر ترک نماز، زکات، روزه و حج عادت کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن طاعت خداوند عزوجل ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد اطاعت و عمل میکند. از سخن امام بر میآید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از رفتار تکلیفپذیری بوده و آثار عملی تکلیف پذیری شناخت امام را در پی داشت. به دیگر سخن، علت توفیق رجوع مقصره، شریعتپذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست بتریه که با اجتهاد در دین، شریعتگریزی در آنها نهادینه میشد.
دو جریان بتریه و مقصره در کتابهای فرق و لسان احادیث و به رغم تفاوتهای جزئی، در بسیاری مطالب هم داستاناند و ازجمله هر دو به ولایت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام به دیدۀ تردید مینگرند و ارزش و اعتباری برای معارف وحیانی و علم لدنی امام در نظر نمی گیرند. مؤلفه کموبیش مشترک در میان دو گروه بتریه و مقصره، همان خط سیری بود که آغاز آن شیعهگری و گرایش به سمت زیدیه بود که در مرز زیدیه افزون بر ناپختگی آموزه ایشان به سیاستزدگی زیدیه در قبال صادقین علیهما السلام آمیخته شد. حادترین معارضه شخصیت های برجسته بتریه با صادقین علیهماالسلام در معیارهایی که زیدیه برای ایجاد شکاف ارائه کردهاند، نمود یافته است.
📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
📚طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۷
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ
هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفتهاند:
ربیعه سعدی: از او در باب ارزش والای تولی حسنین علیهماالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل شده است. وی میگوید: نزد حذیفة بن یمان رفته و به او گفتم: ما در فضائل امیرالمومنین علیه السلام و منقبتهای او گفتوگو میکنیم و اهل بصره به ما میگویند: شما درباره امیرالمومنین علیه السلام از اندازه میگذرید. سپس او در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام حدیثی از حذیفه جویا میشود. وقتی حذیفه از سنگینی اعمال امیرالمومنین علیه السلام و ناچیز بودن اعمال همه اصحاب در مقایسه با اعمال حضرت سخن به میان میآورد، ربیعه میگوید: این گفتاری است که نمیشود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمیپذیرد.
علامه مجلسی مینویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان نماینده پرسش کنندگان، از تقدم و أفضل بودن ابوبکر، عمر، ابوذر و سلمان در جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله پرسش کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در تاریخ ذکر نشده است.
عمر بن ریاح بن قیس: وی از نخستین بیعتکنندگان با امام باقر علیه السلام بود، ولی چون در سفرهای حج هر بار در قبال پرسش معین از امام با پاسخهای متفاوتی روبهرو میشد، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در امامت امام باقر علیه السلام شک کرد. او از امامت امام اعراض کرد و با به چالش کشیدن علم امام در خروج (به قیام) و امر به معروف و نهی از منکر به بتریه گرایش یافت. کشی مینویسد: عدهای با عمر بن ریاح به بتریه گراییدند. با این نقل قول روشن میشود که شخصیت های مهم بتریه امام را واجب الطاعه نمیدانستند و علت گرایش عمر و گروهی از شیعه همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص میشود گروهی از مقصره در میان شیعیان و اصحاب امامیه فعالیت داشته و به دلیل همخوانی مواضع سیاسی مقصره با بتریه و بروز اختلاف به بتریه گرایش مییافتند.
ابوعبدالله بلخی: داوود بن کثیر رقی نقل میکند که ابو الخطاب، مفضل و ابوعبدالله بلخی در خدمت امام صادق علیه السلام بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از بیزاری و سب ابو الخطاب به ابوبکر و عمر و عثمان شکایت کرد. امام روی به جانب ابوالخطاب کرده و فرمود: چه میگویی؟ ابو الخطاب سب به آنان را انکار میکند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را غاصب میخواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با تعجب به امام نگاه میکند. امام صادق علیه السلام می فرماید: آیا از حرفهایم تعجب کردی و مخالف آن حرفها هستی؟ او میگوید: آری. به ظاهر عقیده ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقههای درسی ابوحنیفه بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند.
بنا به نقل صفی الدین بلخی رابطه سهگانه میان ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آنرو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجئآباد میخواندند.
📚مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.
📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩
📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.
📚مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.
📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۶۰.
#تقصیر #مقصره
@BotShenasi