منـو هیچڪی نمیفهمـہ 🙌🙂
جـزتو یہ نفـر😉😘
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_291 هنوز چند قدم مونده بود به در كه شخصی خارج شد و در رو بست و همو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_292
_خوردم به در
که عماد با زانو زد تو کمرم:
_خوردي به در صداتم عوض شده!
دماغم و تو صورتم جمع كردم و تنفر برانگيز نگاه گذرايي به عماد كردم كه دكترِ جوون كنار در ايستاد و همزمان با جابه جا كردن عينكش روي بينيش گفت:
_بفرماييد داخل
كه عماد صدا نازك كردنم و تلافي كرد و با سرعت وحشتناكي هولم داد تو اتاق كه پونه و دكتر متعجب نگاهم كردن و دكتر گفت
_با بيمار بايد با مهربوني برخورد كنيد
كه نفسم و عصبي بيرون فرستادم و رو كردم به عماد:
_شنيدي؟با مهربوني!
كه عمادم سري تكون داد و خم شد و تو گوشم گفت:
_شنيدي با بيمار!
و قد راست كرد كه جواب دادم:
_پس من چيم؟!
كه اين بار عماد با حرص جواب داد:
_سر تا پا عشوه!
و دست به سينه ويلچرم و رها كرد...
با حرص نفسم رو بیرون فرستادم:
_آره،تو خوبی
که صدای آروم و پر حرصش و تو چند قدمیم شنیدم:
_بروبابا
داشتم از حرص آتیش میگرفتم که پونه به دادم رسید و من و چرخوند سمت خودش و دکترم در رو محکم بست که نگاهش کردم و در کمال ناباوری چشمکی نثارم کرد كه با تعجب گفتم:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ای #عشق
تو را دارم
و دارای جهانم ...
همواره تویی،
هرچه تو گویی و تو خواهی...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
.
قشنگ تـرين حرفي كـه يك مـرد
ميتونه به يك دختـر بزنه :
"تـو فقط خـانـومـم میشی؟"❤️
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_292 _خوردم به در که عماد با زانو زد تو کمرم: _خوردي به در صداتم عو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼
🌸
#پارت_293
_استغفرالله
كه پونه محكم زد تو سرم:
_الان تايم استغفار خراب كاريات نيست!
بيخيال پونه و عماد كه نميدونستم چشونه لبخندي به دكتر زدم كه يه دفعه جلوم ظاهر شد و دستش و رو پام كشيد!
و اين كارش براي گرد شدن چشماي عماد كافي بود كه يه دفعه گفتم:
_آره همينجاهاس!
دکتر خیلی خونسرد سری تکون داد
یواشکی نیم نگاهی به عماد انداختم که از چشماش خون میبارید و دست مشت شدش و فشار میداد با صدای دکتر چشم از عماد گرفتم:
_خب این که شکسته..
و قبل از ادامه حرفش صدای حرصی عماد بلند شد:
_خودمون میدونستیم اینو
دکتر خیلی دلبرانه دستی تو موهاش کشید:
_برید رادیولوژی عکس بگیرید محل دقیق شکستی مشخص شه بعد عکسا رو بیارین پیش خودم
كه عماد سري به نشونه تاييد تكون داد
و با حالت مسخره اي جواب داد:
_حتما!
و بعد بي ابنكه مسئوليت من و به عهده بگيره در كمال تعجب ما رفت بيرون و پونه هم مثل بز. ل زده بود به رفتنش كه با پاي سالمم ضربه اي به زانوش زدم:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
و عشق می تواند دو بال پرواز باشد🧚♀
از زمین خاکی تا عرش خدا 🤩
اگر یاربا وفا و صادق باشد 💋🥰
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
بهترین حسِ دنیاست...❣
دلی که فقط برای تو میتپه...😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼 🌸 #پارت_293 _استغفرالله كه پونه محكم زد تو سرم: _الان تايم استغفار خراب كاريات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼
🌸
#پارت_294
_نميخواي يه تكوني بدي؟
که مثل همیشه خل بازیش گل کرد و طاقچه شو یه کمی لرزوند و خندیدیم که صدای سرفه دکتر ب گوشمون خورد و خودمون رو جمع کردیم حواس پرتی تا چه حد آخه! پونه انگار که نه انگار تا دو دیقه پیش تو چه حالی بود عین دیوونه ها ویلچرمو گرفت و جوری منو جا به جا میکرد حس میکردمGTAداره بازی میکنه!
دل تو دلم نبود كه يه دفعه عماد جلوم سبز شد و با لحن جدي و ترسناكي گفت:
_همين الان از این بيمارستان ميريم حتي اگه پات قطع بشه!
و رو ازم گرفت كه تو اين گير و دار پرستار پلنگي بهمون نزديك شد و خطاب به عماد گفت:
_ اينطوري حرص ميخوريد واسه سلامتيتون خطرناكه ها...
حالا اين من بودم كه دماغم و تو صورتم جمع كرده بودم و خون خونم و ميخورد و خشمگين جواب پرستاري كه باعث لبخند گله گشاد عماد شده بود و دادم:
_شما نگران مريضاي ديگه باش!
كه عماد مثل برق گرفته ها صاف وايساد و گفت:
_يعني من مريضم؟
حرصي جواب دادم:
نه! كه لبخند خوشايندي زد،
انگار كه تموم حرفاي قبلش و يادش رفت و با سرخوشي گفت
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دیوانِه تَری از مَن دیوانِه تَرم از تُو😌😻
اینجاسْت کِه خوشَش آیَد 💑😇
دیوانِه ز دیوانِه🙊🥰
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣