eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
362 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ʏᴏᴜ'ʀᴇ ᴛʜᴇ ʙᴇsᴛ ᴍᴇᴍᴏʀʏ ᴛʜᴀᴛ ɪ ᴡɪʟʟ ᴋᴇᴇᴘ ғᴏʀᴇᴠᴇʀ♡ بِهتَریـن خاطِره اے هَستی ❣ ڪِ تا ابَد نِگهِـش میـدارَمـ💕❣💕 ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼 🌸 #پارت_294 _نميخواي يه تكوني بدي؟ که مثل همیشه خل بازیش گل کرد و طاقچه شو یه ک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _بايد بريم راديو لوژي واسه اينكه ببينيم چلاق شدي يا نه؟ و خنديد كه چشمام و بستم و همراه را نفس عمیق حرصی که کشیدم گفتم: احمق جان چلاق ک شدم ،میریم ببینیم کجاش شکسته! و پوفي كشيدم كه زير لب خب حالایي گفت و عزم تكون دادن ويلچرم كرد و انگاري به پرستار هم لبخندي تحويل داد كه خانم اينطوري گل از گلش شكفته شده بود! درسته چند دقیقه قبل داشتم کرم میریختم ولی خب اون حق کرم ریختن نداشت پس وقتی پرستاره داشت از جلون رد میشد پای سالمم و دراز کردم و سکندری خورد و با عصبانیت برگشت سمتم چیزی بگه که پیش دستی کردم: _اوا شرمنده من تیک دارم گاهی پام خود ب خود میپره،ببخشیدا که خودش و مرتب کرد و در حالی که سعی میکرد آروم باشه با چشمای پر از نفرت بهم خیره شد: _عیبی نداره،ما هر روز کلی مریض مثلِ شما داریم. که حس کردم مریض و غلیظ گفت دستی به شالم کشیدم و در حالي كه تقلا ميكردم از جام بلند شم با نفرت جواب دادم: مريض؟من هيچيم نيست! و وقتي نميتونستم بلند شم و فقط درد ميكشيدم متوجه نگاهاي خيره بهم از هر گوشه سالن شدم كه يه دفعه صداي آقاي دكتر از پشت سر اومد خانم اين كارا چيه؟ كه انگار تازه فهميدم مثل اسبِ رم كرده دارم جفتك ميندازم و نشستم سرجام و بي اينكه جوابي به دكتر بديم عماد با سرعت هولم داد: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بهشــــت مــن خـلاصــه شــده اسـت در دریـایِ آرام چشمــــان♡ ...♡ ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
"تو" مرد ماندن باش.😍 بانوی تک تک لحظه های💞🌸 عاشقی ات با من.💋💏 ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
نبضــــم ،،، با نبضت میـــزنہ عشق جــــــانم،،،👩‍❤️‍💋‍👩💋✨🍃 ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
این نَبض ❣ فَقَط با حضورِ تُ میزَنِه😘💕❣💕 ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
با هـر «نَـفَـس» به عشقِ "تــو"♥️ تمديد می شـوم ...! ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
رفیقمه...❣ دلگرمیمه ،❣ انگیزه ی زندگیمه ،❣ جونمه ،❣ محرم دلمه ،❣ یک کلمه همه کسمه 😍💕❣💕 ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
-نکند فکر کنی -در دلِ من یادِ تو نیست -گوش کن -نبض دلم، -زمزمه اش، - با تو یکی ست ... ‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_295 _بايد بريم راديو لوژي واسه اينكه ببينيم چلاق شدي يا نه؟ و خند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _تا اينجا اومديم يه سر پيشِ دكتر اعصابم بريم! و با بي انصافي تموم همراه پونه مسخرم ميكرد كه سرم و چرخوندم طرفش و با كلافگي گفتم: _حالا دارم برات! که خم شد و در گوشم گفت فعلا ک فلجی بیش نیستی..مگه نه پونه؟ که متوجه نبود پونه شدم و وقتی با عماد به سمتش برگشتیم دیدیم که ماتش برده و به سمت راست خیره شده و وقتی که مسیر نگاهش رو دنبال کردم چیزی و دیدم که فکرشم نمیکردم.. نميدونستم بخندم يا گريه كنم و مات و مبهوت مونده بودم كه عماد گيج تر از من سري خاروند و گفت: _يعني يه چلاقِ ديگه؟ كه با آرنج كوبيدم تو پهلوش: _چلاق اون عمه ي... با خنده جواب داد: _نداشتمه! و آروم خنديد كه به كل فرد روي ويلچر و پونه اي كه رفته بود سمتش و فراموش كردم و گفتم: _واقعا؟! كه سري تكون داد: _يه جوري ميگي واقعا كه انگار كليه ندارم،يه عمه كه اين حرفارو نداره! و در حالي كه خنده هاش ادامه داشتن گفت: _تازه عمه اي كه فقط فحش ميخوره! و اين بار دوتايي خنديديم كه بين خنده يادِ پونه افتادم و صداي خنده هام قطع شد: _پونه... كه عمادم ساكت شد و پوفي كشيد 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼