°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_287 _من از اينطور آشنا شدنا خوشم نمياد! بدون مكث جوابش و دادم: _از
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_288
هيني كشيدم كه خبيثانه لبخند زد:
_فكر نميكنم اوني كه زنده بمونه تو باشي!
و قبل از اينكه جوابي بدم هولم داد و من در عين ناباوري با ما تحتم نشستم تو آب!
شوكه شده بودم و عماد داشت غش ميكرد!با حرص نگاهش كردم و دماغم و تو صورتم جمع كردم:
_ميكشمت!
و بدون اينكه بلند شم شروع كردم با دست آب پاشيدم روش و حالا با ريختن آب تو سر و صورتش چشماش و بست و غر زد:
_آروم باش ديوونه
و تو همين حال كه چشماش بسته بود از فرصت استفاده كردم و نيم خيز شدم و با كشيدن يكي از دستاش پخشش كردم تو آب و خودمم قهقهه زدم:
_خيلي كه خيس نشدي؟
همينطور كه با زانو نشسته بود تو آب دهن باز كرد تا فحشم بده كه سري تكون دادم:
_هوم؟برا زبونت مشكلي پيش اومده؟
مثل ماهي دهنش و باز و بسته ميكرد كه شونه اي بالا انداختم:
_همين و كم داشتيم!
با شنيدن با حرفام پوكي زد زير خنده و سرش و تكون داد:
_لعنت بهت!
بيخيال نفس عميقي كشيدم:
_آره بگو ،هرچي دلت ميخواد بگو!
گيج شده بود از اين مشنگ بازياي من كه روبه روم نشست و از چونم گرفت:
_ ميخوام بگم دوستدارم!
گل از گلم شكفت و لبخند بامزه اي زدم:
_بگو!
با خنده سرش و كج كرد :
_پررو نشو!
دوباره سرش و صاف كرد كه مشتي زدم به سينش و اين بار ابرويي بالا انداخت:
_خيلي دست دراز شدي بايد آدمت كنم!
و آروم گلوم و گرفت:
_آدم ميشي يا بكشمت!
سرسخت تر از اين حرفا بودم:
_بكش!
نفسش و فوت كرد تو صورتم و خواست بياد جلوتر كه با شنيدن صداي يه مرد همونجا خشك شد:
_آي آقا اينجا خانواده نشسته ها....
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
•••Mistakes are meant for learning not repeating.
اشتباهات براى درس گرفتن هستن نه
تكرار شدن.
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
•••Do not idolize people,they do not have the capacity
بعضیا جنبه ارتفاع رو ندارن ،اینقدر بالا نبریمشون
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
اگـہ تـموم 💌
دوست دارم هـای
دنیـــا رو هم جـمع کننـد
باز مـن یـه جــور دیگـه ای دوست دارم
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
اگــھ تـموم ❤️
دوست دارم های
دنیارد جمع کنن
باز من یہ جـور دیگہ ای دوست دارم
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_288 هيني كشيدم كه خبيثانه لبخند زد: _فكر نميكنم اوني كه زنده بمونه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_289
همزمان با برخورد مج آرومي بهم،عماد آب دهنش و با سر و صدا قورت داد و بالاخره جرئت كرد تا گردنش و بچرخونه به سمت مردي كه صداش و شنيده بوديم:
_بله؟
مرد ميانسال و به نظر مذهبي كه همراه با خانوادش به تماشاي ما ايستاده بودن جواب داد:
_بله نداره پسرِ من!
و بعد سري تكون داد و همراه با خانوادش راه افتادن كه عماد فقط نگاهشون كرد و روبه من گفت:
_بنده خدا حالش خوب نبود انگار
با پايين تنه اي كه بخاطر خيس بودن سنگين شده بود بلند شدم و همزمان با فاصله گرفتن از عماد و دريا جواب دادم:
_خب اونطور كه تو داشتي حمله ميكردي فكر يارو هزار جا رفت،اينجا كه آنتاليا نيست!
و شروع كردم به خنديدن كه اومد طرفم:
_آنتاليا هم ميبرمت
شونه به شونه هم راه افتاديم و ادامه داد:
_ديگه كجا ببرمت؟!
زدم زير خنده و چپ چپ نگاهش كردم:
_يه مسافرت يه روزه اومديم حسابي جو گرفتت ها!
قشنگ خورده بود تو ذوقش كه با بيخيالي ادامه دادم
_اول ببين بابام به غلامي قبولت ميكنه بعد منو ببر سفر دور دنيا!
نفس عميقي كشيد و جواب داد:
_معلومه كه قبول ميكنه كجا ميخواد مثل من پيدا كنه؟
به شوخي گفتم:
_پره عزيزم!پر!
كه پريد جلوم:
_ مثل من پره؟
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🤍•••𝕴 𝖋𝖔𝖚𝖓𝖉 𝖕𝖆𝖗𝖆𝖉𝖎𝖘𝖊
𝖎𝖓 𝖞𝖔𝖚𝖗 𝖍𝖊𝖆𝖗𝖙•••
من بهشت را در چشم ها یت یافتم^-^
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
Y̸o̸u̸ w̸i̸l̸l̸ s̸t̸a̸r̸t̸ l̸o̸s̸i̸n̸g̸ t̸h̸e̸m̸,
w̸h̸e̸n̸ y̸o̸u̸ s̸h̸o̸w̸ t̸o̸o̸ m̸u̸c̸h̸ r̸e̸s̸p̸e̸c̸t̸!
وقتی زیادی بهش احترام بذاری، از دستش میدی!
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣