eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
361 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مظهر رحمت و عطا و برکات سرچشمه ی فیض و قبله گاه حاجات ای حجت ثانی عشرای مهدی جان  بر طلعت زیبای تو دائم صلوات اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ محمد و عجل فرجهم 🍃 نیمه شعبان مبارک ☔   
دوستت_دارم و این مختصری از تمامِ شرحِ حال من است... ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_13 دوباره فرو رفت تو رويا اين رو از چشم هاي بسته
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 در ماشين رو باز كردم و روبه پونه گفتم: _ بشين بريم يه بستني بخوريم دارم از گرما تلف ميشم! باشه اي گفت و نشست توي ماشين. ماشين رو روشن كردم و نگاهي به اطراف انداختم . به اندازه كافي با ماشين پشت سريم فاصله داشتم و ميتونستم ماشين رو از پاركينگ بيرون بيارم. پس با خيال راحت دنده عقب گرفتم اما طولي نكشيد كه با صداي برخورد به ماشيني،گوشم سوت كشيد و نفسم بند اومد! حالا ديگه چي شده بود؟ تصادف؟ چطور ممكن بود آخه؟ پونه ي ديوونه چشم هاش رو بسته بود و هر دو دستش رو گذاشته بود روي داشبورد و هركي نميدونست فكر ميكرد رفتيم زير تريلي كه پونه اينطور پناه گرفته بود! كلافه از ماشين پياده شدم و به سمت ماشيني رفتم كه زده بودم بهش... لعنتي معلوم بود از اين ماشين خارجي گروناست و كلي پول بايد سرش بدم. رانندش هنوز پياده نشده بود اما من راه افتاده بودم به سمتش تا اول ببينم چه بلايي سرِ ماشينا اومده و بعد برم سراغ راننده اي كه همزمان با من شروع به حركت كرده بود. از وضعيت ماشينم چيزي نميگفتم بهتر بود... چراغاي پرايد خوشگلم خورد شده بود و اطراف پلاك هم كلا پستي و بلندي شده بود و اما اون ماشين مدل بالا و خفن فقط يه كمي فرو رفتگي پيدا كرده بود كه فكر نميكنم هزينه چنداني داشته باشه... مثل اينكه از اين نظر در كمال تعجب شانس آورده بودم! نفس عميقي كشيدم و رفتم كنار درِ راننده،شيشه هاي ماشين دودي بود و آدم توش خيلي واضح نبود،پس با دست به شيشه كوبيدم: _ لطفا تشريف بياريد پايين ولي نه تنها تشريف نياورد پايين بلكه با پايين دادن شيشه اين بار ديگه واقعا مردم! استاد جاويد؟! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خاصم ❣ دوستت داشتم ❣ دوستت دارم❣ و دوستت خواهم شد❣ از آن دوستت دارم ها که کسی نمی داند ❣ که کسی نمی تواند❣ که کسی بلد نیست 😍😘💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
دوصت دارم ❣ با این "ص"❣ چون عشقم به تو خاصه 😍😘💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_14 در ماشين رو باز كردم و روبه پونه گفتم: _ بشين بر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 الان ديگه وقتش رسيده بود كه محوِ افق شم...! با حالت خاصي زل زده بود توي چشم هام و من اما تو هوا دنبال پرنده هايي بودم كه تو آسمون نبودن! صداي نفسِ عميقش رو ميشنيدم و به سختي آب دهنم رو قورت ميدادم... حالا ديگه يقين داشتم كه اين ترم مشروط ميشم و فقط از خدا ميخواستم حداقل از دانشگاه اخراج نشم! از ماشين پياده شد و دست به سينه به ماشين تكيه داد. هنوز حرفي نزده بود كه پونه از ماشين پياده شد و با ديدن استاد سرجاش خشك شد و فقط يه لبخند الكي زد و بعد هم برگشت توي ماشين! عاشقِ مرام و معرفتش بود... فهميد زدم به استاد راهش رو كشيد و رفت... اين يعني ته رفاقت! با شنيدن صداي استاد به خودم اومدم: _ دوباره تو؟ مقنعم رو مرتب كردم و گفتم: _ استاد شما خودتون يهو حركت كرديد من از كجا بايد ميفهميدم؟ چپ چپ نگاهم كرد: _ زبونتم درازه! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
یه احساسـی بهـم میگه... ❣ قلـب مـن با تـو آرومـه...😍😘💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
شدیم مکمل هم ❣ من مسکن و ❣ تو مورفین من ...😍😘💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_15 الان ديگه وقتش رسيده بود كه محوِ افق شم...! با
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 با دلخوري بهش زل زدم و حرفي نزدم كه راه افتاد تا ببينه به ماشينش چيزي شده يا نه،نگاهي به ماشين انداخت و گفت: _ تو گواهينامه هم داري؟! يه تاي ابروم رو بالا انداختم: _ الان ٤ساله سري تكون داد: _ از ته دل واسه اوني كه به تو گواهينامه داده متاسفم! انقدر حرصم گرفته بود كه ديگه نميدونستم بايد چيكار كنم اما استاد همچنان ادامه ميداد: _ از ماشينتم معلومه كه يه روز درميون ميكوبيش به در و ديوار لال شده بودم كه روبه روم ايستاد: _ يه پيشنهاد واست دارم يلدا حالا ديگه نوبت من بود،پس با لحن سردي گفتم: _ معين هستم! ابرويي بالا انداخت: _ خانم معين پيشنهاد من واست اينه كه قيد درس و دانشگاه و رانندگي و بزني و بري كلاساي خياطي،گلدوزي يا هرچيز ديگه اي كه به دردت بخوره و منتظر باشي تا يكي بياد سراغت و ازدواج كني...اينطور كه پيداست تو اين مسائل استعداد بيشتري داري! و پوزخندي تحويلم داد كه به مثل خودش پوزخند زدم و جواب دادم: _ ممنون استاد اما من از شما نظري نخواستم از توي ماشين كارت و مدارك ماشين رو آوردم و دادم بهش: _ من الان عجله دارم،اين مدارك ماشين شماره تلفنم هم روش هست خسارتتون هرچقدر كه شد تقديم ميكنم! سري تكون داد و با لحن سرد و البته پر غرورش لب زد: _ روز خوش و قبل از اينكه من چيزي بگم سوار ماشينش شد و به سرعت حركت كرد... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼