فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مظهر
رحمت و عطا و برکات
سرچشمه ی
فیض و قبله گاه حاجات
ای حجت
ثانی عشرای مهدی جان
بر طلعت
زیبای تو دائم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ محمد
و عجل فرجهم
🍃 نیمه شعبان مبارک ☔
دوستت_دارم
و این مختصری
از تمامِ شرحِ حال من است...
#ليلا_مقربــــــــی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_13 دوباره فرو رفت تو رويا اين رو از چشم هاي بسته
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#استاد_مغرور_من
#پارت_14
در ماشين رو باز كردم و روبه پونه گفتم:
_ بشين بريم يه بستني بخوريم دارم از گرما تلف ميشم!
باشه اي گفت و نشست توي ماشين.
ماشين رو روشن كردم و نگاهي به اطراف انداختم .
به اندازه كافي با ماشين پشت سريم فاصله داشتم و ميتونستم ماشين رو از پاركينگ بيرون بيارم.
پس با خيال راحت دنده عقب گرفتم اما طولي نكشيد كه با صداي برخورد به ماشيني،گوشم سوت كشيد و نفسم بند اومد!
حالا ديگه چي شده بود؟
تصادف؟
چطور ممكن بود آخه؟
پونه ي ديوونه چشم هاش رو بسته بود و هر دو دستش رو گذاشته بود روي داشبورد و هركي نميدونست فكر ميكرد رفتيم زير تريلي كه پونه اينطور پناه گرفته بود!
كلافه از ماشين پياده شدم و به سمت ماشيني رفتم كه زده بودم بهش...
لعنتي معلوم بود از اين ماشين خارجي گروناست و كلي پول بايد سرش بدم.
رانندش هنوز پياده نشده بود اما من راه افتاده بودم به سمتش تا اول ببينم چه بلايي سرِ ماشينا اومده و بعد برم سراغ راننده اي كه همزمان با من شروع به حركت كرده بود.
از وضعيت ماشينم چيزي نميگفتم بهتر بود...
چراغاي پرايد خوشگلم خورد شده بود و اطراف پلاك هم كلا پستي و بلندي شده بود و اما اون ماشين مدل بالا و خفن فقط يه كمي فرو رفتگي پيدا كرده بود كه فكر نميكنم هزينه چنداني داشته باشه...
مثل اينكه از اين نظر در كمال تعجب شانس آورده بودم!
نفس عميقي كشيدم و رفتم كنار درِ راننده،شيشه هاي ماشين دودي بود و آدم توش خيلي واضح نبود،پس با دست به شيشه كوبيدم:
_ لطفا تشريف بياريد پايين
ولي نه تنها تشريف نياورد پايين بلكه با پايين دادن شيشه اين بار ديگه واقعا مردم!
استاد جاويد؟!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#آقای خاصم ❣
دوستت داشتم ❣
دوستت دارم❣
و دوستت خواهم شد❣
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند ❣
که کسی نمی تواند❣
که کسی بلد نیست 😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_14 در ماشين رو باز كردم و روبه پونه گفتم: _ بشين بر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#استاد_مغرور_من
#پارت_15
الان ديگه وقتش رسيده بود كه محوِ افق شم...!
با حالت خاصي زل زده بود توي چشم هام و من اما تو هوا دنبال پرنده هايي بودم كه تو آسمون نبودن!
صداي نفسِ عميقش رو ميشنيدم و به سختي آب دهنم رو قورت ميدادم...
حالا ديگه يقين داشتم كه اين ترم مشروط ميشم و فقط از خدا ميخواستم حداقل از دانشگاه اخراج نشم!
از ماشين پياده شد و دست به سينه به ماشين تكيه داد.
هنوز حرفي نزده بود كه پونه از ماشين پياده شد و با ديدن استاد سرجاش خشك شد و فقط يه لبخند الكي زد و بعد هم برگشت توي ماشين!
عاشقِ مرام و معرفتش بود...
فهميد زدم به استاد راهش رو كشيد و رفت...
اين يعني ته رفاقت!
با شنيدن صداي استاد به خودم اومدم:
_ دوباره تو؟
مقنعم رو مرتب كردم و گفتم:
_ استاد شما خودتون يهو حركت كرديد من از كجا بايد ميفهميدم؟
چپ چپ نگاهم كرد:
_ زبونتم درازه!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
یه احساسـی بهـم میگه... ❣
قلـب مـن با تـو آرومـه...😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_15 الان ديگه وقتش رسيده بود كه محوِ افق شم...! با
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#استاد_مغرور_من
#پارت_16
با دلخوري بهش زل زدم و حرفي نزدم كه راه افتاد تا ببينه به ماشينش چيزي شده يا نه،نگاهي به ماشين انداخت و گفت:
_ تو گواهينامه هم داري؟!
يه تاي ابروم رو بالا انداختم:
_ الان ٤ساله
سري تكون داد:
_ از ته دل واسه اوني كه به تو گواهينامه داده متاسفم!
انقدر حرصم گرفته بود كه ديگه نميدونستم بايد چيكار كنم اما استاد همچنان ادامه ميداد:
_ از ماشينتم معلومه كه يه روز درميون ميكوبيش به در و ديوار
لال شده بودم كه روبه روم ايستاد:
_ يه پيشنهاد واست دارم يلدا
حالا ديگه نوبت من بود،پس با لحن سردي گفتم:
_ معين هستم!
ابرويي بالا انداخت:
_ خانم معين پيشنهاد من واست اينه كه قيد درس و دانشگاه و رانندگي و بزني و بري كلاساي خياطي،گلدوزي يا هرچيز ديگه اي كه به دردت بخوره و منتظر باشي تا يكي بياد سراغت و ازدواج كني...اينطور كه پيداست تو اين مسائل استعداد بيشتري داري!
و پوزخندي تحويلم داد كه به مثل خودش پوزخند زدم و جواب دادم:
_ ممنون استاد اما من از شما نظري نخواستم
از توي ماشين كارت و مدارك ماشين رو آوردم و دادم بهش:
_ من الان عجله دارم،اين مدارك ماشين شماره تلفنم هم روش هست خسارتتون هرچقدر كه شد تقديم ميكنم!
سري تكون داد و با لحن سرد و البته پر غرورش لب زد:
_ روز خوش
و قبل از اينكه من چيزي بگم سوار ماشينش شد و به سرعت حركت كرد...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼