eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
12.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
885 ویدیو
85 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 🌷چله صلوات،زیارت عاشورا ، هدیه به۱۴معصوم وشهدای والامقام روزی دو قسمت داستان‌های شهدای📚 ادمین 👇 @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۶۲ با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت.. و من سخت تر صدایش را
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۳ _دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو و میکنه! و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد.. و مصطفی مضطرب پرسید _کی بهتون اینو گفت؟ سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم _دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم! هنوز کلامم به آخر نرسیده،.. خون غیرت در صورتش پاشید و از این از چشمانم کرد که نگاهش افتاد.. و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند... مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم.. و مصطفی آیه را خوانده بود که خیره ماند و خبر داد _بچه ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ... و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه هایش از خجالت گل انداخت. ازتصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید.. و حضرت سکینه(س) خدا نجاتم داده بود،.. قلبم به قفسه سینه میکوبید.. و دل مصطفی هم برای از این به لرزه افتاده بود.. که با لحن گرمش التماسم میکرد _خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، آروم نمیگیره! شدت گریه نفسم را بریده بود.. و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم.. که پهلویم در هم رفت... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۴ پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم... مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد.. و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده..که با همه چندساله ام از ،... دلم تا روضه در و دیوار پر کشید.... میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها ✨حضرت زهرا(س)✨را صدا میزدم.. تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است... نمیخواست از خانه خارج شوم.. و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود..که مقابل در اتاق رژه میرفت کسی نزدیکم شود... صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت،.. در تمام این مدت از حضورش بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود.. که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، گریه میکردم... از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت _مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه! میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده.. و کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود... از این اتاق و با این زن نامحرم میکشید.. که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست _مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون! و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود.. که با گریه پرسیدم _باهاش چیکار کردن؟ لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه ،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۵ با اینهمه ، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد _باید خانواده اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن. سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده اش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد _خواهرم! دیگه شما باهاش داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده اش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کسی دیگه ای شما همسرش بودید! و زخم ابوجعده هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد _اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره! و دوباره صدایش پیشم شکست _التماس تون میکنم نذارید! کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اون شب تو حرم بودید! قدمی راکه به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید _والله اینا از اونی هستن که فکر میکنید! صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا ننشیند و با تلخی خاطره درعا خبر داد _میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو ، ساختمون رو و بعد همه کشته ها رو کردن! دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته تر کرد _بیشتر دشمنیشون به آزادی و دموکراسی و اعتراض به حکومت بشار اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو حمص دارن شیعه ها رو میکنن! که چندسال پیش به توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه ها رو و زن و دخترهای شیعه رو ! شش ماه در آن خانه... 💞ادامه دارد.... 🌷 نویسنده؛ مریم بانو 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ‌رَبِ‌الشُهدآ♥️ 🌼 تاحالا شده‌ شهدا‌ دست‌ شما رو‌‌ هم‌ بگیرند؟ 🌼 تا حالا شده‌ گره‌ از‌ کارتون‌ باز‌ کنند؟ 🌹کرامات و معجزه هایی که از شهدا دیدید‌ وگرفتید به آیدی خادمان کانال ارسال بفرمایید تا به مرور در کانال قرار بگیرد🌹 https://eitaa.com/R_keshavarz_sh https://eitaa.com/K_khaleghiBorna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 شهید حاج علی محمدی پور یکی از عارفان جبهه بود و خاطره ای از عنایت شهید به یک زندانی را با هم مرور می کنیم: 💠 سال 1387 فردی به نام "بخشعلی چ" پانصد گرم هروئین را از ایرانشهر به طرف خرم آباد می برد که در رفسنجان دستگیر و حکم اعدام وی صادر می شود. یک روز یکی از پرسنل زندان، تقویم دیواری که بالایش عکس شهید حاج علی محمدی پور بود را به او داد وگفت: این شهید با کرامتی است بچه ی یکی از روستاهای رفسنجان است، خیلی ها در گرفتاری ها به او متوسل می شوند و مشکلشان بر طرف می گردد. آن روز بخشعلی عکس شهید را روبروی تخت خود، روی دیوار نصب کرد و خطاب به شهید گفت: حاج علی من تو را نمی شناسم، ولی از تو می خواهم نگذاری من اعدام شوم. از آن روز به بعد بخشعلی هر گاه نماز می خواند دو رکعت نماز نیز به روح شهید هدیه می کرد. یکی از روزهای سال 90 به او اعلام کردند که فردا صبح اعدام خواهی شد. آن شب تا سحر کسی نفهمید بین او و عکس شهید چه گذشت ولی روز بعد به او گفتند حکم اعدام بخاطر نزدیک بودن به اعیاد مذهبی به تعویق افتاده است. این اتفاق سه بار پیش آمد. تا اینکه قبل از عید رییس زندان به او گفت حکم اعدامت شکسته شد و به حبس ابد تقلیل یافت. بخشعلی یک راست به سوی بند خودش رفت و جلوی چشم همه ی زندانیان بر عکس شهید بوسه زد. پس از چند سال اکنون بخشعلی به زندان خرم آباد انتقال یافته و زندانی با رای باز است. روزی چند ساعت در نانوایی زندان به عنوان شاطر کار می کند و اجازه خروج از زندان و کار کردن در بیرون را نیز دارد. راوی: برادر زاده شهید 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
کرامات شهیدی که امروز در کانال معرفی شدند.👆👆👆👆 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 آثار بی‌شمار خواندن سوره واقعه در شب جمعه 💠 استاد فرحزاد 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯