eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
12.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
858 ویدیو
73 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 🌷چله صلوات،زیارت عاشورا ، هدیه به۱۴معصوم وشهدای والامقام روزی دو قسمت داستان‌های شهدای📚 ادمین 👇 @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 شهیدی که رهبر انقلاب به او لقب ""مالک" دادند داستان زندگی شهید قربانعلی عرب از زبان برادر بزرگوارشان
بچه های محله در مدرسه او را دهاتی صدا می‌زدند به قدری هر روز در مدرسه او را مسخره می‌کردند که از ادامـــه تحصیل منصرف شد ولی فقط چند سال گذشت که آن پسربچه خرابه‌نشین امامزاده به جایگاهی رسید که رهبر انقلاب، او را مالک لشگر امام حسین (ع) لقب داد. اینها را برادر بزرگ تر سردار شهید قربانعلی عرب، تعریف می‌کند و می‌گوید: «پسر بچه ای که در دل سختی ها بزرگ شد چنان زندگیش رنگ و بوی معنوی یافت که همه برای اخلاق، رشادت، ایمان و شجاعت، او را مثال می‌زدند.» «قدیرعلی عرب» برادر سردار شهید «قربانعلی عرب»، در دل سختی‌ها بزرگ شدن را با ذره ذره جانش چشیده است «خانواده ما در روستای مارکده از توابع استان چهارمحال و بختیاری زندگی می‌کرد، دو خواهر بودیم و سه برادر که خیلی زود پدر را از دست دادیم و یتیم شدیم. قربانعلی شش سال بیشتر نداشت، من هم که پسر بزرگ خانواده بودم 12 سال داشتم. پس از فوت پدر به همراه خانواده به اصفهان آمدیم.» 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدیرعلی برادر شهید عرب که در 12 سالگی نان‌آور خانواده شده است از وضعیت زندگی‌شان در روزهای نخست ورود به اصفهان این طور می‌گوید: «به اصفهان که آمدیم من و برادرم مرادعلی در یک نانوایی در خیابان وحید مشغول به کار شدیم تا خرج خانواده را تامین کنیم. پولی برای اجاره خانه نداشتیم. اوستای نانوایی ما که متصدی امامزاده شاهزاده محمد در همان خیابان وحید بود، یک اتاق مخروبه در گوشه امامزاده پر از کبوتر و اسباب و وسایل اوراقی در اختیار ما گذاشت و ما گوشه‌ای از آن اتاق گذران زندگی را شروع کردیم. در ایام محرم که مراسم عزاداری در امامزاده برگزار می‌شد، رفت و آمدها به آنجا زیاد می‌شد و همین موضوع زندگی در آن مکان را برای ما سخت‌تر کرده بود. چرا که همه نگاه‌ها به اتاق مخروبه ما بود و حرف‌های ترحم آمیزی که می‌شنیدیم بیشتر آزارمان‌ می‌داد.» دو برادر بزرگ تر تصمیم می‌گیرند که کار کنند و برادر کوچک تر یعنی قربانعلی را به مدرسه بفرستند « او را در مدرسه همدانیان خیابان نظر ثبت نام کردیم. پس از چند روز یک شب که به خانه آمدم، گفت من دیگر مدرسه نمی‌روم، گفتم چرا؟ گفت بچه‌ها مرا مسخره می‌کنند و مرتب مرا دهاتی صدا می‌زنند 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرحال ما از روستا آمده بودیم، یتیم بودیم و لباس‌های خوبی برای پوشیدن نداشتیم و همین باعث شد قربانعلی مدرسه را رها کند. جدا شدن قربانعلی از مدرسه باعث شد او را به مغازه در و پنجره سازی ببریم تا این حرفه را یاد بگیرد.»برای آنها روزها به سختی می‌گذشت اما در عوض تمام نداشته‌ها، مادر مومنی داشتند که دانش‌آموخته مکتب شوهری مذهبی بود و درس ایمان را از بر بود «پس از آنکه پس‌اندازهایمان را جمع کردیم، از امامزاده بیرون آمدیم و یک اتاق در خانه‌ای که به حمام عمومی خیابان خاقانی چسبیده بود، اجاره کردیم، نمناک بودن اتاق باعث شده بود قیمت اجاره‌اش پایین باشد. با تمام سختی ها همیشه تکه کلام مادرمان  این بود که‌ «او می‌بیند» و این جمله عجیب همه‌ ما را آرام می‌کرد.»روزها می‌گذرد تا اینکه قربانعلی عرب از حماسه‌آفرینان دوران انقلاب می‌شود و سپس با شروع جنگ‌های کردستان با آنکه متاهل است و صاحب فرزند، از دو برادر خود پیشی گرفته و بدون درنگ برای دفاع از انقلاب، راهی کردستان می شود «پس از کردستان به جبهه‌های جنوب و به صف رزمندگان انقلاب پیوست. او زودتر از ما رفت و ما دو برادر سال های بعد به او پیوستیم 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
رشادت ها و استعداد او در مسائل نظامی و تاکتیکی باعث شد مسئولیت‌های بیشتری به او محول شود تا اینکه به عنوان جانشین عملیات لشگر 14 امام حسین ( ع ) و مسئول محور( جاده خندق) انتخاب شد.»سرداران جنگ در دوران دفاع مقدس، تمام زندگی خود را وقف دین و انقلاب کرده بودند و حتی در دوران مرخصی هم برای خود فرصت چندانی نداشتند «قربانعلی هرگاه به مرخصی می‌آمد، در مساجد سخنرانی می‌کرد یا به ملاقات خانواده های شهدا و جانبازان می رفت و من به چشم خود می دیدم که همان بچه هایی که او را دهاتی صدا می زدند چگونه مشتاق دیدارش شده بودند.» 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادر سردار از خاطره‌ای ماندگار سخن می گوید و از گذشت و ایثار برادری که او را شهره کرد. او معتقد است اینکه می‌گویند شهدا از جان و مال خود گذشتند، بی دلیل نیست. «با شروع جنگ، بسیاری از خانواده‌های جنوبی آواره شدند و به تبع مشکلات فراوانی داشتند. یک روز که قربانعلی برای مرخصی به اصفهان آمده بود، وقتی در میدان انقلاب سوار تاکسی می‌شود، متوجه می‌شود راننده تاکسی فردی به نام آقا رضا از آوارگان جنگ بوده که با خانواده‌اش به اصفهان آمده و با ماشینش مسافرکشی می کند. راننده در مسیر با عصبانیت و بدبینی از  انقلاب صحبت می کند که برادرم قربانعلی از او می پرسد، چه شده که اینقدر ناراحتی؟ آقا رضا وقتی از شرایط و بی سرپناهی خانواده‌اش در اصفهان می‌گوید و اینکه  خانم باردار هم همراه دارند، قربانعلی خانه 70 متری خود را در اختیار آنها می‌گذارد و به این ترتیب همسر و فرزندانش را به خانه پدرخانمش می‌فرستد.آنها تا زمان آزادی خرمشهر در خانه قربانعلی زندگی می‌کردند.» 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا