🔸دیروز با موتور سر چهار راه ایستاده بودم...
🔹دختری در حالی که روسریاش افتاده بود از روبرویم عبور کرد...
🔸در کمال ادب به او گفتم : خانم روسریتان افتاده...
🔹او شنید اما خود را به نشنیدن زد...
🔸بیخیال نشدم...
🔹سریع موتورم را در گوشهای پارک کردم و به سمت او رفتم تا تذکرم را دوباره تکرار کنم...
🔸آن خانم یک لحظه به پشت سرش نگاه کرد و دید من در حال آمدن سمت او هستم...
🔹سریع روسری خود را سر کرد...
🔸و من از پیگیری و تذکر مجدد منصرف شدم...
🔹شاید چند دقیقه بعد روسری خود را دوباره از سر بیاندازد...
🔸اما همین که گناه را در کام او تلخ کردم یعنی اثرگذاری...
🔹به دنبال اثر در #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر میگردید؟
🔸این هم نوعی اثر است...
🔹اگر چند نفر دیگر همین کار را بکنند ، این دختر بخاطر حرف نخوردن هم که شده دست از کار نادرست خود میکشد...
📍پ.ن : در این اوضاع پیچیده ، اگر شما شرایط نهی از منکر را مناسب دیدید فقط به همان تذکر اولیه بسنده کنید. همین تذکر دادن و عبور کردن اثر دارد! امر به معروف و نهی از منکر واجب است.
✍ میلاد خورسندی
اگر میخواهید بدونید بیشرف کیه فقط یه نگاه به این دو تصویر بندازید!
هم ادعای اعتصاب دارند هم در حال فروش هستند!
یعنی خاعک!!!!✋🏻☹️
#انقلاب_دروغکی
#جریان_تحریف
حاج آقا دلبری۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت سوم
پنج دقیقه به اذان مغرب مونده ، زودی وضوع گرفتم ، چشمم افتاد به عگس روی موبایل پسرم ، یه عکس از کربلا بود و عکس چندتا پروانه قشنگ ، ناخداگاه به یاد این شعر افتادم :
(هفتاد و دو پروانه ، پروانه فرزانه)
(شمع رُخ حق دیدند ، رفتند چه غریبانه)
تو راه مسجد حالم عوض شد مثل اینکه طبع شعری رو خود آقا عنایت کرده بود ، با خودم گفتم :
(هفتاد و دو گل چیدند ، از باغ گُل ُ و گُلها)
(هجده گُل یاسَش بود از باغ ِ گُل زهرا)
ایستادم ُ و زودی بیت اول شعری رو که سروده بودم روی تلفن همراهم نوشتم تا یادم نره ، با خودم زمزمه می کردم ، هفتاد و دو گل چیدند ، از باغ گُل و گُلها۰۰۰
یه دفعه یکی از پشت سرم ، بلند گفت : سلام حاج حسن آقا ، با خودت حرف می زنی ، آلان که زمان موجی شدن نیست ، یه موقعه موجت ما رو نگیره ، برگشتم سید بود ، کنار حاج آقا دلبری روحانی مسجد ، سلام کردم و خندیدم و گفتم نه نترس قرص هامو شُسته ُ و دوبله خوردم ، سید من رو به حاج آقا دلبری معرفی کرد ، حاج آقا پرسید ؟
شما مداحی ؟ شنیدم ، شعر می خوندی
گفتم : نه ولی بعضی اوقات واسه مداح ها شعر میگم ، گفت حالا چی سرودی ؟ گفتم یه شعر قدیمی اهوازی داریم (هفتاد و دو پروانه ، پروانه فرزانه )
حاج آقا بلافاصله ادامه داد شمع رُخ حق دیدند ، رفتند چه غریبانه ، مَست رُخ حق بودند ، یک لحظه نیاسودند ۰
خندیدم و گفتم آفرین حاج آقا پس شما هم اهل شعری ؟ سید گفت ، بَه کجای کاری داداش ، حاج آقا ، یه روضه خون قهّاره ، حاج آقا گفت : حاج حسن آقا میشه بعد از نماز بیایی دفتر من ، گفتم بله حتما" ،
بین دو تا نماز داشتم نماز شب اول قبر به نیت همه کسانی که او روز دَفن شده بودن می خوندم ُ و راستش ُ بخواید واسه شب اول قبر خودم پس انداز می کردم رکعت اول خوندم خواستم برم رکوع یه چیزی ِ محکم خورد به من و من افتادم رو بغل دستی ، بغل دستیم یه پیر مرد شمالی بود ، خندید ُ و داد زد چه خبرت ِ رِی ی ی ، مَگه حُوری دیدی بابا جان ؟ نترس حوریا منتظرت می مونه ، سید خندید گفت داداش خدارو بچسب ، حُوری زیاده همه زدن زیر خنده ، خندیدم ، مات مونده بودم چی از پشت خورد به من ، برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم ، چشمتون روز بد نبینه ، بله ؟ دوباره ممل کوچیکه بود ، دیر به نماز رسیده بود و نوبت مکبری نماز دوم هم با اون بود اینکه با عجله اومده بود که نماز اول رو بخونه ، پاش گیر کرده بود به سجاده پشت سری و خورده بود به من ، منم افتادم تُو بَغل ِ پیر مرد ، خدا جون ؟ آخه من ؟ آخه چرا من ؟
داد زدم بازم تو ؟ زبونش بند اومده بود ، بریده بریده گفت بِ بِ ببخشید ،
چپ چپ نگاش کردم ، باورتون نمی شه ، نباید هم بشه ، یه لحظه۰۰۰ ( همون جا ، همون لحظه ، صحنه مسجد عوض شد ، دیدم میدون جنگه ، شلمچه اس ، بیت المقدس ، من پشت قبضه ام ، مملی داره گوله پوست می کَنه قبل از شلیک یادم رفت بلند الله اکبر بگم تا طفلی گوشاشو بگیره ، گوله رو زدم ، دیدم داد می کشه ، کَر شدم داداش ؟ چرا نگفتی ، تا شب سرش درد می کرد ، تُو رویای مسجد یه نگاه به من کرد و خندید و گفت این به اون دَر ) به خودم که اومدم دیدم داخل مسجدم ، دست سید رو شونم ، حاج حسن آقا ، کجایی ؟ حواست نیست ؟ عمو ایندفعه رو هم ببخش ، دیر رسیده ، عُذر خواهی می کنه ، مَگه نه آقا محمد آقا ؟ مملی کوچیکه هم انگار که از میدون مین رد شده باشه یه نفس عمیق کشید و گفت اره عمو قول میدم ، من از نماز شب اول قبر امروز جا موندم ، نماز دوم شروع شد ، هنوز افتادن من رو پیرمرد و حوری گفتن اونو خنده مسجد تُو گوشم بود ، حوری دیدی رِی ی ی ، خندم گرفته بود ، عرق کرده بودم ، دست کردم دستمال یزدی رو از جیبم در اوردم و صورتم پاک کردم ، یه هو مملی داد زد ، رضا ؟ نگاه کن دایی محمد منم تُو عکس جبهه اش یه دونه از این دستمالا داره همین رنگ ، بی بی میگه مال بابا بزرگم بوده ، دست دائی ، ولی تُو جبهه مثل دایی ایم گُم شد ، دیگه برنگشت ، زود دستمال گذاشتم تُو جیبم ، آخه خیلی واسم عزیز بود من از جبهه سه تا یادگاری آوردم ، اولی دستمال یزدی شهید محمد ِ ۰۰۰ ، فامیلیش یادم نمی یاد ، دومی چفیه خودم ، و سومی انگشتر شهید احمد رشیدی رو که هنوزم تُو دستمه ، یه عقیق سبز ، اینا واسم خیلی عزیزه ۰
رفتم دفتر حاج آقا دلبری ، نشستم ، مشت قربون خادم مسجد یه چایی اورد ، عطش داشتم داغ داغ چایی رو خوردم ، حاجی گفت سید خیلی تعریف شما رو کرده ، میگه شاعر و نویسنده هستی و کتاب چاپ کردی ، گفتم بله ولی این ماله پانزده ساله پیشه ، حاجی گفت : الان هم می نویسی ؟ گفتم بله هنوزم می نویسم ، حاجی گفت : خیلی دلم می خواد منم دست به قلم بشم ، شما به من کمک می کنی ؟ خُوب منم که شغلم معلمی بود همیشه هر چی بَلد بودم دوست داشتم یاد بِدم ، سریع گفتم : البته خوشحال هم مِیشم ۰۰۰
ادامه دارد(شهید حسن عبدی) ان شاء الله
👓 قطر اعلام کرده ورود مشروبات الکلی و مواد مخدر و سگ و کارکنان اینترنشنال ممنوعه😂😂
زبل الطلاب
#رسانه_دروغگو
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷✌️🏻
🔴 چهارشنبه ۲۵ آبان
🔴 تهران، کف خیابان
از حدود ساعت ۱۱ وسط شهر هستیم، به غیر از محدوده خیابان منوچهری و یک تیکه هم تو فلسطین، بقیه مغازهها باز بودند. خصوصاً خیابانهای اصلی و مراکز تجاری بزرگ مثل علاءالدین، چارسو، پلاسکو، کویتیها، مجتمع بهار و ... همه باز بودند. مردم خیلی عادی کاسبیشون رو میکردن. حتی دستفروشها هم توی پیادهروها هستند و همه چیز عادیه.
اما چند نکته؛
1️⃣ اکثر صنفها و کسبه با این موضوع همراهی نکردن و این نشونه روشن و مشخصی هست! جریان عادی زندگی برقرار هست، حتی در خیابانهایی که مغازهها بسته هستند، تردد کاملاً عادی هست.
2️⃣ اگر این بستن مغازهها رو نشونه اعتراض بدونیم - اعتراضی که منجر به اغتشاش نمیشه - اصلا چیز بدی نیست و این یک راه پذیرفته شده در تمام دنیا برای نشون دادن مطالبات هست. (البته اگر کسبه مجبور نباشن با زور و اجبار و جو روانی که توی بازار ایجاد میشه مغازههاشون رو ببندند.)
3️⃣ بستن مغازهها، بیش از همه دودش در چشم مغازهدار میره، چون اونه که باید سر برج اجاره و مالیات و ... رو بده. لذا همین الآنم اون یکی دو جایی که بسته بود، میدیدم که عدهای شاکی بودن و برای خودشونم که شده ناراضی بودند که مغازهشون بسته است و دم در وایساده بودن.
4️⃣ عموم مردم توی شهر هم مشخص بود که از این موضوع خسته شدند و از هر کی میپرسیدی میگفت یه مشت بچه مسخرهبازی راه انداختن!
خلاصه اینکه از کف بازار ببینید و بشنوید که خبری نیست ✋🏻🌹
حمیدکثیری
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جمله زیبای خمینی کبیر، هیچوقت قدیمی نمیشه!!👌🏻
«اگر شما میتونستید کاری کنید چرا رفتید؟؟»😊
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جهاد_تبیین
▪️خیلی خوبه که یاد گرفتیم از دفاع بریم تو حمله
مثل وقتی که آقای غریب آبادی خبرنگار تروریست اینترنشنال رو از جلسهی سازمان ملل بیرون کرد
مثل وزارت خارجه که باعث شد اینترنشنال جایی تو جام جهانی نداشته باشه
مثل کیروش که به خبرنگار انگلیسی گفت چه قدر گرفتی این سوال رو بپرسی
💬 پيمان ماهور
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
اغتشاشگران در ایران دو دستهاند
١. اغنیا و ثروتمندانی که طغیان کردهاند و دقیقا خواستهشان هرزگی و رواج فحشا در جامعه است
٢. مردمی که به واسطه وجود دسته اول فقیر شدهاند و به این شکاف طبقاتی اعتراض دارند
حال چه میشود که دسته اول میشوند رهبر دسته دوم؟
جواب یک کلمه است: رسانه!
#جنگ_روایتها
#جهاد_تبیین
۳ اغتشاشگر در تهران به اعدام محکوم شدند👌🏻
🔷در ادامه رسیدگی به پرونده اغتشاشگران حکم اعدام ۳ نفر دیگر از اغتشاشگران صادر شد. این احکام، اولیه و بدوی بوده و قابل تجدید نظرخواهی است.
🔹اولین متهم کسی است که با خودروی خود به ماموران هجوم برده و یک نفر را به شهادت رسانده و تعدادی را مجروح کرده.
🔹دومین متهم کسی است که فرمانداری پاکدشت را به آتش کشیده و با سلاح سرد به ماموران حمله کرده.
🔹سومین متهم هم کسی است که اقدام به بستن خیابان و آسیب زدن به اموال عمومی کرده و لیدر اغتشاشگران بوده.
#برخورد_قاطع
#جهاد_تبیین