♨️اسکای نیوز: انگلیس فقط برای ۱۰ روز دیگر گاز دارد.
♨️روزنامه آلمانی به نقل از بانک مرکزی این کشور: رکود و تورم سنگین در انتظار آلمان است.
👈🏻رسانه اصلاح طلب: متوهمها میگویند اروپا مشکل اقتصادی و انرژی دارد!🤓
عبدالرحیم انصاری
♨️همین هایی که در اینترنشنال و bbc علیه ایران حرف میزنند، شبها در لندن اینگونه به رخت خواب میروند. قدر مملکت خوب خود را بدانید. [از تصاویر وایرال شده در فجازی انگلیس]
💬 عبدالرحیم انصاری
#سادهلوح_نباشیم
#غرب_بدون_روتوش
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پاسخ ایران به تهدیدهای نتانیاهو چگونه خواهد بود؟
ببینید و لذت ببرید👆🏻
ببینید و افتخار کنید
ببینید و منتشر کنید
ببینید و خدا را هزاران بار شکر کنید
الحمدللهالذی هدانالهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#خامنهای_عزیز_ایران
"بنده خدا"
▪️این آکواریوم برلین است که امروز ترکیده و کامل از بین رفته است. دو نکته درباره بعد از این رخداد:
۱:هر چه گشتم فیلمی از لحظه اتفاق پیدا نکردم، فیلم ها بطور کلی از دور و بعد از پایان حادثه است، در فیلمها هیچ نشانهای از عناصر اذیت کننده و یا تحریک کننده وجود ندارد، مثلا از لاشه مرگ دسته جمعی ماهیان، یا احتمالا خسارت و صدمات انسانی. فیلمها پاکیزه است.
حالا اگر ایران بود از دویست تا زاویه لحظه حادثه و مثلا پاره شدن دست فلان نگهبان از طریق دوربین رسمی آن مجموعه هم کف اینترنت پخش بود. این را باید فهمید و برای این معضل فکری کرد.
۲:حداقل چهل پنجاه توئیت آلمانی درباره این حادثه را با مترجم گوگل خواندم، هیچ کس این را دستمایه تمسخر و تحقیر آلمانیها نکرده بود، هیچ کس آن را نشانهای از بدبختی ملت آلمان به حساب نیاورده بود، هیچ کس این حادثه را به پای بیلیاقتی همه آلمانیها از زمان هیتلر تا الان ننوشته بود.
فقط تصور بفرمایید چنین اتفاقی مثلا در تهران رخ میداد، اجداد ما ایرانیان هم از تمسخر و تحقیر در امان نبود.
وقتی میگوییم ملت ایران سالهاست تحت شدیدترین عملیات روانی تاریخ هستند نتیجه آن چنین تفاوتهایی است.
💬 عباس طاهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نگاه نکنید امروز روی دیوار سفارت روباه پیر شعار مینویسید و سفیر مجبور است آن را تمیز کند؛
یک زمانی انگلیسی ها در همین ایران ما سر در باشگاه مینوشتد: ورود ایرانی و سگ ممنوع و حکومت پهلوی جرأت نداشت چیزی بگوید...
علیرضا گرائی
#مرگ_بر_روباه_پلشت_پیر
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونمایی از ۳ دستاورد جدید هستهای
🔹رادیو داروی جدید برای تشخیص تومورهای سرطانی، شتابدهنده الکترونی با کاربرد در تصفیه پسابهای صنعتی و یک محصول جدید برای عقیمسازی آفات کشاورزی دستاوردهایی هستند که توسط متخصصان هستهای بومیسازی شده است.
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#خبر_خوب
🔴محکومیت قطعی #وحید_اشتری در دادگاه تجدیدنظر به ۱۴ ماه حبس به جرم نشر اکاذیب و اتهام زنی و دعوت به آشوب و...
🔹وحید اشتری نتوانست ادعاهای خود در مورد خرید سیسمونی توسط خانواده قالیباف در سفر به ترکیه را ثابت کند
و در دادگاه تجدید نظر بابت ادعای دروغ خود درباره ماجرای سفر خانواده قالیباف به ترکیه به ۱۴ ماه حبس قطعی جدید محکوم شده است.
🔹پیش از این در پرونده دیگری مرتبط با {دو مسئول دیگر}، ۴ سال حبس تعلیقی وی را به ۱۴ ماه حبس تعزیری تغییر داده بودند.
🔹همچنین در پرونده مرتبط با سرباز بابلی هم محکوم به ۹۱ روز حبس شده است. همه این احکام حبس صادره قطعی میباشد.
#عاقبت_دروغگویی
#سادهلوح_نباشیم
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️سلولهای خاکستری۰۰۰ داستان دنبالهدار من و مسجد محل قسمت سی و چهارم سر کوچهمون یه نون بربری فرو
شلوار۰۰۰
داستان دنبالهدار من و مسجد محل
قسمت سی و پنجم
۰۰۰ آقایون دانشمندا ! تو رو خدا به اون سلولهای نداشته مغزتون یه کم فشار بیارید ، یادتون میاد. بعد از من پرسید؟ حسن تو هم یادت نیست؟
با اخم اشاره کردم به شکاف کوچیک بالای ابرومو گفتم : چرا ، یادمه!
احمد یه بِشکن زد و گفت: آفرین!
بعد رو کرد به بچهها و گفت همون روز که تو دعوا ، اَبروی حسن شکافت!
یهو همه انگاری کشف مهمی کرده باشن داد زدن آره ، آره ، یادمون اومد.
ناصر نه ورداشت نه گذاشت و گفت : بله! همون روز که خشتک شلوار ِ۰۰۰۰۰۰ پاره شد و هیچی از زیر شلوار نپوشیده بود.
وای انگاری یه جعبه نارنجک منفجر کردن ، پوکیدیم از خنده... هرهر و کِرکر مون بلند بود!
یهو کبلایی گوشه چادر سنگر زد کنار و گفت : هان چیه آقایون موش موشک؟ ایندفعه چی کِش رفتید و باهاش جشن گرفتید؟ بِرم ، بِرم یه سر به انبار تدارکات بزنم ببینم ، آبلیمویی ، شکری ، کمپوتی ، نخود کشمشی ، کم نشده باشه!!
اینو گفت و رفت ، هممون از حرف کبلایی خندهمون گرفت.
جمشید رو کرد به ناصر و گفت : آقا ناصر تحویل بگیر! این دستهگلی که جنابعالی به آب دادی ، زرگنده!! ناصر یه شکلک درآورد و گفت : خودتی!!
آقا قلعه قوند بلند گفت : کبلایی وایسا، وایسا واست توضیح بدم رفت دنبال کبلایی،....
احمد بالای منبر نشسته بود و همونطور که شیشه ابلیغمو رو مثل میکروفون گرفته بود تُو دستش ادامه داد:
رضا موتوری یه کاپ فوتبال از ساکش در آورد گفت : حسن کفاش! اینو میبینی؟ همین امروز صبح تو مسابقه فوتبال بُردیم.
اگه عرضه داری با این بچههای زِپرتیِ کوچه بربری با ما مسابقه بدی، یه کاپ بخرید بیاید مسابقه، هر تیمی برد ، هر دو تا کاپ مال اونه!!
جمشید دولا شد در ِ گوش حسن گفت : قبول نکن! قیمت کاپ خیلی گرونه!
حسن رو کرد به رضا موتوری و گفت : قبول نمیکنم ، ما با شما مسابقه نمیدیم ، شما جِر زنید؛ بچههاتون خشن بازی میکنن.
رضا موتوری نیش خندی زد و گفت : بگو میترسم حسن کفاش!! همون بهتر یه ترسو مثل تو بره واسه دو تومن، کفشِ بوگندِ مردم رو واکس بزنه!!
بعدش حسن با رضا درگیر شدن و رضا با کاپ کوبید به صورت حسن و اَبروی حسن شکافت ُ و رضا فرار کرد.....
جمشید داد زد نخیرم ، رضا فرار نکرد!
اَگه یادت باشه دار و دسته رضا موتوری فرار کردن. حسن خون رو که دید عصبانی شد ، رضا رو زد زمین و نشست رو سینهاش دست خونیش رو مالید رو صورت رضا و گفت : نامرد!!! باشه ! سر همین ماه ، مسابقه تو زمین خاکی ایران؛ داور هم اکبر بختیاری. کس دیگه رو قبول نمیکنم!!
رضا همونطور که حسن رو هُل میداد پائین ، گفت : باشه اکبر بختیاری!! نامرد هم خودتی!!
احمد گفت آره یادم اومد.
علی به حسن گفت : حسن! کاپ دویست سیصد تومنه ما تا آخر سال پولامون رو اگه نخوریم و جمع کنیم صد تومن نمیشه ، با روزی پنج زار پول تو جیبی که نمیشه کاپ خرید .
ناصر گفت : یادش بخیر همون روز رفتیم پیش حاج تقی که مغازه نون خشکی داشت ، خواستیم که از فردا بهمون چهار چرخ بده تا بریم نمکی و نون خشک جمع کنیم قبول نمیکرد و وقتی خیلی اصرار کردیم گفت به این شرط قبول میکنه که هر دو نفرمون یه چرخ ببریم که اَگه یکی رفت دنبال بازیگوشی ، اون یکی مراقب چهار چرخ باشه.
جمشید یه آهی کشید گفت : ناصر یادته تو با من یه چرخ ، حسن و داداشش کریم با یه چرخ ، احمد و علی با یه چرخ ، رسول و سیامک با یه چرخ ، ایرج و مجتبی با یه چرخ ، سلیمون و یوسف با یه چرخ !!!
پسر! کوچه، خالی شده بود!
اهل کوچه از مادرامون میپرسیدن ، چه خبره؟ این وَرپریده ها کجا میرن که کوچه صبح تا غروب خلوته؟؟
احمد گفت : درسته یادم افتاد ، دقیقا " بیست و سه روز طول کشید تا ما دویست و شصت تومن پول کاپ رو جمع کنیم.
حسن یادت میاد دوازده نفری از وصفنار تا امامزاده حسن پیاده رفتیم تا کاپ بخریم؟؟
خندیدم و گفتم آره یادمه!
یهو بچه ها هجوم آوردن روم و گفتن چی شد خندیدی؟؟
مارو دو ساعته سر کار گذاشتی و یه جشن پتوی حسابی واسم گرفتن.
اَگه آقا قلعه قوند به دادم نرسیده بود ، الان ابروی سمت راستم هم شکاف ورداشته بود.
همهی این مدت، محمد فقط ما رو نگاه میکرد. با ما میخندید و با ما گریه میکرد.
بهش نگاه کردم چشمش پر اشک بود.
ناصر و جمشید و احمد و علی متوجه گریه محمد شدن. ناصر پرسید: محمد! داداشم! چیزی شده؟
ما که سعی کردیم کلی تو رو بخندونیم.
محمد یه نگاه به ناصر انداخت و گفت : از همه شما ممنونم ، ولی یاد میثم افتادم؛ اگه اسیر شده باشه ، اگه شهید شده باشه،....
چند روزه که ازش خبری نیست. شما رفتید مرخصی و برگشتید، ولی از میثم خبری نشد!
خیلی نگرانم! آخه چی شده؟ چرا نمیاد؟
بلند شدم ، محمد رو بغل کردم ، بچه ها دور و ورم رو گرفتند ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
حضرتزهراسلاماللهعلیهافرمودند:
خدايتعاليقصاصراوسيلهحفظ
جانهاووفايبهنذررابرايرسيدن
بهمغفرتوآمرزشقرارداد.
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️امیدسوزی، شاخص ایران ستیزی
🔺 مروری بر دیدار امروز مردم اصفهان با رهبر انقلاب اسلامی
#لبیک_یا_خامنهای
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷