🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️قلوه سنگ۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت بیست و دوم ۰۰۰آقای ولیزاده که هنوز محو عکس و ت
♨️گرگ کوهستان۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت بیست و سوم
۰۰۰ عاشق خندههاش بودم . خنده قشنگ دبیر بینش دینیمون همیشه به من آرامش میداد، بوسیدمش و گفتم : چَشم ! هفت هشتا گلوله دیگه انداختم ، صدا توی دره پیچید. بعد سکوت حاکم شد و دیگه خبری نشد .
یهساعتی صبر کردیم. خون سر آقای قلعه قوند بند اومده بود ، گفتم : آقا یه ساعت گذشته و از کاک میثم خبری نیست، خدا کنه واسش اتفاقی نیفتاده باشه! خودش گفت اگه برنگشتم شما اینجا نمونید و جاده مالرو رو ادامه بدید تا به جاده اصلی برسید! اگه حالتون بهتر شده کمکم راه بیفتیم؟
گفت : خوبم! اومدم زیر بغلش رو بگیرم، گفت نمیخواد، خوبم میتونم راه بیام. روی خط مالرو سینهکش کوه حرکت میکردیم....
به قسمت های باریک راه رسیده بودیم نم نم بارون هم شروع شده بود، به خاطر آقای قلعه قوند آروم حرکت میکردم ، میترسیدم ! تو ضربههایی که به سر میخوره هر نوع امکانی وجود داره !
ممکنه نابینایی ایجاد کنه، ممکنه خون بر اثر ضربه لخته بشه و سکته مغزی بوجود بیاره، خلاصه افکار مشوش به ذهنم خطور میکرد و اَذیتم میکرد.
صدای باد تو گوشم میپیچید و گَه گُداری چند قطره بارون تو اون تاریکی صورتم رو نوازش میداد ! یه دفعه صدای زوزه گرگ نظرم رو جلب کرد، یه چند تا سنگ از بالای سرمون افتاد تو دره! خشخش و صدای حرکت یه چیزی، انگار یکی داشت ما رو تعقیب می کرد !
به آقای قلعه قوند اشاره کردم آقا بایست! اطراف رو نگاه کردم ، صدای خشخش نزدیکتر شده بود، آقا گفت : حسن؟ احساس می کنم یه گرگ داره دنبالمون میکنه !
به تجربه آقای قلعه قوند ایمان داشتم. گفتم: آره آقا ، یه چیزی، یا کسی دنبالمونه! هر دومون اسلحههامون رو به آرومی مسلح کردیم ، میدونستم نباید بایستیم ، چون در اون صورت راحتتر میتونست بهمون حمله کنه!
دنبال یه جای خوب واسه پناه گرفتن بودم. از دور یه تخته سنگ بزرگ رو دیدم ، به آقا گفتم : بهتره هر چه سریعتر خودمون رو برسونیم به اون تخته سنگ بزرگ ، و پشتش پناه بگیریم. صدای زوزهها بیشتر شد، فهمیدم که باید بیشتر از یه دونه باشه، دو، یا سه، یا بیشتر ....
یه گلوله هوایی شلیک کردم ! میدونستم گرگ حیوون باهوشیه ، و صدا و بوی باروت فشنگ رو میفهمه.
مسافت کمی مونده بود تا به تخته سنگ برسیم پام گیر کرد به یه چیزی و افتادم زمین و اسلحه و خودم غلط خوردیم و رفتیم پائین دره!
خیلی دردم گرفته بود، خودم رو کشوندم به سمت اسلحه ، تا خواستم اون رو بردارم ، یکی از گرگ ها به طرفم حمله کرد. یه لحظه نور چشمهاش رو دیدم، پنجه هاش رو جلوی صورتم احساس کردم، صدای شلیک گلوله اومد، گرگه افتاد کنارم.
به شددت میلرزیدم! صدای آقای قلعه قوند رو شنیدم: حسن خوبی؟
آقا بود که گرگه رو زده بود گفتم خوبم ، آقا گفت : حسن مواظب باش گرگها بیشتر از دو سه تا هستند، یه گرگ از بالای سر آقای قلعه قوند ، پرید پائین یه گلوله شلیک کردم، اما به خطا رفت ، آقا افتاد و گرگه از ترس شلیک دور شد ، همینطور که فرار میکرد تیر خورد و پرت شد تو دره ! یه نگاه به آقای قلعه قوند انداختم ، دیدم رو زمین دراز کشیده!!
به خودم گفتم: آقا که نبود، منم که شلیک نکردم، پس کی بود؟ که صدای گلوله دوم اومد و صدای زوزه یه گرگ دیگه!
داد زدم کاک میثم تویی؟ خبری نشد، بیشتر ترسیدم، خودمو کشیدم بالا و اومدم پیش آقای قلعه قوند. مقداری خون ریخته بود نزدیکش ، اول فکر کردم آقا زخمی شده ، ولی بعد متوجه شدم خون گرگه. گفتم : آقا کی بود شلیک کرد ؟ چقدر هم دقیق شلیک کرد!!
یهو یه صدایی از تاریکی گفت : من بودم کاک حسن!
دیدم کاک میثم به همراه قاطرا نمایان شد ، خوب که دقت کردم دیدم یه نفر رو هم با دست و پای بسته انداخته پشت یکی از قاطرا. خیلی خوشحال شدم.
آقای قلعه قوند پرسید: برادر چرا دیر کردی؟ میثم خندید و گفت : شکار، شکار چَموشی بود!
پرسیدم این کیه؟ گفت : یکی از خائنین منافق با لقب گرگ کوهستان، چند وقتی بود دنبالش بودم، صداش و اسمش رو تو شنود بیسیم مقعر شنیده بودم، هم اون دنبال من میگشت ، هم من دنبال اون!
تا اینکه امشب با هم کُشتی گرفتیم و صدقه سری مرتضی' علی(ع) کمرش رو شکستم و زنده دستگیرش کردم ، حتما" کلی اطلاعات به درد بخور داره. حالا خیلی دیر شده ، یکی از قاطرها هم از قسمت ساق پا زخمی شده ، و نمیتونه کسی رو حمل کنه ، بهتره به جای رفتن به شاخ شِمران، بریم به طرف عقبهی اول که نزدیکتره، هم این شازده رو تحویل بدیم هم این قاطر رو مداوا کنیم و هم نیروی کمکی که قراره به شما ملحق بشه رو تحویل بگیریم!
آقای قلعه قوند کمی فکر کرد و گفت : باشه! این عقلانیتره!
راه افتادیم ، حدود چهل دقیقه بعد رسیدیم به موقعیت شهید بروجردی عقبهی اول ، احساس خوبی داشتم و خوشحال بودم که بین نیروهای خودی هستم ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
⛔ #سخن_نگاشت | مغرور نشویم!
🔻 رهبر انقلاب در دیدار اخیر بسیجیان: روحیهی بسیجی را حفظ کنید؛ مغرور نشویم به اسم. ما طلبهها اگر روحیهی طلبگی را حفظ کردیم، وجودمان برکت پیدا میکند؛ اگر از روحیهی طلبگی خارج شدیم، اگر از این بیرون بیاییم، برکت از بین میرود؛ بسیج هم همین جور است؛ روحیهی بسیجی را باید حفظ کنید. ۱۴۰۱/۹/۵
📥 دسترسی به مجموعه سخننگاشت👇
https://khl.ink/f/51415
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا 🌹
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
جانِ دل و دیده منم،گریهی خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا ...
(تصویر دشتهای مخملی یار آباد در دلفان لرستان. #ایران_زیبا)
▪️در مردمی بودن انقلاب براندازا همین بس که برای اعتصابات مردمیشون باید تهدید کنن و آتیش بزنن و تو قفل مغازه چسب بریزن؛ ولی آخرش هم مردم مغازهها رو باز کنن😒
💬 آدم
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
#نه_به_اعتصاب_اجباری
احکام اولیه قاتلان #شهید_عجمیان صادر شد
سخنگوی قوه قضائیه:
🔹در پرونده شهید عجمیان در مجموع برای ۱۶ نفر از متهمان قرار جلب صادر شده است.
🔹بعد از رسیدگی به اتهامات متهمان با حضور وکلا و مددکاران سازمان بهزیستی و والدین افراد زیر ۱۸ سال ختم رسیدگی اعلام شده و احکام اولیه پرونده صادر شده است.
🔹۵ نفر از متهمان این پرونده به اتهام افساد فیالارض به اعدام محکوم شدهاند و برای یازده متهم دیگر حبسهای طویل المدت صادر شده است.
🔹احکام قابلیت فرجام خواهی دارند.
#برخورد_قاطع
#قاتلان_خونخوار_را_اعدام_کنید
موشکهای۱۰۰۰ کیلومتری ایران برای دفاع از خلیج فارس
فرمانده نیروی دریایی سپاه:
🔹در زمان طاغوت بالاترین موشک دریایی ایران، هارپون با برد ۴۰ کیلومتر بود که برای همان هم هزاران مستشار خارجی به ایران میآمدند تا نان بخورند؛ ولی امروز برای دفاع از خلیج فارس موشکهای از ۱۰ الی ۱۰۰۰ کیلومتری میسازیم.
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#ما_میتوانیم✌️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماینده بسیج دانشجویی خطاب به رئیس قوه قضائیه: سلبریتی ها هر حرف مفت و بی ربطی را میزنند ولی برخورد مناسبی با آنها صورت نمیگیرید
#برخورد_قاطع
#سلبریتی_خائن_را_محاکمه_کنید
ببینید چه احمقهای بیسوادی واسهتون فراخوان میدن ‼
و اونور آب دلار مزدوریشون را میگیرن .
#سادهلوح_نباشیم
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم