#شهداوامامزمان ۳
🌷شهید شیرعلی سلطانی
🔸 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.
🔸شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!
ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به شهید ملک پور گفت:
وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف #امام_زمان عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود!
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
مأموران امنیتی ایســتاده بودند دم در.دو ســه نفری اسلحه هایشــان را ضربدر کرده بودند ومانع ورود جناب صمصام میشدند.
جلســۀ بزرگان ســاواک بود و ســید برای بر هم زدن جلسه،میخواست واردمجلسشان شود.وقتی اصرار اورادیدند اجازه گرفتند که سید وارد جلسه شود. جناب صمصام اما حرفش یک کلام بود.
- میخواهم با اسبم وارد جلسه شوم.
دست آخر رئیس نگهبانی آمد و گفت:چند باربگویم بااسب نمیشود وارد جلسه بشوید.
ســید کــه انــگارمنتظر همین حرف بــود، باغفلت مأموران تادم جلســه پیــش رفــت و جــواب داد:چطــوردر ایــن مجلــس جای ایــن همه خر
هست ولی جای اسب من نیست؟
#صمصام
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود.
شیادی جلو آمد و گفت:
اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو
می دهم!!
بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است
و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم!سپس گفت:
اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی.
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود!
بهلول به او گفت:
تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست چگونه من نفهمم که سکه های تو از مس است؟!!!
شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
بطری وقتی پر است و میخواهی
خالی اش کنی، خمش میکنی.
هر چه خم شود خالی تر میشود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی میشود.
دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه،از حرفها و طعنههای دیگران.
قرآن میگوید: هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت.این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است:ما قطعا میدانیم و اطلاع داریم، دلت میگیرد، به خاطر حرفهایی که میزنند.
📚خدا رو چ دیدی شاید شد...
دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود «خدا رو چه دیدی شاید شد».
یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی ۹ تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود. معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت...
« خدا رو چه دیدی شاید شد ».
وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.
امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت.
👈فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!
«خدا رو چه دیدی شاید شد»
کلاس آموزش روخوانی قرآن دختران نوجوان مسجد چهارده معصوم روستای صرم همراه با مسابقات معارفی، پخش کارتون و بازی ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
#صرم
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آخرین امید درماندگان، به دستان گره گشای توست.
سلام بر تو و بر روزی که گره از کار عالم باز خواهی کرد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🍃حدیث روز
🔅امام صادق علیه السلام:
🌻 لَو أدرَكتُهُ لَخَدَمتُهُ أيّامَ حَياتي؛
💠 اگر او [امام زمان عليه السلام] را در يابم ، تمام عمر به او خدمت مىكنم.💚
#امام_زمان
#کلام_معصوم
#الغيبه_نعمانى_صفحه۲۴۵
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🔸از الان به سمت امام زمان حرکت کنیم...
👌کوتاه و شنیدنی
👈ببینید و نشردهید.
📌 #ایده_کار_مهدوی
🔅 واسطهی ازدواج شدن...
👌 هرکسی تو هر جایگاهی میتونه برای امام زمان کار کنه. کاری که برای #امام_زمان انجام بشه کوچک و بزرگ ندارد.
⁉️شما برای امام زمان چه کاری میکنید؟
#شهداوامامزمان ۴
🌷شهید حاج حسین بهمنی
🔸زمانی که شهید حاج حسین بهمنی مجروح شد و در بیمارستان بستری بود کنار حاجی بودم. شب دوم تقریباً ساعت ۲ بامداد بود که شروع کردم به خواندن دعای توسل، حاجی هم بیهوش بود.
آرام آرام دعا را میخواندم زمانی که رسیدم به اسم آقا #امام_زمان عجل الله, حسین با دست به من زد دعا را قطع کردم.
گفت:« دستت را به گردن من بیانداز، من را بلند کن و نیم خیز کن.»
من گمان میکردم حاجی بیهوش است غافل از آنکه او به هوش آمد و دعا را گوش میکرد .
بلند شدم و ایشان را به حالت نیم خیز نشاندم.
تا این اندازه برای ائمه احترام قائل بود که حاضر نشد در آن شرایط سخت بیماری به آقا ادای احترام نکند.
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
خداوندا چو جان دادی دلم بخش
دل عاشق، نه جان عاقلم بخش
درونی ده که بیرون نبود از درد
به بیرون و درون نبود ز تو فرد
چنان دارم که تا پاینده باشم
نه از جان بلکه از دل زنده باشم
چنان نه یاد خود اندر ضمیرم
که با یاد تو میرم، چون بمیرم
چنانم ده میِ پی در پیِ عشق
که فردا مست خیزم از می عشق
#امیرخسرو_دهلوی