کافهچَکامه .
- تمام شد !
- زندگی ِمسلم را میگویم .
خستگی ِراه کاروان را میگویم .
آرزوی ِدامادی ِپسران ِزینب را میگویم .
دیدن ِقد و بالای ِعلیاکبر را میگویم .
دیدن ِرُخ ِامانتی ِحسن را میگویم .
شوقِ آبآوردن عمو را میگویم .
لالاییخواندن ِرباب برای ِگلپِسرش را میگویم .
تَن ِسالم ِحُسین را میگویم .
آرامش ِخیمهها را میگویم .
شیرینزبانی ِرقیه را میگویم .
جوانی ِزِینب را میگویم . .
گاه می خواهم بگویم دوستت دارم ، ولی . .
این حواس ِمادرم بیش از فتا جمع من است !
کافهچَکامه .
رفقا .. یهتقدیمی ِامامرضایی ِدیگهبدیم ؟ این پیام ُفوروارد کنید مام توی ِحرم از صفحهی چنلتون عکس
خب رفقا ؛
حلال کنید جان ِمن ،
یهسری مشکلات وقتیمشهد بودم پیش اومد که نتونستم این تقدیمیرو تقدیمتون کنم . .
الان اگه موافق باشید بهجبران ِپیامی کهفور کردید و تقدیمیکه حقتون بود ، اسمکانالتون رو به صورت ِبالا بنویسم و تقدیمتون کنم .
اگر موافقید توی لینک ِزیر یهیا رضا (ع) بنویسید :)
https://daigo.ir/secret/3164518178 .
خاطراتت دانههای ِبند تسبیح ِمن است ..
شب بهشب با ذکر ِاین تسبیح من خوابیدهام .
آغوش ِتو دلچسپترین حلقهی ِدنیاست ..
زین حلقه مکن رحم به من ، تنگترش کن .
ای کاش کهاین دنیا ، یك اصل ِاساسیداشت ؛
این بود کههر عاشق ، تقدیرِ خوشی میداشت ..