کافهچَکامه .
جای ِهریك بوسه من ، یك شعر میبخشم به تو .. این چنین بخشنده و حاتم شدن بدنیست ، نه ؟ :)
یک غزل با یک دو بیتی میکنم مهریهات ..
شاعرم ، چیزی ندارم ، میکنی ما را وکیل ؟
ناز کنی ، نظر کنی ، قهر کنی ، ستم کنی ؛
گر که وفا گر که جفا از تو حذر نمیکنم !.
نهچندان دلخوری از من ، نهچندان دوستمداری ،
مرا تا چند میخواهی ، بلاتکلیف بگذاری ؟
صبح ِمن درحسرت چشمان ِتو جامانده است ،
جاندل پلکی بزن تا صبح من روشن شود :)