• کدوم زن میخواد یه چیزی رو مخفی کنه؟🔦
۴ دستش جلو دهنش
____________________
4-با دست دهانش رو پوشونده
____________________
ـ2
چون زبان بدنش داره یه جورایی اضطراب رو نشون میده، انگار نگرانه که بفهمی داره یه چیزیو پنهان میکنه
____________________
زن شماره چهار. چون جلوی دهنش رو گرفته که حقیقت رو نگه
البته زن شماره دو هم داره حواس پرتی میکنه که با کسی ارتباط چشمی نگیره
چون میترسه دروغش فاش بشه
____________________
گزینه 2
چون احساس میکنم خودش را به گیجی میزند
____________________
خانم شماره چهار...چون هم جلوی دهنش رو گرفته چیزی رو لو نده هم دستش پشتشه...قشنگ تیریپ مخفی کاریه
____________________
زن 4 چون با دستش دهانش رو پوشونده
____________________
خانم شماره ۴ باتوجه به اینکه دستشو گرفته جلو دهنش یعنی میخواد یه چیزیو پنهان کنه.
____________________
سلام
زن شماره 4 چون دهانش رو با دستش مخفی کرده
کسانیه دروغ میگن یا دارن مارو فریب میدن به طور ناخودآگاه جلوی دهنشون رو میگیرن
____________________
سلام شماره ۲ چون که حالت خاصی گرفته که یه چیزی می خواد بگه ولی،نمی تونه
____________________
زن دوم
چون داره با گوشش بازی میکنه و یه دستش پشتشه
مضطرب هن به نظر میاد
____________________
شماره یک چون حالت شانه هاش و دست هاش غیر عادیه
____________________
ـ۱
____________________
زن دوم
چون یه دستش پشتشه،با گوشش بازی میکنه و مضطرب به نظر میاد
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
• کدوم زن میخواد یه چیزی رو مخفی کنه؟🗑
~گزینه ۲یا ۳
گزینه۲دستش کنار گوششه و انگار استرس داره
گزینه۳هم خودم بیشتر وقتا این حالت رو دارم یا دارم فکر میکنم شاید هم چیزی مخفی کنم ولی این نیست:/
___________
گزینه ۴ چون دستش رو دهنشه و سعی میکنه دروغ و فریبشو پنهان کنه و طرف مقابلش از این موضوع دور کنه
___________
شماره ۴ چون میخواد طبیعی جلوه بده و دستش رفته سمت دهنش
___________
گزینه 4 چون دستش رو گرفته جلوی دهنش و مشخصه میخواد جیزی رو مخفی کنه یا دروغ بگه
___________
گزینه 2
چون دستش پشت گوششه و میخواد سرمون کلاه بزاره و دروغ بگه
___________
گزینه 2 و 4
گزینه2 چون دستش پشت گوششه و داره گوشش رو میکشه و حرف هاش درست نیست و یه کاسه اس زیر نیم کاسه حرف هاشه
گزینه4 چون وقتی کسی دستش رو جلوی دهنش میگیره میخواد چیزی رو مخفی کنه و فریبمون بدا
___________
باور میکنید بین گزینه 2 و 4 مونده بودم؟😅
نمیشد یکیش رو انتخاب کرد
اومدم جواب رو دیدم و واقعا خوشحال شدم از پاسخ صحیحم
همش رو مدیون کانالتونم
خیلی ممنون ازتون
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
ایما | چت روم
📪 پیام جدید میشهخواهشکنمجوابناشناساروبدید... #دایگو
اگر عجله دارید تشریف بیارید پی وی درخدمتتون هستیم✨
@admin_sobh
تعداد ناشناسا زیاده
همه رو میخونیم
دسته بندی هم میکنیم برای رسیدگی دقیق تر و... ولی فقط مهمترین ها رو میرسیم جواب بدیم و اینجا بفرستیم
اینه که اگه سوالی دارین
و پاسخش هم تو *فهرست سوالات پرتکرار* نیست، پی وی بپرسید
📪 پیام جدید
لطفا درباره رابطه infj و infp 🫠بگید و اینکه میتونن دوستای خوبی باشن؟ لطفا جواب بدین
عزیزانم همه ی تایپ ها باهمدیگه میتونن دوست های خوبی باشن
قطعا شباهت ها و تفاوت ها ممکنه سازگاری یا ناسازگاری هایی رو به وجود بیاره ولی دلیل بر این نمیشه که قاطعانه بگیم میتونن دوستای خوبی باشن یا نه چون مهارت های اجتماعی و هوش هیجانی افراد باهمدیگه متفاوته قطعا پس نمیتونیم یه نسخه بپیچیم، ما میتونیم فقط نسبت به چالش های احتمالی و مزیت های احتمالی رابطه ی این دوتا تایپ بگیم.
در مورد رابطه ی این دوتا تایپ میتونید #رابطه_INFJ و #رابطه_INFP رو سرچ کنید و در موردشون بیشتر مطالعه کنید.
هدایت شده از Fan Art | ایما
سلام! امروز اومدیم با یه #چالش جدید برای علاقهمندان داستان نویسی🤓📖
یه نقاشی براتون آوردم👆 باحضور تایپهای MBTI و میخوام که شما یه سناریوی کوتاه و خلاقانه دربارهاش بنویسین💡🖊
📮پیامهاتون رو اینجا برامون بفرستین 👇
https://daigo.ir/secret/15748834
منتظر داستانکهای باحالتون هستیم😍
⠇#ادمین_آسمان☕️
══════════════
⠇ @Eema_Art
• سناریو شما از آرت شماره یک 🔫🩸
📮#Infp
نامزد #infj بود. #Infp entjرا دزدید تا بهinfj بفهماند از منطق نباید برای احساسات شخصی استفاده کرد.و احساسات #enfp را به بازیچه گرفت تا او یاد بگیرد نباید به هر کسی اعتماد کند.همه ی این ها زیر دستش بودند و او رهبرشان و این گروه کشور را اداره می کردند و هر کدام با نقصی بزرگ. #Istj یاد حرفی که entj زده بود افتاد: istj تو به هر کسی اموزش می دی اما بعضی ها از این کار برای گناه استفاده می کنند تو باید یاد بگیری که باطن را ببینی.
Entj
به سمت infp یورش برد. اما infjنبود که شلیک کرد intj بود! Istj شوکه شده بود و enfp خوشحال اما برخلاف تصور همه #intj داشت گریه می کرد: تو جونت را فدا کردی تا نقص هامون نابود بشند تا این کشور بهتر اداره بشه ممنونم entj ممنونم.
و سکوت بر فضا حاکم شد.
از طرف #entj
____
📮بابا به خدا گناه داریم انقد تایپون نا شناختست خو چرا من تو این عکس نیستم
____
📮+دیگه...هیچوقت...هیچوقت ب موهام دست نزن...باشه؟(صدای قاطع*)
-(بی قید،خندیدن*)آخه چرا؟؟؟...مگه چیکار میکنی؟...
+فقط یکبار دیگه کافیه...تا بمیری...
-خندید و رفت*...
#Intj :امروز برای نمایش،منوistjوinfjوxnfp،باهم باید اخرین تمریناتمونو انجام میدادیم...
میدونستم #entp ک نقش معشوقهمو ک آخر بخاطر خیانتش،روی صحنه باید کشته شه،ب موهام دست میزنه...خدایا...این موجود چیه افریدی؟؟؟...
و....
طبق انتظارم...ب موهام دست زد...
۴۰دقیقه بعد،روی صحنه*
#Infj
در افکارش،روی صحنه:عجیبه!امروز ک entpب موهایintjدست زد،intjفقط خندید،همین...دنبالش نکرد،فحشش نداد...عجیبه
تق*...
Intjواقعاentpرو...روی صحنه،کشت:)...
منِinxjنوشتم:')
____
📮پارت اول
– #INTJ, INTJ, INTJ...
#ESTP: مشکلت چیه؟
#ENTP: نمیدونم
....
ENTP
چرا؟ چرا اینقد ذهنم درگیرش بود؟ چم بود اصن؟ لعنت بهت #ENFP! چرا اینقد ذهنم درگیرته؟ چرا یه لحظه ذهنمو تنها نمیذاری؟ چرا ذهنم درگیر INTJئه؟ ازش بدم میاد. ازش متنفرم. ولی چرا؟ قبلا که دوسش داشتم؟ دوستای صمیمی بودیم! پس چیشد؟ چرا یهو اینقد ازش بیزارم؟ ینی بخاطر توئه؟ بخاطر اینکه دو..ست داره؟ دوسستتت داررهههه؟ نباید داشتهه باششهههه، مگه اینکه از رو جنازه من رد شه...
ENFP: هی ENTP یه مهمونی گرفتم و همهی کسایی که دوستشون دارم و دعوت کردم میخوام توهم بیای باشه؟
ENTP: (ینی دوسم داره؟ ینی اون دوسم داره؟ ینی اینقد واسش مهمم؟) آره باشه حتما میام!
....
(در مهمونی)
ENTP : INTJ تو چته؟ چرا اینقد اذیت میکنی هااا؟
____
📮پارت دوم
(در مهمونی)
ENTP : INTJ تو چته؟ چرا اینقد اذیت میکنی هااا؟ پیش ENFP بد منو میگی؟ چرا؟ ما که دوست بودیم. حالت خوبه؟
ENTP: (دیگه صبرم تموم شده، دیگه نمیتونم این عشقو تو سینم نگه دارم) چون ازت بدم میاد
INTJ: چرا؟ ما که دوست بودیم!
ENTP: دیگه نه، چون ENFP رو دوست داری. نمیتونی دوسش داشته باشی، مگه اینکه از رو جنازه رد شی
چند لحظه بعد صدای گلوله سکوت فضا رو شکست
ENFP: INTJ نهههههههه
قطره های خون تو هوا پاشید و تم سبز مهمونی رو با رنگ قرمز پر کرد
INFP جیغی زد و اشک ها جاری شد #INFJ سریعا #INFP رو تو آغوشش کشید تا از ترسش کم کنه #ISTJ از تعجب ماتش برده بود و به این فکر میکرد که «ینی INTJ میتونه اینقدر خنش باشه؟ فکرشو نمیکردم اینقد علاقش به ENFP زیاد باشه» و ENFP
__
📮پارت سوم
و ENFP...
تازه فهمیده بود که دوستش چقدر دوسش داشت. دلش براش سوخت. درسته دلش پیش INTJ بود، ولی نمیتونست مرگ ENTP رو تحمل کنه
عذاب وجدان وجودشو گرفت. ENTP بخاطر اون مرده بود
INTJ جلو رفت و پاش رو روی سینهی ENTP گذاشت، از روش گذشت و گفت: از رو جنازت رد شدم!
ENFP با نگاهی که تعجب توش موج میزد به INTJ چشم دوخته
«همیشه میدونستم عشق قدرتمنده، ولی نه تا این حد!»
پایان
نویسنده: ENFP
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• سناریو شما آرت شماره یک 🔫🩸
📮سر و صدایی از بیرون به گوشم رسید. انگار خبرایی بود.در و باز کردم و سریع پریدم بیرون.در عجب بودم .یه چهره خشمگین از intj و یه تفنگی که هنوز اثر دودش پابرجا بود و یک چهره شاد و در عین حال مضطرب #enfp من رو بیشتر سردرگم میکرد .نگاهم به یک جنازه افتاد که از سرش مثل یک چشمه خون می زد بیرون. واقعا ترسیده بودم و از هرکی می پرسیدم چه اتفاقی افتاده جواب نمی داد.اضطراب وجودم رو فرا گرفته بود....از یک #intj
________
📮خوشم میاد نصف سناریو ها #entp رو میکشن😂
________
📮توی یه شهر دور پرنسسی بود که اسمش #infp بود.
اون دوتا پسرعمو داشت که هردو بدجورخاطرخواهش بودن، #intj و entp. #entp یه شوالیه بود و intj وزیر جنگ. روز تولد پرنسس رسید. روزی که قرار بود همسر آینده پرنسس رسما مشخص بشه. پدرپرنسس،پادشاه #infj توماری که از جنس پارچه زرین بود باز کرد و entp رو به عنوان نامزد و همسر آینده پرنسس infp اعلام کرد. در همین لحظه intj تفنگی از جیبش دراورد و مخ entp رو تو صورت infp که کنار هم وایستاده بودن پاشوند. همه از صدای شلیک ماتشون برده بود، چندلحظه بعد صدای شلیک دیگه ای اومد و infj که اسلحه ای توی دستاش بود و میخواست intj رو بزنه روی زمین افتاد و چندلحظه ای با صدای خس خس سینه و نفس زدن و جون دادنش گذشت. پادشاه جدید منتظر تعظیم بود...
"ـنورسا"
________
📮آرت سناریو
حتی فکرش رو هم نمی کردیم اینجوری بشه . به خاطر یه تصادف جاده ای کشت و کشتار به وجود اومد . قضیه از این قراره که #entj به اتفاق با #entp تصادف میکنه و کلا ماشینش رو نابود میکنه . Entp هم کل کینه هاشو جمع کرده و یه روزه میخواد خالی کنه . از جایی هم که سال پیش برادرentj یعنی #intj یکی از دوستاش رو کشته بود حسابی میخواد تلافی کنه . چاقو و سلاح هاش رو بر میداره و میره به سمت خونش . توی مسیرش #infj اونو میبینه و قضیه رو از روی سلاح هاش میفهمه . تفنگ و برمیداره و با #infp سریع خودشو به خونه ی entj میرسونه . وقتی entj میفهمه که چه گندی به بار اورده سریع برادرش رو هم در جریان قرار میده .اونم که تشنه ی دعوا و آدم کشیه سریع برای محافظت از اون میاد . ادامه داستان پیام بعدی ...
________
📮ادامه آرت سناریو
Entp با داد و فریاد وسط حیاط پیداش میشه . گفت : اگه entj رو تنها بیرون نفرستید این خونه رو رو سرتون خراب میکنم !
Entj ترسان لرزان یه چاقو تو جیبش میزاره و بیرون میره . ولی متاسفانه بعد یه دقیقه intj هم پشت سرش میره و entp عصبانی میشه و یه سیلی به entj میزنه . Intj از اینکه خواهرش رو زده حسابی عصبی میشه و با تفنگ سمتش میره تفنگ رو به سمتش میگیره . Infj و infp سریع بیرون میرن تا کمک کنن و infj هم تفنگش رو در میاره . Entp گفت :اگه بخوای شلیک کنی خواهرت رو میکشم !
و تفنگش رو به سمت entj میگیره . Intj آروم تفنگ رو پایین میاره و آروم آروم به سمتش میره . ولی وقتی entp هم اسلحه رو میندازه سریع به سر entp شلیک میکنه !
Entj که تا اون موقع محاصره entp بود جیغ کشید و entp مرد.
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• سناریو شما از آرت شماره یک 🔫🩸
📮پارت اول :امروز یه خبر واسم اومد که #infp رو گروگان گرفتن،منو بهترین دوستم #intj تصمیم گرفتیم با چند تا از دوستامون infpرو نجات بدیم.
وقتی رسیدیم #entj رو دیدیم که گفت همون قدر پولی رو که میخواستم اوردید؟ intj سریع تفنگشو دراورد و گفتولی خیلی دوست دارم یه گلوله تو سرت خالی کنم entj لبخندی تمسخر امیز کرد و سریع #entp رو صدا زد و گفت بیارش. entp رو دیدم که از تاریکی داخل اتاق بیرن اومدو بهintjگفت اگه میخوای یه گلوله تو سرentj خالی کنی منم یه گلوله تو سر این گربه کوچولو خالی میکنم...
واقعا خیلی نگران بودم اگه همه چی طبق نقشه پیش نره احتمال مرگ هممون وجود داره...
بعد infp رو دیدم که خیلی ترسیده بود و داشت گریه میکرد سعی کردن بهش... از طرف #infj
________
📮پارت دوم: سعی کردم بهش بفهمونم که احتیاجی نیست نگران باشه ولی چشماشو بسته بود...
خودمم خیلی استرس داشتم بخاطر همین تفنگمو بیرون اوردم که یهو صدای شلیک تفنگ اومد intj به enypشلیک کرد و infp از دستش افتاد به intj گفتم مگه قرار نبود طبق نقشه پیش بریم ؟
و intj گفت نقشه عوض شد و به سمت info دوید
نگاهم رو به سمت دیگه دادم entj تا فهمید چه اتفاقی افتاده سعی کرد که تفنگشو بیاره بیرون مجبور بودم اقدام کنم چون intj رفته بود پیش infp و کسی هم جز منو intj تفنگ نداشت پس کارو تموم کردم... از طرف #infj
________
📮چرا همه #entp رو میکشن؟ دلم براش سوخت
________
📮بنگ...
#intj یه گلوله زد وسط پیشونی #entp
entp توبغلم جون داد...
جیغ زدم گریه امونم رو بریده بود
: تنهام نزار...
همه اون عوضیا میخندن
#enfp آرزوی مرگ entp رو داشت همین طور intj و #infj
: #infp کمکم کن... از پیشم رفت برای همیشه...
infj با تفنگ infp رو تهدید کرد که اگه از جاش تکون بخوره میکشتش
: منم بکش... راحتم کن میخوام برم پیشentp
از تو جیبم چاقو رو در اوردم و سمت intj پرت کردم و خورد وسط قلبش
infj به تفنگ رو گرفت سمتم.
بنگ...
راحت شدم.
________
📮#infj
خشاب رو جا زد. دستاش میلرزید، ولی شدیداً سعی در مخفی کردنش داشت.
سینهاش سریع و عمیق بالا و پایین میرفت. تو چشمای همیشه تخس #entp خیره بود و زیر لب زمزمههایی میکرد. میتونستم به وضوح اشک رو توی چشماش ببینم.
مقابل #infp ایستاد. اسلحه رو توی دستش فشرد. دستش رو بالا آورد و خواست آمادهی شلیک شه. نتونستم سکوت کنم. آستینش رو کشیدم و دهن باز کردم که چیزی بگم. اما قبل از اینکه حرف از دهنم در بیاد، صدای شلیک گلوله و جیغ infp توی گوشم پیچید.
تو یک لحظه کلهی entp مقابلم ترکید و صورت محزون intj، به خون اون رنگی شد!
intj اسلحه رو روی زمین پرت کرد.
دست توی جیب گذاشت و درحالی که از اتاق بیرون میرفت گفت:
- «اون عوضی خائن رفیق من بود. اگه تو میکشتیش، باید انتقام رفیقم رو ازت میگرفتم»
از #intj
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• سناریوهای شما از آرت شماره یک 🔫🩸
📮داستان ازاونجا بود که:
-#infp من باید یه چیزی رو بهت بگم
_چی شدهenfj؟
-خب راستش من عاشقتم از وقتی که ۱۳ سالت بود و اومدی اینجا هم هم حسو داشتم
#entp : تو باید بمیری infp !
ماشه ای شلیک شد و enfj سپر دفاع من
Enfj رادیدم که بر زمین مثل فرشته ای زیبا خوابیده بود. فرشته ای با لباس سفید و سینه خونی را تجسم کردم. اشک ریختم. آن فرشته به خانه اش رفته بود. بهشت
- اون برادر منو کشت! Entp باید بمیره!
- اما #intj اون عشق منه!
-نذار تو رو هم بکشم #enfp ! اون روانی باید بمیره!
ماشه شلیک شدمن به لحظه ای enfj خودش را سپر من کرد فکر می کنم. و به خاطراتی که از ۱۳ سالگی به بعد با او داشتم
اسلحه intj را برداشتم و به خودم شلیک کردم. برادر و خواهرم#istj و enfpبالای سرم گریه میکردند. و من پیش فرشته ام #enfj شاد بودم
________
📮#intj
دست من و گرفته بود و اصرار داشت که م ن قاتلم اما infj ازم حمایت کرد و گفت این غیر ممکنه #infp و #entp با هم خیلی دوست بودن و اون شوخیای خرکی entp واقعا infp رو ناراحت نمیکرد intj گفت طبق حرف مرد ماسک پوش یک از ما قاتله و همه رو تو این مخمصه انداخته اگه infp قاتل نیست از کجا معلوم خود تو نباشی یا حتی #istj چون خیلی ساکته شایدم #enfp که رفته یه سر به جنازه entp بندازه. همون موقع مرد ماسکی داد زد خب پس intj نظرت چیه که با ۱۰شمارش من خائنه و با اسلحه ای که این همه مدت قایم کردی بکشی تا همرو نجات بدی؟ و intj با یه پوزخند پذیرفت همون موقع نفس تو سینه ام حبس شد intj با تفنگی که از کتش بیرون آورده بود من و نشونه گرفته بود و می خواست شلیک کنه که #infj هم یه تفنگو رو پیشونیه intj گذاشت همه سکوت کرده
________
📮بودن و فقط صدای شمارش مرد ماسکی میومد و یکی که داره تو راهرو میدوه ۴.۳.۲.۱و ناگهان با کما ناباوری intj تفنگشو به طرف مرد ماسکی برد و بهش شلیک کرد همون موقع در باز شد و enfp با هیجان داد زد بچه ها entp نیست وبا دیدن صحنه شکه شد اینجا چه خبره. istj به طرف مرد ماسکی رفت و ماسکشو برداشت entp بود همه شوکه شدن جز intj که با قیافه ی پوکرش گفت اینم خائن حالا بعد دو هفته میتونیم برگردیم خونه من با عصبانیتو گریه گفتم تو که از اول میدونستی لازم بود این همه بازی دربیاری و intj گفت اینجوری اون شک میکرد بعد istj کلید و از جیب entp در آورد و گفت کاش اینجوری تموم نمیشد .
________
📮اول #enfp دست و پایش به صندلی بسته بود . نمیدونست چی شد که گروگان گرفته شد . خودش رو تکون داد و جیغ کشیدم که شاید کسی نجاتش دهد .
《خفه شو》
و فقط صدای گروگانگیر بود . از همون اول هم نباید باگروه منطقی یا همون مافیا آشنا میشد . چه دیر فهمید اون ها مافیا بودند . ولی اون لحظه تمام امید هایش همون مافیا بودند . چشم هاش رو بست ...
*صدای شکستن در*
ناگهان enfp چشم هاش رو باز کرد و وحشت زده به در خیره شد . درست می دید؟ دشمنش #intj بود؟ ولی چرا اون اینجاست؟
ولی با اتفاقی که افتاد دوباره وحشت بر شجاعتش پیروز شد . intj تفنگش را در آورد و به سمت enfp گرفت . enfp چه انتظاری از دشمنش داشت؟ چشم هاش رو بست ...و شلیک . ولی چرا درد نداشت؟ چرا؟ مرگ اینطوری بود؟ چشم هاش رو باز کر د . ولی به جای خودش ادامه دارد..
________
📮۲ ولی به جای خودش گروگانگیر بود که بر زمین افتاده بود . به intj نگاه کرد . چرا اینکار رو کرد؟ مگر او دشمنش نبود .
intj جلو اومد و دستان و دهانش را باز کرد .
《به جز من هیچکسی حق نداره بهت آسیب بزنه . دشمن عزیز》
خوب اینم بخش دوم اون داستان . شرمنده که طولانی شد
________
📮راستی من همونیم که داستان دو بخشی نوشتم . تایپم رو یادم رفت بگم . من #enfp و #enfj یا همون enfx هستم.
________
📮آرت و سناریو 🔫
من به عنوان یک #Entj باورم نمیشد که اون روز فرا برسه
من دوست نداشتم که اون روی دیگر من که همگی به عنوان یک هیولا ازش یاد میشه رو ببینند .من ترجیح میدادم که از سلاح استفاده نکنم جان دوستانم در خطر بود تا اینکه برادرم #isfj رو گروگان گرفتن جان #infp و #enfj در خطر بود مجبور شدم که آن روح خشمگین خود را بیدار کنم و خشاب تفنگم را پر کردم و از قدم اول به بعد را دیگر احساس نکردم و کارش را تمام کردم به سرش شلیک کردم اما هنوز مشکل اینجا بود که من هنوز تحت کنترل خودم نبودم معلوم نبود که نفر بعدی که باشد و تنها چیزی که گفتم این بود:برین بیرون...تا وقتی که هنوز عقلم سر جاشه برین بیرون!اما هیچوقت نباید اینجوری میشد چون دیگر من آن entj # سابق نشدم
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• سناریوهای شما از آرت شماره یک🔫🩸
📮#Enfp
عاشق #entp بود. همیشه از منطق و ایده هاش خوشش میومد.به نظرش اون یه آدم واقعا رویایی بود. اما enfp نمیدونست که تو قلب یه entp جایی نداره.همه فک میکردن entp قلبی نداره اما توی قلبش فقط جای یه نفر بود.کسی که امشب به مهمونی دعوتش کرده بود.
درسته که بقیه هم دعوت بودن اما entpانتظار یه شخص خاص میکشید. #Isfp اون شخص خاص بود. کسی که با احساساتش جلوی منطق اون گرفته بود و باعث شده بود قلب اونم یه تکونی بخوره.
Enfp
اینو نمیخواست. تمام توجهش به entp بود و هیچ چیز دیه ای نمیتونس تحمل کنه.Enfpنمیخواست اما مرگ isfp رو تنها راه برای تسخیر entp میدونست.با شروع شب و جشن #istp که رفیق قسم خورده و عاشق enfp بود ، تنها راه تسخیر اون رو گفتن حقیقت به entpمیبینه
اما مرگ entp به نظر خود entp راه بهتری بود..
#نویسنده:_entp
____
📮آره من خودم #entp ام یعنی اصلا جذابیتی که من دارم باعث شده هی بخوان بکشنم😂😂😂
____
📮صدای خرناس وحشتناکی از زیر زمین می امد #infj و #istj نگاهی به یکدیگر انداختند اما ناگهان متوجه نبود #infp شدند با ترس به سمت زیر زمین رفتند infp گوشه زیر زمین ایستاده بود و با حیرت و ناباوری به قسمتی نگاه میکرد که هیولایی قهوه ای داشت آرام به او نزدیک می شد.
infj فورا برای محافظت از دوستش جلو رفت تفنگش را بیرون آورد اما هیولا زرنگ تر از آن بود وبا دو به آن ها نزدیک شد و فرصت هیچ کاری را به آن ها نداد و همان لحظه که میخواست به آنها حمله کند صدای شلیک اسلحه آمد و هیولا بر زمین افتاد جادو از بدنش خارج و نابود شد .
#Intj
به او شلیک کرده بود و #enfp هم با نگرانی به زیر زمین آمده و شاهد این صحنه بود
نویسنده:INTj😂
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art