eitaa logo
چرا حجاب؟!!
127 دنبال‌کننده
692 عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
📣📣📣 راه ارتباط با ما http://eitaa.com/joinchat/2539913217Ccbd32a2730
مشاهده در ایتا
دانلود
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ حجاب 🍃 آیت الله شهید بهشتی 🌸 @CheraHejaab
1_1071672643.mp3
11.7M
🔰سلسله مباحث 📌 جلسه بیست و ششم 💢 موضوع: 🔹 ویژگی های حاکم اسلامی 🔸 فقاهت و عدالت 🍃 استاد محمدی شاهرودی 🌸 @CheraHejaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️اقوام ایرانی در تاریخ ایران باستان چه می‌پوشیدند؛ مورخان و تاریخ‌نگاران پاسخ می‌دهند قائم مقام میراث فرهنگی در این خصوص نقل‌قول‌هایی از تاریخ نگاران آورد: ♦️«استرا بون» تاریخ‌نگار و جغرافیدان و مولف معروف یونانی می نویسد: 🔹ایرانیان اگر بخشی از بدنشان برهنه باشد آن را بی‌شرمی می‌دانند و همیشه بلند لباس می پوشند. ♦️«جمیز لیور» تاریخ‌نگار هم می‌نویسد: 🔹در نقش برجسته‌های نینوا، چهره زن‌ها به ندرت دیده می شود و به موجب قانونی که حدود ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد وضع شده بود، زنان شوهردار آشوری در ملاء عام روبنده به چهره داشتند و تن پوشش های چسبان را نوعی توهین و بی‌تمدنی می‌دانستند. ♦️«ویل دورانت» در کتاب تاریخ تمدن می‌نویسد: 🔹در زمان داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع جز در تخت روان و روپوش‌دار، از خانه بیرون نمی‌آمدند. در نقش‌هایی که از ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زن دیده نمی‌شود. در موزه لوور پاریس مُهر سنگی استوانه ای مربوط به دوران هخامنشیان است که تعدادی با لباس و تاج و چادر زنان هخامنشی بر مسند شاهانه ای تکیه زده و ندیمه‌هایش در مقابلش ایستاده اند و سرپوش به سر دارند. 🌸 @CheraHejaab
🔻 این لبخندی که روی لب تو نشسته ... 🤔 @CheraHejaab
چرا حجاب؟!!
افسانه گفت: «فرقی نداره.» و بند کیفش را از روی دوشش پایین آورد و کیفش را روی پایش گذاشت. دیبا شماره
افسانه گفت: من باید چه کار کنم؟ دیبا گفت: باید برای ما ثابت بشه که تو دیگه برای بازگشت به ایران، به خاطر مخالفت های جدی با سیاست هاشون، امنیت جانی نداری. باید ثابت کنی که ایران دیگه جای امنی برات نیست. افسانه سرش را جلوتر آورد و مشتاق اما نگران گفت: چه طوری؟ دیبا گیلاس بلور نوشیدنی را بالا آورد و گفت: وصلت می کنم به سارا که یکی از دخترای فعال مجموعه ماست. البته گاهی ناکوک می زنه و حرص منو درمیاره ولی دختر زرنگیه؛ خوب کار می کنه. اون با سایت‌ها و نشریات مرتبط با حقوق بشر و زن، مرتبطه. بهش گفتیم تمرکزش رو بذاره روی ایران. سارا میتونه دستتو بگیره و قلمت رو قوی کنه. افسانه با هیجان گفت:... این کارو می کنم و دیگه؟ مرد خندید و به فنجان اسپرسو و دونات روی میز اشاره کرد و گفت: «اول به خودت برس، یه چیزی بخور. عجله نکن دختر!» بعد خنده ای کرد و گیلاس را به لب هایش نزدیک کرد و جرعه‌ای بالا کشید. افسانه تکه کوچکی از دوناتی را که توی بشقاب، غرق شکلات، قهوه ای شده بود با چنگال برداشت و فنجان قهوه را پیش کشید. دیبا همانطور که دهانش را مزه مزه می کرد و افسون زل زده بود گفت: پس ژورنالیستی؟ ادامه دارد... قسمت ۱۹ 📖 📌 برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی 🖋 نویسنده: 🌺 @CheraHejaab
🔴از راه های درمان شهوت و گناه 🍃 امام محمد باقر علیه السلام فرمودند : ♦️طبیعت بشر با شهوت و میل و حرص و ترس و خشم و لذت آمیخته شده است جز آنکه در بین مردم کسانی هستند که این پیوند و کشش طبیعی را با نیروی تقوی و حیا و تنزّه مهار کرده اند. ♦️ موقعیکه نفس متجاوزت ، تو را به گناه می خواند به آسمان با عظمت و کیهان حیرت زا نگاه کن و از خداوند بزرگی که جهان را آفریده و بر آن حکومت می کند بترس و از گناه خودداری کن، اگر از خداوند توانا خوف نداری به زمین نظر افکن شاید از حکومت بشری و افکار عمومی شرم کنی و مرتکب معصیت نشوی، ♦️اگر جرأت و جسارتت به جایی رسیده که نه از حکومت الهی می ترسی و نه از مردم زمین شرم داری خود را از صف انسان ها خارج بدان و در عداد بهائم و حیوانات به حساب آور. 📚مستدرک2،ص287 🌸 @CheraHejaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬حجاب اصیل ایرانی 🖊بعضیا از ایرانی بودن فقط شعار و ژستش رو بلدن... چرا الان یادشون می‌ره آریایی باشن؟! 🔹 @CheraHejaab
چرا حجاب؟!!
افسانه گفت: من باید چه کار کنم؟ دیبا گفت: باید برای ما ثابت بشه که تو دیگه برای بازگشت به ایران، به
افسانه فنجان را لمس کرد و گفت: اوهوم. تهیه بولتن و روزنامه نگاری... دیبا گفت: خب... سارا بهت موضوع میده. تو هم برای سایت‌هایی که گفتم مطلب می‌نویسی؛ در نقد و محکومیت وحشی‌گری‌هایی که در حق زن‌های ایرانی می‌شه. افسانه سرش را تکانی داد. روسری اش که از روی سرش سر خورده بود و روی شانه هایش افتاده بود را با دو سر انگشت گرفت و تا وسط سرش جلو آورد. دیبا خنده‌ای کرد و جرعه‌ای دیگر از نوشیدنی اش را نوشید و گفت: اونو برش دار دیگه!... بذار موهای قشنگت نفس بکشه. آزاد باش. اینجا یونایتد استیته!... افسانه خنده کم رنگی روی لبش نشست. سرش را که به تأیید تکان داد، روسری اش دوباره روی شانه‌اش سر خورد. دیبا گفت: «باید در قالب مصاحبه تلویزیونی هم، همکاری کنی و البته همکاری‌های دیگه...!» برقی توی چشم‌های افسانه جهید که معلوم بود خیلی امیدوار شده است. قهوه را سرکشید و با دستمال کاغذی دهانش را پاک کرد و گفت: «موافقم. همکاری‌های دیگه... مثل چی؟» ادامه دارد... قسمت ۲۰ 📖 📌 برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی 🖋 نویسنده: 🌺 @CheraHejaab
1_1082348897.mp3
13.81M
🔰 سلسله مباحث 📌 جلسه بیست و هفتم 💢 موضوع: 🔹 چرا فقیه حاکم باشد؟ 🔸 امور حسبیه چیست؟ 🍃 استاد محمدی شاهرودی 🌸 @CheraHejaab