هدایت شده از صندوق پستی نینا
یکم از آرشین بگو👈👉
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
کانال: @Citrus_aurantium_m
⏰زمان: 23:11:31 چهارشنبه 1403/04/06
آرشین یه فرشته بود. اجازه نمیداد ادموند تا دیر وقت کار کنه ، اجازه نمیداد مدت طولانی تنها بمونه ، نمیزاشت چیزی که اعصابش رو بهم ریخته رو توی خودش نگه داره. مدام براش وقت خالی میکرد تا اون هم تفریح خودش رو داشته باشه. توی کارها کمکش میکرد تا زمان کافی برای استراحت داشته باشه. تمام محبتی که ازش گرفته شده بود رو همراه با اسکارلت به ادموند برمیگردوند
هدایت شده از ستویا | ctoia
چرا من نمیتونم تراوشات ذهنیمو رو کاغذ بیارم ... ۵ تا سالنامه اینجا منتظرن من یه قلمی دست بگیرم
من خودم از ترجمه ی داستان بقیه شروع کردم
( سطح زبانم اون موقع : 0 )
بعد کم کم ایده های خودم رو به داستان اون بدبخت اضافه کردم
بعد هم دیگه روند داستان اون بدبخت رو ول کردم و ادامه اش رو خودم نوشتم
オレンジ色の春の花✨🍊
من خودم از ترجمه ی داستان بقیه شروع کردم ( سطح زبانم اون موقع : 0 ) بعد کم کم ایده های خودم رو به د
اودینسان فمیلی به جرعت سم ترین و نپخته ترین داستانی که نوشتم 🥲