eitaa logo
オレンジ色の春の花✨🍊
87 دنبال‌کننده
114 عکس
6 ویدیو
4 فایل
گربه💤:این همه حرف در مورد خون و خشونت منو مریض می‌کنه. کلاه‌دوز🎩: برای از بین بردن این حس توصیه می‌کنم چای بخوری Made by: Alex's girl 🌟🌻 جهت آشنایی https://eitaa.com/Citrus_aurantium_m/7
مشاهده در ایتا
دانلود
بی خبر نزار اینبار
و اینکه تو اون یکی چنل بزار
オレンジ色の春の花✨🍊
بی خبر نزار اینبار
برادر من خودم خیلی رندوم یهو دیدم داره دعای ظهور رو میخونه
اع...
پسر بچه با مداد رنگی هایی که روز تولدش از بریتنی- دختر جوونی که نزدیکی خونه ی اونها زندگی میکرد - هدیه گرفته بود ، نقاشی میکشید . توی خانواده ی اونها هیچوقت خبری از سورپرایز روز تولد ، شمع یا کادو نبود . نهایت لطف اونها این بود که سر میز صبحونه خیلی راحت بعد از گفتن جمله ی تو ذوق زننده و حوصله سر بر « تولدت مبارک اقای چارلی » از زیر این مسئولیت شونه خالی میکردن . اما بریتنی فرق داشت ؛ بریتنی هر سال روز تولدش رو به خاطر میسپرد ، و بدون استثنا هر سال براش کیک تولد کوچیکی میپخت و اون رو به خونه اش دعوت می‌کرد . همه چیز تا تولد پارسال خوب بود ؛ اما با ورود به سال جدید ، بریتنی قصد داشت تا با یه مرد ازدواج کنه. و چارلی ، پسر کوچیک خانواده آدامز میدونست این یعنی بریتنی دیگه وقتی برای گذروندن با اون نداره‌. اولش سعی کرد بریتنی رو از اینکار منصرف کنه اما ، بریتنی واقعا اون مرد رو میخواست . پس چارلی ، امسال تصمیم گرفت به مناسبت تولدش ، بر خلاف هر سال اون باشه که به بریتنی هدیه میده؛ و بریتنی رو آزاد کنه نقاشی رو همراه نامه ی کوچیکی که برای بریتنی نوشته بود برداشت ؛ و بی صدا به سمت خونه ی اون مردک عوضی راه افتاد. اون خوب میدونست میخواد چکار کنه . در رو با سیم مفتولی باز کرد و وارد خونه شد. اون مرد به سختی خواب بود، که البته حق داشت . و مطمئنا اون انتظار نداشت ساعت سه ی بامداد مهمون داشته باشه . سمت تخت رفت و کلید مربوط به لوستر وسط هال رو فشرد ؛ که حتی این هم باعث نشد اون مرد بیدار بشه. چارلی میدونست نباید به پودری که عصر توی چای ساز خونه ی بریتنی ریخت شک کنه. چاقوی تیز گوشت بری رو از کشوی آشپزخونه برداشت و کارش رو شروع کرد صبح زود ، بریتنی طبق قول قرار صبحونه خودش رو به خونه ی نامزدش رسوند . اون واقعا از این قرار خوشحال بود ، البته تا قبل از اینکه نامزدش رو در حالی که خون روی تختش پخش شده و ماسک عروسکی دلقک روی صورتش باشه ، ببینه. توی دستش یه نامه ی تک جمله ای بود « این چهره ی واقعی منه. لطفا ازم بترس » طولی نکشید که بریتنی ، پوست صورت غرق در خون نامزدش رو دید که زیر تخت افتاده‌ ، و تقریبا مطمئن شد که نمیخواد اون ماسک رو از روی صورت اون مرد برداره... @Citrus_aurantium_m 🍊
چالش ستویا بود به اندازه ی بقیه کار هام قوی نیست که خب دلایل قانع کننده ای براش دارم بعدا ویرایش شده اش رو هم میزارم 👌✨
https://eitaa.com/chery_s گایز من واقعا فریز شدم دست کم بیایید این طرف بولشت بگیم 👌
فعلا ویرایش شده اش رو ندارم همینو دوست بدارید @Citrus_aurantium_m 🍊
دارم یه تکونی به خودم میدم
درس خوندن باعث شده خلاقیتم گل کنه 🌝👌 @Citrus_aurantium_m 🍊