eitaa logo
オレンジ色の春の花✨🍊
87 دنبال‌کننده
114 عکس
6 ویدیو
4 فایل
گربه💤:این همه حرف در مورد خون و خشونت منو مریض می‌کنه. کلاه‌دوز🎩: برای از بین بردن این حس توصیه می‌کنم چای بخوری Made by: Alex's girl 🌟🌻 جهت آشنایی https://eitaa.com/Citrus_aurantium_m/7
مشاهده در ایتا
دانلود
آرشین یه فرشته بود. اجازه نمی‌داد ادموند تا دیر وقت کار کنه ، اجازه نمی‌داد مدت طولانی تنها بمونه ، نمیزاشت چیزی که اعصابش رو بهم ریخته رو توی خودش نگه داره. مدام براش وقت خالی میکرد تا اون هم تفریح خودش رو داشته باشه. توی کارها کمکش میکرد تا زمان کافی برای استراحت داشته باشه. تمام محبتی که ازش گرفته شده بود رو همراه با اسکارلت به ادموند برمیگردوند
و کلی کار دیگه که برای بهتر شدن حال ادموند انجام داد
پی نوشت : آرشین ایرانی بود
هدایت شده از ستویا | ctoia
به به عجب دختر_
آرشین به جرعت میتونم بگم مثبت ترین کاراکتریه که تا الان خلق کردم 😭😂
هدایت شده از ستویا | ctoia
چرا من نمیتونم تراوشات ذهنیمو رو کاغذ بیارم ... ۵ تا سالنامه اینجا منتظرن من یه قلمی دست بگیرم
من خودم از ترجمه ی داستان بقیه شروع کردم ( سطح زبانم اون موقع : 0 ) بعد کم کم ایده های خودم رو به داستان اون بدبخت اضافه کردم بعد هم دیگه روند داستان اون بدبخت رو ول کردم و ادامه اش رو خودم نوشتم
هدایت شده از "نیلوفَرِ آبی"
درود؛ "نیلوفرِ آبی" قصد داره برایِ اولین بار تقدیمی بده، شما اگر مایل به دریافت تقدیمی هستین این پیام رو فور کنین توی چنلِ فرحبخشتون و من با توجه به وایبی که از چنلتون می‌گیرم یک سناریوی تقریبا کوتاه می‌نویسم و تقدیمتون می‌کنم. برایِ تگ هاتون: @Andy_1 خوشحال میشم ایگنور نکنین*
همه چیز تا بیست و سه سالگی ادموند ، عالی بود. پسرش سه ساله شده بود ، اون درست شبیه پدرش چشم های آبی روشن و موهای مشکی داشت. آرشین حالا یه دختر رو باردار بود و ادموند داشت برای بار دوم پدر میشد اسکارلت هم حالا یه لیدی لایق شده بود ، درست مثل برادرش.