تا بیست و پنج سالگی ادموند ، همه چیز به همون منوال گذشت . با اینکه وضعیت خانواده ی سانتیاگو بهتر شده بود ، اما توی عمارت ادموند ، وضعیت خیلی خوفناک بود.
هدایت شده از صندوق پستی نینا
ادموند چجوری از پسرش محافظت میکرد؟ یعنی... محدود ترش میکرد؟با جزئیات بگو
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
کانال: @Citrus_aurantium_m
⏰زمان: 13:29:39 دوشنبه 1403/04/11
در واقع اون رو هم تحت تعلیمات سخت قرار میداد ( البته نه در حد چیزی که خودش تجربه کرده )
تا جایی که رفته رفته ریموند به انتخاب خودش منزوی شد تا هم خودش توی دردسر نیوفته ، هم خیال پدرش رو راحت کنه
オレンジ色の春の花✨🍊
تا بیست و پنج سالگی ادموند ، همه چیز به همون منوال گذشت . با اینکه وضعیت خانواده ی سانتیاگو بهتر شده
ادامه نمیدی؟ یا تایپش طولانیه؟
オレンジ色の春の花✨🍊
تا بیست و پنج سالگی ادموند ، همه چیز به همون منوال گذشت . با اینکه وضعیت خانواده ی سانتیاگو بهتر شده
زمانی که ادموند بیست و پنج ساله بود ، یک روز که شبانه مشغول دزدیدن افراد بیخانمان برای فروششون به عنوان نیروی کار رایگان بود ، یه پسر هجده ساله با موهای مشکی و چشم های سبز زمردی دید .
برای نیروی کار بودن خیلی ضعیف بود ، به درد ادموند نمیخورد. با اینحال اون دیگه ادموند رو دیده بود.
بنابراین بین دو راهی کشتن یا بردنش برای فروش موند
در نهایت تصمیم گرفت که پرونده ی قضایی جدید برای خودش دست و پا نکنه و اون پسر رو ببره ،
اما طی چند روز متوجه شد اون پسر بر خلاف جثه اش ، هوش خیلی زیادی داره