eitaa logo
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
168.2هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
22.1هزار ویدیو
307 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_سوم 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس،
✍️ 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده:
❤️🍃 💠: وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ 💍 و از جمله نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان ( نه از فرشتگان و نه از اجنّه و غیر آنها ) آفرید تا در کنارشان یابید، و میان شما الفت و رحمت برقرار ساخت تا نسل بشر را تداوم بخشد، به یقین در آنچه یاد شد، برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است بر این که تدبیر امور انسان ها در اختیار خداوند است . (21 /روم ) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
❤️🍃❤️ آرامش را به میبخشد 🌸 و زن آن را در و بین تقسیم میکند و دوباره به مرد باز میگرداند را به هم هدیه دهید.❤️ 💓 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 حکایتی تلخ از مرگ زیر تیغ جراحی 🍂 پریسای جوان، پریسای هنرمند! من با این نُت‌ها گریه کردم برای تو
🔴 این پست را تا آخر بخونید ‼️ ⁦🏷️⁩ تو راسته ۷حوض، میون جمعیت گذرا، مثل یک برجِ چراغانی، به چشم میومد. ردّ صافکاری و بنّایی روی تنش پیدا بود، برآمدگی‌هاش رو با پروتز یا هرچی برجسته‌تر کرده بود. فرورفتگی‌هاش رو داده بود تراشیده بودند. کفشهای ۱۲ سانتیش چند طبقه برده بود روی قدّش. پشت چشمش برق میزد، عین چراغ‌های نئونیِ روی دیوارِ برج که میگه «مَن. من. منو نیگا چه رخی دارم!» برج بود واقعا. همونقدر چشمگیر و همونقدر دلگیر ⁦ . . 🏷️⁩به پله برقی که رسیدم او ایستاده بود. با خودم گفتم: پریچهر! شهروند بی‌تفاوتی نباش! صداش زدم گفتم: تیپت خیلی جذابه، میدونی؟ تعجب کرد،خندید،تشکر کرد ادامه دادم: ولی من دلم برای دخترهای کوچیک و بزرگی میسوزه که تو رو ندارند، و زیادی هم ندارند تا مثل تو خودشون رو بکوبند و از نو بسازند. دخترهایی که علیرغم و توانایی‌شون به حاشیه رانده میشن [مگر اینکه برج بشن مث تو...] جوابش تکراری بود: دلم میخواد! به تو ربط نداره... . البته که به من ربط داشت، به من ربط داشت که خیابانهای شهرم استیج مد وفشن نباشه تا دخترای شهر برای حضور در اون، مجبور به شدن باشند. به من ربط داره که رسانه‌هامون تبدیل نشن به محل پمپاژ معیارهای . به من ربط داره که «به تو ربط ندارهٔ» امثال تو باعث میشن دخترهای این سرزمین رنگ آرامش نبینند . . . ✍ par.94 . پ.ن: بزرگ ترین ظلم علیه زن در دنیای امروز، ورزشگاه رفتن نیست!!! بزرگ ترین ظلم، قرار دادن او در بازی کی از همه قشنگ تره هست؟؟؟!!🙁 قصه زن امروز، همون داستان قدیمیه مادر سفید برفیه که برای از همه زیباتر بودن چه تلاش ها که نکرد و .... کاش بفهمیم صرفا یک پوشش برای پوشاندن چند تار مو و به گناه افتادن مردها نیست !!! که این نگاهی خیلی ساده انگارانه است !!! حجاب زن است ... و در زمانه ای که دنیا تلاش دارد این آرامش را از زن ایرانی بگیرد، عده ای واقعا در این جبهه در حال جنگ هستند ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔶 چرا فمنیست های دو آتشه مسلمان میشن؟🤔 ✅ از زنان تازه مسلمان غربی نظرسنجی کردند که چرا مسلمان میشید؟ اکثرشون گفتند بخاطر دو علت: 1. حجاب (و امنیتش) . 2. نفقه (و آرامشش) 😊😄 🆔 @Clad_girls
. ها شاید گرمشون باشه😞😞.... ولی با هر کسی نمیگیرن...🙂🙂✔️ شاید تو دست و پاشون باشه🙁... ولی زیر دست و پا نیست🤗🤗...✔️ شاید و به نظر برسند 😏... ولی و نیستند...😌😌✔️ شاید اهل نباشن 😡😡... ولی تو اخرشن☺️✔️ شاید اهل نباشن😲😲💅... ولی به چشم میان...☺️☺️ شاید نداشته باشن☺️... ولی دارن😍...✔️ 💚 🆔 @Clad_girls
🌱🕊 کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با  به خانه می‌رسیم. 🍃 @Clad_girls
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ترویج چشم چرانی در رسانه ملی ‌اشتباه نکنید! این قسمت سانسور شده یک فیلم هندی نیست. قسمتی از سریال در حال پخش در جمهوری اسلامی است.😒 🇮🇷 یک سوال: پیدا کنید نسبت این صحنه ها را با این آیه کریمه: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ... (به مردان مومن بگو ديده از نگاه به نامحرم فرونهند...) البته از این دست هنرمندی های ضداخلاقی و ضدقرآنی خصوصا در سالهای اخیر در رسانه ملی کم دیده نشده که هر بار با ماجراهای بعدی فیلم مثلاً ماست مالی میشود. اما اینگونه باشکوه و زیبا به تصویر کشیدن لحظه های گناه آلود ،در روح و روان سرزمین اسلامی مان همان را بوجود می آورد که می بینیم و غصه می خوریم و بعد در برنامه ای دیگر، کارشناس و روانشناس می آورند تا همان دردها را درمان کنند.😰 😱 روانی مان را به بازی نگیریم.😏 🆔 @Clad_girls √•••
🍁🍂 ☘الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾ 🌺همان كسانى كه ايمان آورده‏ اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏ گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها مى‏ يابد (۲۸) 📚 قرآن کریم ، سوره رعد ، آیه ۲۸ 🍁 پاییزی 😍 🆔 @Clad_girls
🔰محور کانون خانواده 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: مدیر خانواده است، محورِ کانونِ خانواده زن است، مهم‌تر از همه‌ی مشاغل زن، مادری، همسری و ایجاد آرامش و سکینه است. «وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُـنَ اِلَیها» ؛مایه‌ی سکونت و است؛ این خصوصیّت زن در اسلام است. 🗓 ۱۳۹۶/۱۲/۱۷ 🆔@Clad_Girls
یکی از دلایل اصلی مخالفان قوانین حجاب اینه: « را اجرا نکنید چون باعث افراد می‌شود.» شکی نیست که برای اجرای قوانین حجاب باید از شیوه‌های صحیح استفاده شود، اما برای درمان افراد باید کلینیک‌های را زیاد کرد نه اینکه قوانین حجاب که ضامن و است، حذف شوند. حجاب تأمین کننده: 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
به نام خدا اینجا برای نفس کشیدن هوا کم است! به داد وضعیت گذر (بی) فرهنگی چهارباغ برسید ....‼️‼️‼️ سلام سال نو مبارک از همین تریبون از تمامی سرگروه ها و اعضای فعال پویش فرشتگان سرزمین من اصفهان تشکر می کنم خدا خیرتون بده که زبون روزه دارین زحمت می کشید .... روز اجرای دوم چهارباغ موارد زیادی داشتیم که با پذیرفتن چالش های مختلف ، توی غرفه ی ما شرکت می کردن . متاسفانه مواردی که مغرضانه با کشف حجاب که چه عرض کنم ‌... با لباس های نیمه برهنه در چهارباغ حاضر می شوند ... هم هستن . مورد داشتیم با دامن تا زانو بدون ساپورت بدون روسری با یک جمع کشف حجاب با چند تا محافظ اومدن رد شدن البته ما داشتیم تازه وسیله می آوردیم ! خوشبختانه نیروهای تذکر لسانی رسیدن و تذکرات لازم رو دادن . گاهی با دیدن چنین صحنه هایی نفسم به شماره میفته😔 ی دختری اومد که تست حجاب کنه منتها روسری نداشت بهش گفتم به شرطی روسری می گیری که ی قولی به حضرت زهرا (س) بدی که این روسری هیچ وقت از سرت نیفته !😭 اولش قبول نکرد ی کم حرف زدیم .... فکر کرد .... بعدش قبول کرد😍 گزارشی که از اجرای پویش فرشتگان داخل شهرهای دیگه هم می رسه متاسفانه خوب نیست! و باز هم می رسم به حرف قبلیم که کار فرهنگی جای رو نمی گیره ! 🔴 که ، ، و و آدما رو تامین کنه ،نه تنها محکوم نیست ،بلکه افراد آزاد از بند اسارت تعصب وناآگاهی ازش استقبال می کنن و تمام سعی وتلاش خودشون رو برای اقامه ی اون بکار می برن! دست از تلاش بر نمی داریم اما منتظر تصویب و اجرای قانون عفاف و حجاب هستیم✅ یکم فروردین ۱۴۰۳ 🌸 📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی ❗️ ف نقطه جعفریان 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b