آدمها معمولاً طاقت شنیدن حقیقت رو ندارن، دنبال کسیان که همون چیزی رو بگه که دوست دارن، نه چیزی که لازمه بشنون، چون حقیقت، مسئولیت میاره؛ مجبورت میکنه چشمتو باز کنی، خودتو ببینی، و شاید حتی مسیرت رو عوض کنی.
گاهی سوال این نیست که "چه کاری از دستم برمیاد؟"
سوال اینه: آیا میتونم با کاری که از دستم برنمیاد، کنار بیام؟
به چیزای خوب فکر میکنم.
به اینکه چقدر لحظات خوشایند، خندههای از ته دل و نفسهای راحتی هست که هنوز تجربهشون نکردم و بخاطر رسیدن بهشون میخوام خودم رو نبازم.