تدریس درس دوازدهم فارسی2- کاوه دادخواه، مدرس عباسعلی کمالی اردکانی دبیر ادبیات و کارشناش ارشد زبان و ادبیات فارسی.
تدریس درس دوازدهم از کتاب علوم و فنون ادبی2-مدرس هاتفی اردکانی هیجدهم فروردین99
#فارسی_یازدهم
#درس_دوازدهم
#کاوه_دادخواه
تحلیل کامل درس +کارگاه خود ارزیابی
به کوشش : بانو نسربن رفیعی، بانو زهرا غریب زاده
براساس چاپ ۹۸
گروه دبیران ادبیات ایران
@adabiyatjame11
✏️✏️تشخیص و استعاره چه ارتباطی با هم دارند ؟
✔️برای پاسخ گویی باید در نظر داشت که در استعاره وجه شبه و ادات تشبیه حذف می شود و براساس این که مشبه فقط بماند یا مشبه به ، دو نوع استعاره داریم ، اگر مشبه به فقط بماند در آن صورت استعاره مصرحه نام دارد ؛مانند این که در ادبیات ، سرو ، ماه و بت را استعاره از معشوق دانسته اند .
اما اگر مشبه بماند و مشبه به حذف شده استعاره مکنیه خواهد بود و اگر این مشبه به محذوف ، انسان باشد در آن صورت ، تشخیص خواهد بود ؛مثلا اگر بگوییم ، (ابر در گریستن مانندانسان است )و در این حالت یکی از ویژگی های انسان را که گریستن باشد به ابر نسبت دهیم ، درعین حال که استعاره داریم ، تشخیص هم داریم
❌پس فراموش نکنید : هر تشخیصی استعاره است اما
هر استعاره ای تشخیص نیست
@dars_e_farsi
🔴🔴🔴آرايه ی تناقض(پارادوکس)
هرگاه دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهيم يا آن دو را در يك چيز جمع كنيم ، آرايهی متناقض نما شكل می گيرد.
🔴 تناقض معادل پارادوکس است که در فارسی به "بیان نقیضی" یا "متناقضنما" "ناسازنما" و "خلاف آمد"نیز تعبیر شده است.دکتر شفیعی کدکنی نخستین بار در" شاعر آینه ها" از تناقض می گوید.
نمونه:👇👇
🔶دولت فقر خدايا به من ارزانی دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است 👈دولت فقر
🔶گوش ترحّمي كو كز ما نظر نپوشد
دست غريق يعني فرياد بی صداييم
👈فرياد بی صدا
🔴 تناقض به دو شيوه به كار می رود:
۱) به صورت تركيب اضافی يا وصفی: 👈دولت فقر/فرياد بی صدا
۲) به صورت غير اضافی و در جمله يا بيت به کار می رود. (از طریق معنی در کل بیت آن را در می یابیم.)
نمونه👇👇
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به امّيد غمت خاطر شادی طلبيم
👈يافتن غم در دل شاد
🔴تفاوت تضاد و تناقض
تضاد یا طباق یعنی اینکه واژگانی را که در معنی با هم ناسازی و ناسازگاری دارند، در سخن بیاوریم برای مثال: «بعضی از بچه ها خواب و بعضی بیدار بودند»، بین «خواب» و «بیدار» آرایه تضاد است.
اما پارادوکس، جمع دو امر متضاد با هم است؛ مثلاً اگر بخواهیم از همان تضاد بالا پارادوکس بسازیم؛ بدین گونه است: خفتگان بیدار(برای اصحاب کهف) یا آن ها خفتگانی بیدار بودند.
🔴🔴نمونه ها و مثال ها
🔶از خلاف آمد عادت بطلب كام ، كه من
كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
🔹جمعیت را در پریشانی یافتن
🔶ز كوی يار می آيد نسیم باد نوروزی
از اين باد ار مدد جويی ، چراغ دل بر افروزی
🔹روشن کردن چراغ بوسیلهی باد
🔶 از اين "سدّ روان" در ديده ی شاه
زهر موجی هزاران نيش می رفت
🔶به پاس يك دل ابری ، دو چشم باراني
"پر است خلوتم" از يك حضور نورانی
🔶كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق
بيا كه ياد تو "آرامشی است طوفانی"
🔶كسي كه وسعت او در جهان نمی گنجيد
به خانه ی دل من آمده است مهمانی
🔶غرّش باد "آواز های خاموشی" را افسار گسيخته كرده بود .
🔶"صدای سنگين سكوت" در سرسرا پيچيده بود .
🔶در نا اميدی بسی اميد است
🔶" از تهی سرشار" / جويبار لحظه ها جاری است
🔶اگرت "سلطنت فقر" ببخشند ای دل
كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهی
🔶چشم دل باز كن كه جان بيني
"آن چه ناديدنی است، آن بينی"
🔶هرزه گویی و جهانگردی نه کار عارف است
کیست عارف؟"رهروِ بنشسته ، گویایِ خموش"
🔶اگر گویا و پیدایی یکی خاموش پنهان شو
خوشا "خاموش گویا و خوشا پیدای پنهانی"
🔶"دردِ بی دردی" ز ما خواهد برآوردن دمار
دردِ عشقی تا "به درد، این درد را درمان کنیم"
🔶از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون "دوست، دشمن است" شکایت کجا بریم؟
🔶به یاد کاکل پرتاب و زلف پرچینش
دل من است که "هم جمع و هم پریشان است"
🔶لباس عافیتی است اگر در این عالم
که دست خلق از آن کوته است،عریانی است
🔹"عریانی لباس است."
🔶"بی عمر زنده ام" من و اين بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
🔹۱- بی عمر زنده بودن۲- روزی که در شمار عمر نيست.
🔶گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
🔹۱- گدای مستغنی۲- اسير آزاد
🔶هر شبنمی درين ره صد بحر آتشين است
دردا که اين معما شرح و بيان ندارد
🔹شبنمی که صد بحر آتشين است.
"بحر آتشين"
🔶وقت آن شيرين قلندر خوش که در اطوار سير
"ذکر تسبيح ملک در حلقه زنار داشت"
🔹حافظ زنار را مقابل تسبيح و به تلويح علامت کفر می شمارد و با وجود بستن زنار، تسبيح و ذکر فرشتگان را بر لب دارد.
🔶روزگاری است که سودای بتان دين من است
غم اين کار نشاط دل غمگين من است
🔹غم سبب نشاط است.
🔶به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علي الصباح که ميخانه را زيارت کرد
🔹به می طهارت کردن👈جمع آن با طهارت تناقض دارد.
🔶مبین حقیر گدايان عشق را کاين قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهند
🔹گدايی و در عين حال شاه بودن
🔶چه عذر بخت خود گويم که آن عيار شهرآشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
🔹شکر در دهان داشتن و به تلخی کشتن
🔶با دلارامي مرا خاطر خوش است
کز دلم يک باره برد آرام را
🔹دلارامی که آرام دل را برده است.
🔶شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
🔹آب آتش افکند.
🔶صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست
باز به يک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
🔹با جرعه ی می عاقل شدن
🔶هر کسی رویی به سویی بردهاند وین عزیزان "رو به بی سو" کردهاند
🔶هر کبوتر میپرد زی جانبی وین کبوتر "جانب بی جانبی"🍀
تهیه و تنظیم: نورمحمدی
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
⭕️⭕️یک جزوه عالی دیگر برای آموزش املا
کلمات مهم و هم آوا با معنی و نمونه کاربردی
@dars_e_farsi