#ذبحقربانی
سلام و رحمت الهی
طاعات و عبادات شما مقبول درگاه حق
خانواده معظم آقا #محمدکیاحمیدی برای ایام رمضان یک راس #گوسفند را قربانی نموده و ضمن #اعتماد به ما،
اجازه توزیع آن را در بین خانواده های نیازمند و مستحق را به ما دادند.
خداوند به شایستگی از ایشان و همه خیرین قبول نماید ان شالله🌺🤲🌸
@DabestanElmi
🌙هرشب یک داستان آموزنده 1🌙
سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی. امام علی (ع) به آن مرد فرمودند:
چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.
🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪
امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود. امیرالمومنین (ع) فرمودند:چه کسی ضمانت تو را میکند؟ مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد. امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر عرض کرد: بله.
🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪
امیرالمومنین(ع)فرمود:
تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین. آن مرد رفت و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود... اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد.
و در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین(ع) قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی.
🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪
امام علی (ع) فرمودند:
چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟
آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند " #وفایبهعهد" از بین مردم رفت...
امیرالمونین(ع) از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟
ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند " #خیررسانیوخوبی" از بین مردم رفت...
اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم...
امیرالمومنین(ع)علیه السلام فرمود: چرا؟
گفتند: میترسیم که بگویند " #بخششوگذشت" از بین مردم رفت...
🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪
و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا نگویند " #دعوتبهخیر" از میان مردم رفت...
💚التــــــماس دعـــــا💚
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماهنگ |🔸جلسه قرآن
🌀همخوانی موزیکال قاریان نوجوان با موضوع تلاوت و حفظ قرآن کریم و آیین جلسات سنتی قرآن
⚜اجرا:
💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠
🚧تهیه شده در:
🎙استدیو قرآنی تسنیم
🌙به مناسبت ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن
تندخوانی جز7 - www.mplib.ir.mp3
4.31M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 7 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
تندخوانی جز8 - www.mplib.ir.mp3
4.16M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 8 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
🌙هرشب یک داستان آموزنده 1🌙 سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که
🌃هرشب یک داستان آموزنده 2🌃
زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟"
داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟"
🍇🍇🍇🍇🍇🍇
زن گفت: "من پیرزنی هستم که سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مىبردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرندهاى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم."
🍇🍇🍇🍇🍇🍇
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه حضرت داوود را زدند.حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید."حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟"
🍇🍇🍇🍇🍇🍇
گفتند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست؛ کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم.
ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت.آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم.
ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آوردهایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى.
🍇🍇🍇🍇🍇🍇
حضرت داوود(ع)رو به سمت زن کرد و فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖