پیام مردمی. ✍
عرض سلام و ادب.
با فرا رسیدن ایام حزن و اندوه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله؛
از شهرداری محترم تقاضا داریم
به احترام این ایام
ریسه های لامپ رنگی و رقص نورِ
میدان انقلاب اسلامی شهرک انقلاب را خاموش بفرمایند
و به جای آن پایه چراغی روشن و پرچمی مشکی در وسط میدان نصب نمایند.
با تشکر 🍃🌺
@Damghan_nama_ir
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
٢۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی گرامیباد🌺
کاری از : دانش آموز آرسام زارع زاده🌺
#دبستان_شهید_منتظری
@Damghan_nama_ir
🔸رنج مشترک
امور اداری ما اتاق بزرگی دارد با پنج کارمند. چهار خانم و یک آقا. هر کدام هم میز و صندلی خودشان را دارند.
امروز رفته بودم برای تمدید دفترچهی بیمه. در را باز کردم و وارد شدم. هیچکس نبود جز آن پنجنفر. با صدای در و سلام من متوجه حضورم نشدند.
همان پای در ایستادم نگاهشان کردم تا نگاهم کنند. هر کدام توی جزیرهی خودشان بودند و لاک خودشان.
اتاق برایم مثل مسجدی شد به وقت اعتکاف. خانمها دستمالکاغذی دستشان بود و اشک چشم پاک میکردند و بینی. آقا هم بغضآلود به مونیتور زل زده بود و مدام کلیک راست و رفرش بیهوده میکرد. حتی خانم افراخته هم گریه میکرد. از این گریههای تصویری. بیصدا. بیستسال بود که حتی لبخندش را هم ندیده بودم چه برسد اشکش را. جز در امور اداری در هیچ امور دیگری حرف نمیزد. همیشه موقع حرفزدن توی ابروهایش اخم میانداخت و چشمهایش بین غریدن و نغریدن بود. بیست سال. به قول خودش من خشن نیستم ، من جدیام. حتی او هم میگریست.
فضای سنگینی بود. فقط میدانستم الان وقت تمدید دفترچه نیست. آرام رفتم بیرون و دهدقیقهی دیگر برگشتم. دیدم که جزیرهها شدهاند شبه جزیره و دارند با هم حرف میزنند. با دستمالکاغذی مچالهای در دست.
نیمساعت پیشاش بازنشستهای پیر آمده بود امور اداری برای کارش. همانطور که ایستاده بود قندش بالا و پایین میشود و یکهو میافتد و نمیتواند قدم از قدم بردارد. میآیند بالای سرش ، بلندش میکنند میگذارند روی صندلی و تا اورژانس بیاید به او میرسند. یکی با لیوان آبی ، یکی با گشتن توی کیفش برای انسولین ، یکی با حرفزدن ، یکی با زنگزدن ، یکی با بادزدن.
وقتی اورژانس او را برد آن اتفاق افتاده بود. هر کسی یاد چیزی افتاده بود. مثل زخم خشکیدهای که سر باز کند. یکی یاد مادر مریضش که دهسال پرستاریاش را کرده بود. یکی داییاش که هیچکس را توی دنیا نداشت. یکی یاد پدر آلزایمری، خانم افراخته هم از فاخته ، خواهر سرطانیاش میگفت.
منهم توی گفتگویشان وارد شدم و از پدربزرگم گفتم. گفتگو بینمان شکل گرفت. چند روایت از یک واقعه.
مریضداری این رنج مشترک.
هزارسال پیش که کمتر تحریم بودیم و مثل حالا توی فرستنده خودکفا نبودیم دو نفر از ژاپن آمده بودند برای نصب فرستندهی ژاپنی. کوه گنو. مدیرم گفت باهاشان برو بالا. دو ساعتی راه بود. با دستانداز. رانندهمان بود. من اسمش را گذاشته بودم دستانداز. دستاندازی توی شهر نبود که ماشین را نیندازد تویش و نمالانده باشد. همه را مالانده بود. توی راه سکوت بود و سکوت. آن دو نفر در جزیرههای ژاپنی خودشان ، من و دستانداز هم توی جزیرههای ایرانی خودمان. تا بالاخره کارش را کرد و ماشین را انداخت توی دستانداز. سرم خورد به سقف و با ماتحت آمدم روی صندلی. رفتم بگویم آرام که سنگ کلیه نگذاشت. حرکت کرده بود و آن پایبنمایینها سر یک پیچ ایستاده بود. انگار روبرتو کارلوس توپ را شوت کرده باشد توی شکمم. چشمهایم گرد شد و صورتم سرخ. نفسم را حبس کردم تا درد بالاتر نیاید. ژاپنیها فهمیدند. مثل بلبل انگلیسی حرف میزدند و هنوز زبان بلد بودم. در حد بلبلی سرماخورده و پر و بال شکسته. هر جوری بود بهشان فهماندم که کلیهام درد گرفته. از کارتن فوتبالیستها برایشان گفتم که انگار کاکرو شوت زده زیر شکمم. سکوت جزیرهها شکست و جادهی گفتگو بینمان شکل گرفت در باب کلیه ، تا بالا. نصف حرفهایشان را نمیفهمیدم اما میفهمیدم که مرا میفهمند. هر کدام به درد کلیه دچار شده بودند. از رنجها و دردهای کلیهای گفتیم. از سنگ کلیه گفتم و زایمان مردها و عطاریهای ایران و کاکل ذرت و دم گیلاس و آنها هم از عطاریهای ژاپن. ازشان پرسیدم سنگهای کلیهی ژاپنی مثل جنسهایتان سگجان است؟ و خندیدیم.
چند روایت از یک واقعیت.
کلیهدرد این رنج مشترک.
از این مثالها زیاد هست. از این رنجهای مشترک. هر چه سنم بالاتر میرود میبینم بیشتر هم میشود. چون بیشتر مبتلایشان میشوم. بیشتر هم میفهمم ما آدمها اشتراکاتمان بیشتر است تا اختلافهایمان. بیشتر اشتراکامان هم توی دردهاست و رنجها تا شادیها.
فقدان ، دلتنگی ، مرگ ، سوگواری، فقر، مهاجرت ، انتظار ، یأس ، اضطراب ، دنداندرد، مریضداری ، مریضی ، قبولنشدن توی کنکور ، تبعیض و از این دردها و رنجها.
به تعداد آدمهای رنجکشیده روایت است از یک رنج. یکجور رنج نمیکشیم اما یک رنج میکشیم.
دارم از دور این حرف مولانا را میبینم که ما قایقهایی هستیم روی یک دریا. روحهامان دریاست و جسمهامان قایق.
که هیچچیز مثل رنج مشترک ، آدمها را با تمام جزیرهبودنشان به هم وصل نمیکند.
#ميثم_كسائيان
@Damghan_nama_ir
🏆برگزاری مسابقه شطرنج به مناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
♟یک دوره مسابقه شطرنج در خانه شطرنج شهرستان دامغان با حضور ۱۲ بازیکن برگزار گردید.
در پایان این مسابقات از نفرات برتر:
🥇علیاکبر واحدی
🥈کیارش ذوالفقاریان
🥉بهرام ماهوتیان
با لوح تقدیر و اهدای جوایز تقدیر به عمل آمد.
@Damghan_nama_ir
✅️میدان قدس دامغان مزین به تصویر بیت المقدس و شهید مقاومت سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان شد.
🔹️با هدف ارج نهادن به یک عمر مبارزه حق طلبانه سید حسن نصرالله با دشمن صهیونیستی، چهره دبیرکل شهید حزب الله لبنان بر دیوار میدان قدس ترسیم شد.
🎨این اثر ارزشمند از اقدامات اداره خدمات شهری شهرداری و توسط هنرمند برجسته دامغانی استاد حمید صائمی طراحی و خلق شده است.
🗓 ۲۴ آبان ۱۴۰۳
🌐روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر دامغان
@Damghan_nama_ir
23.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅️میدان قدس دامغان مزین به تصویر بیت المقدس و شهید مقاومت سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان شد.
🔹️با هدف ارج نهادن به یک عمر مبارزه حق طلبانه سید حسن نصرالله با دشمن صهیونیستی، چهره دبیرکل شهید حزب الله لبنان بر دیوار میدان قدس ترسیم شد.
🎨این اثر ارزشمند از اقدامات اداره خدمات شهری شهرداری و توسط هنرمند برجسته دامغانی استاد حمید صائمی طراحی و خلق شده است.
🗓 ۲۴ آبان ۱۴۰۳
🌐روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر دامغان
@Damghan_nama_ir
به بهانه ۲۴ آبان ماه ؛ سالگرد شهادت شهید رجب بیکی؛
چمران و خاکستر شهید رجب بیکی
خاکسترها را جمع کردیم و با ساعت حاج ابراهیم داخل نایلونی ریختیم و نایلون را هم بستیم داخل چفیه. اواسط مسیر برخوردیم به دکتر چمران، پرسید: کجا بودید؟ گفتیم: یکی از ما شهید شده بود. رفته بودیم جنازهاش را بیاوریم. پرسید: آوردید؟ هیچکس حرفی نزد. سرها را پایین انداختیم. من گفتم: بله. پرسید: کو؟ سخت بود برایمان حرف زدن. با دست دستمال را نشان دادیم. تعجب کرد و گفت: یعنی چه؟ گفتیم: سوخته و همین باقی مانده از جنازهاش! دکتر به شدت ناراحت شد. گفت: شما بروید! انشاءالله امشب تلافیاش را درمیآوریم. الحق که همان شب کاری کرد کارستان و سوسنگرد آزاد شد.
✍بیشتر بخوانید
@Damghan_nama_ir
اجتماع بزرگ فاطمی ،
در سالروز شهادت ام المقاومه
حضرت زهرا سلام الله علیها
و یادواره سرداران شهید جبهه مقاومت
سخنران :
حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد
مداح :
کربلایی جواد خسروی
جمعه ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۳
مسجد امام هادی علیه السلام
شهرک انقلاب شهرستان دامغان
ستاد بزرگداشت چهل و پنجمین سالگرد تشکیل بسیج
قرارگاه مسجد محور شهرک انقلاب
#پایگاه_شهید_رجایی
#حوزه_مقاومت_بسیج_الهادی_علیه_السلام
@Damghan_nama_ir